....... نمیتوانم بنویسم...... . نوشته هایم رنگ غم گرفـ ته اند .
قلم دستم شکــــــسته،رنگ نمیدهد
. تنها من مانده ام با یک کاغذ و هزاران خاطــــــره . اما کم کم یاد گرفـــــــتم......
. یاد گرفتــــم که حتی نور خورشید هم میسوزاند اگر زیاد افتــاب بگیری.. . یاد گرفتم که باید بـــدانم در میان هزاران ادم،همه خاطره اند . کم کم یاد گرفتم که باید به یک رنگ دل نبندم،ادم ها هــــزار رنگند .
کم کم یاد گرفتــم ادم ها عشق را گدایی میکنند...
. آن هم با نقاشی رنگارنـــــــــــــگ . همه ی آدم ها به دنبال رنگ اند، همــــــه ی آدم های رنگارنگ . اما من قلم دستم رنـــــگ نمیدهد....