حضرت ابراهيم و فرزندش اسماعيل اولين بار خانه کعبه را بنا نهادند. با جاري شدن چشمه زمزم کم کم قبايلي جذب اين ناحيه شده و در اطراف خانه کعبه ساکن شدند.
نقاشي از شهر مکه در سال ۱۷۲۱.
مکه در سال ۱۸۸۰.
جاري شدن سيل در مکه در سال ۱۳۶۰ هجري.
مکه سال ۱۹۶۰.
در سال۱۹۸۰ ، گروهي مسلح با ادعاي مهدويت مسجدالحرام را به تصرف خود درآوردند. که متاسفانه باعث تير اندازي و شليک توپ در مسجدالحرام براي دستگيري اين افراد شد.
تصوير مسجدالحرام در حال حاضر.
تصوير ماهواره اي مسجدالحرام.
و اين هم طرح توسعه مکه که قرار است تا سال ۲۰۱۲ آماده شود و پذيراي ۲ ميليون زائر باشد.
کعبه يک سنگ نشاني است که ره گم نشود حاجي احرام دگر بند ببين يار کجاست .
درباره آغاز ساختن خانه خدا احاديث متعددي وارد شده و در اين زمينه به گونه هاي مختلف مطالبي مطرح شده است . پيامبر خدا ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) فرمود :
« خداوند جبرئيل رانزد آدم و حوا فرستاد و به آن دو فرمود : براي من خانه اي بسازيد . جبرئيل برايشان نقشه كشيد .
آدم حفر مي كرد و حوّا ( خاك را ) منتقل مي كرد تا به آب رسيد . از زير آن چنين ندا آمد : بس است اي آدم ، پس چون خانه را ساختند ، خداوند به او وحي فرمود كه بر گرد آن طواف كند و به او گفته شد : تو اولين كسي و اين ، اولين خانه است ، سپس قرن ها گذشت تا آن كه حضرت نوح حج به جا آورد ، قرن ها گذشت تا آن كه حضرت ابراهيم ، پايه هاي آن را برافراشت . » ( 2 )
امام باقر ( عليه السلام ) هم فرمود :
« اما آغاز اين خانه چنان بوده كه خداوند به فرشتگان فرمود : من در زمين جانشين قرار مي دهم ، فرشتگان پاسخ دادند : آيا در آن كسي را قرار مي دهي كه فساد مي كند و خون ها مي ريزد ؟ خداوند از فرشتگان روي گرداند . آنها ديدند كه اين رويگرداني از خشم خداست ، پس به عرش او پناهنده شدند . خداوند به يكي از فرشتگان فرمان داد تا در آسمان ششم در برابر عرش او خانه اي برايش بسازد به نام « ضُراح » كه آن را براي آسمانيان قرار داد كه هر روز هفتاد هزار فرشته طوافش مي كنند و بازنمي گردند و استغفار مي كنند . پس چون آدم به آسمان دنيا فرود آمد ، خداوند فرمانش داد كه اين خانه را ـ كه در مقابل آن بود ـ ترميم كند . پس خداوند اين را براي آدم و نسل او قرار داد همچنان كه آن خانه را براي آسمانيان قرار داده بود . » ( 3 )
در دو روايت پيش ساختن كعبه به آدم ( عليه السلام ) نسبت داده شده است .
خانه خدا را آدم ( عليه السلام ) به عنوان اولين پيامبر خدا حفر كرد و در آن جا خانه اي بنا نمود ؛ اين خانه معادل خانه اي است در عرش خدا كه توسط فرشتگان ساخته شد ، اما در بعضي احاديث آمده است كه ابراهيم ( عليه السلام ) كعبه را بنا كرد .
امام باقر ( عليه السلام ) مي فرمايد :
« خداوند به فرشتگان فرمان داد كه در زمين براي او خانه اي بسازند تا هركه از فرزندان آدم گناه كند ، برگرد آن طواف نمايد ـ آن گونه كه فرشتگان عرش خدا را طواف مي كنند ـ تا از آنان خشنود شود همچنان كه از فرشتگان راضي شد . پس در محل كعبه خانه اي ساختند كه زمان توفان بالا برده شد كه اكنون در آسمان چهارم است .
هر روز هفتاد هزار فرشته بر گرد آن طواف مي كنند و هرگز به سوي آن برنمي گردند . حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) بر پايه همان ، كعبه را بنا نهاد . » ( 4 )
درباره زمان بناي كعبه دوقول پيدا شد :
برخي معتقدند كه كعبه را حضرت ابراهيم ( عليه السلام ) ساخت و پيش از آن خانه اي به نام كعبه وجود نداشت ، بعضي ديگر هم بر اين باورند كه خانه خدا قبل از ابراهيم ( عليه السلام ) ساخته شده بود و نخستين سازنده كعبه آدم ( عليه السلام ) است .
مي توان ميان اين دو قول جمع نمود :
كعبه نخستين بار توسط آدم ( عليه السلام ) و به امر خدا بنا شد ، اما بر اثر توفان نوح ( عليه السلام ) يا پديده اي ديگر از بين رفت ، پس از آن با راهنمايي خدا و به دست ابراهيم ( عليه السلام ) اين بنا تجديد شد . لذا ابراهيم ( عليه السلام ) در بناي كعبه و آداب و مناسك آن نقشي عظيم دارد .
تعبير دقيق قرآن هم شاهدي بر اين مدعاست :
( وَإِذْ بَوَّأْنا لاِِبْراهِيمَ مَكانَ الْبَيْتِ ) ( 5 ) ؛ « و مكان خانه را براي ابراهيم آشكار كرديم . »
اين حديث هم تأييد ديگري است بر وجه جمعي كه بيان شد ،
امام باقر ( عليه السلام ) داستان ساختن كعبه را چنين بيان مي فرمايد : ( 6 )
« چون خداوند ، آدم را از بهشت فرود آورد فرمود : من همراه تو خانه اي فرود مي آورم كه بر گرد آن طواف شود ، همچنان كه عرش من طواف مي شود و نزد آن نماز خوانده شود ، همچنان كه نزد عرش من نماز خوانده مي شود . زمان طوفان ، خانه بالا برده شد . پيامبران خانه خدا را حج مي كردند ولي جاي آن را ( دقيقاً ) نمي دانستند تا آن كه خداوند جاي آن را براي حضرت ابراهيم مشخص كرد . او هم خانه را از ( سنگ ) پنج كوه بنا كرد . كوه حرا ، ثَبير ، لبنان ، طور و حمر . »
نكته جالب و ظريفي كه بدان تصريح شده است علت سياهي جايگاه كعبه است در حالي كه بر اساس احاديث ، جايگاه كعبه از كف هاي روي آب ساخته شده كه طبعاً بايد سفيد باشد ، علت تغيير رنگ جايگاه كعبه و اطراف آن گناهان بشر و پيش از همه كشتن فرزند آدم بود .
امام صادق ( عليه السلام ) فرمود ( 7 ) :
« جايگاه كعبه سرزميني مرتفع و سفيد بود كه همچون خورشيد و ماه مي درخشيد تا آن كه از دو فرزند آدم ، يكي آن ديگري را كشت پس سياه شد ، چون آدم فرود آمد خداوند همه جاي آن زمين را براي او بالا آورد تا آن را ديد . سپس فرمود : همه اين از آن توست . گفت : خدايا اين زمين سفيد درخشان چيست ؟ فرمود : آن زمين من است . »
حاصل آن كه خانه خدا به امر خدا ساخته شد ، جبرئيل آن را طراحي كرد ، اولين پيامبر خدا و اب الأنبيا در ساختن آن دخالت داشتند ، كعبه در برابر خانه خدا در عرش است ، كعبه وسيله استغفار بني آدم است ، فرشتگان در ساختن كعبه نظارت داشتند ، كعبه قطعه اي از بهشت است و هركس به بهشت نظر كند ، گناهانش آمرزيده مي شود ، نوح ( عليه السلام ) با كشتي خود چهل روز به دور كعبه گشت تا سرانجام در وادي جودي سكنا گزيد . ( 8 )
كعبه بعد از پيدايش در دوره هاي مختلف تاريخي تحولات و تطورات فراواني به خود ديد . كعبه در دوره انبياي پيشين ، در عهد جاهليت ، در دوره پيامبر ( صلّي الله عليه و آله و سلَّم ) ، در عصر خلفا و نيز دوره هاي بعدي تا به امروز ادامه حيات داده است . در اين زمينه ، كتب تاريخي ، مباحث مبسوطي را مطرح كرده اند . ( 9 )
پی نوشت ها:
2 . فروع كافي ، ج4 ، ص187 ، روايت1
3 . دعائم الاسلام ، ج1 ، ص292
4 . حج : 26
5 . من لايحضره الفقيه ، ج1 ، ص229 ، روايت673
6 . همان ، روايت1
7 . اخبار مكه ، ج1 ، ص52
8 . ر . ك : تاريخ الكعبة المعظمة ؛ آثار اسلامي مكه و مدينه ، ص64ـ83 ؛ تاريخ عمارة مسجدالحرام ؛ بناء الكعبه علي قواعد ابراهيم ( عليه السلام ) ؛ تاريخ الكعبة ؛ الكعبة المشرفة ؛ بناء الكعبة البيت الحرام ؛ مكة المكرمةوالكعبة المشرفة ؛ تاريخ و آثار اسلامي ، ص43ـ48
9 . مائدة : 97
برخي آيات قرآن (127 بقره، 96 آلعمران، 37 ابراهيم، 26 حج) هر كدام به گونهاي اشاره به تاريخ كعبه دارند. روايات بسيار زيادي نيز سخن از تاريخ بناي كعبه به ميان آوردهاند.
برخي از مفسّران با استفاده از اين آيات و روايات، حضرت ابراهيم(عليه السلام) را بنيانگذار كعبه ميدانند. اما بسياري از مفسّران معتقدند كه كعبه پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام) نيز وجود داشته است و آيات قرآن كريم اشاره به بازسازي و مرمّت كعبه به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام) دارند.
اين مقاله، به بررسي و داوري ميان اين دو قول نشسته، و با بررسي آراء مفسّران با محوريت آيات قرآن و استمداد از روايات تلاش ميكند تا قول دوم، يعني وجود كعبه در زمانهاي پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام) را اثبات نمايد.
درباره تاريخ بناي كعبه با محوريت آيات قرآن، دو نظريه متقابل وجود دارد: عدهاي با استناد به آيات قرآن كريم و استمداد از روايات، به دنبال اثبات اين نظريهاند كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)بنيانگذار كعبه بوده و پيش از آن خانه كعبه وجود نداشته است (گردآوری : انجمن ناجی) در مقابل، عدهاي بناي كعبه را به زمان حضرت آدم(عليه السلام) باز ميگردانند و معتقدند: حضرت ابراهيم(عليه السلام)تنها آن را بازسازي و تعمير كرد و رونقي دوباره به آن بخشيد و به گفته آيةاللّه ميزرا خليل كمرهاي، آدم(عليه السلام)كعبه را مطاف كرد، ابراهيم(عليه السلام) آن را مسجد، و محمّد(صلي الله عليه وآله)آن را قبله.1 اين نبشتار از آيات قرآن كريم به عنوان يك منبع تاريخي بهره برده، البته با اين عنايت كه شأن قرآن اجلّ از يك منبع تاريخي است (گردآوری : انجمن ناجی) روشن است كه براي دسترسي به اينگونه مقولات تاريخي، نميتوان به روايات تكيه كرد، آنچه كه ما به دنبال آن هستيم آنكه طبق آيات قرآن كريم در زمانهاي پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام)نيز كعبه برپا بوده است (گردآوری : انجمن ناجی)
در اين مجال، قول گروه اول (معتقدان به بنيانگذاري كعبه به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام)) مطرح ميگردد و با استناد به ديدگاههاي مفسّران بزرگ، دلايل گروه دوم (معتقدان به بناي كعبه در زمانهاي پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام)) ذكر و صحت آن اثبات ميشود. در ادامه، با نگاهي به روايات و نيز كتب تاريخي، نكات تكميلي ارائه ميگردد.
ضرورت بحث
محمّدجواد مغنيه در تفسير خود (الكاشف) ذيل آيه 127 سوره بقره، مينويسد:
مفسّران و مورّخان، در تاريخ بناي كعبه
اختلافنظر دارند: عدهاي تاريخ بناي كعبه را به زمانهاي پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام)مربوط ميدانند. عدهاي بناكننده آن را حضرت ابراهيم(عليه السلام)ميدانند. عدهاي نيز هستند كه نظر خاصي ندارند و ميگويند: اللّه عالم. ما نيز جزو گروه سوم هستيم. عقل در اينباره نه حكم سلبي دارد و نه حكم ايجابي، و راه دستيابي به تاريخ بناي كعبه، فقط به روايات و كشفيات و آيات قرآن منحصر است (گردآوری : انجمن ناجی) در اين ميان، قرآن تاريخ خاصي را بيان نميكند و فقط ميفرمايد: حضرت ابراهيم و اسماعيل(عليهما السلام) با كمك هم اين خانه را بنا كردند. روايات نيز تمامشان خبر واحدند و خبر واحد در امور تاريخي حجت نيست، مگر در مواردي كه قرينهاي براي اطمينان وجود داشته باشد. بنابراين، ما نسبت به اين موضوع، تكليفي نداريم. آيا اين بيت قطعهاي از بهشت بوده است يا نه؟ آيا پيامبران سابق حج ميكردند يا نه؟ آيا حجرالاسود از بهشت بوده است يا از «ابوقبيس»؟ آيا با گناه گناهكاران سياه شده يا...؟ ما براي شناخت اين موارد مسئول نيستيم، نه عقلا و نه شرعاً، و فايدهاي هم بر اين شناخت مترتّب نيست.2
همانگونه كه گذشت، اين محقق گرانقدر پرداختن به تحقيق درباره موضوعاتي همچون تاريخ بناي كعبه را چندان مفيد نميداند. چه بسا آشفتگي روايات و نقلهاي تاريخي سبب چنين نظري شده است (گردآوری : انجمن ناجی) اما به نظر ميرسد اين نوع نگاه به موضوعات تاريخي چندان هم پذيرفته نباشد. چراكه اولا فقدان منابع كافي و وافي، و ضد و نقيض بودن روايات، نبايد به راحتي مانع تحقيق و بررسي شود. و ثانياً، برخي از روايات محفوف به قرينهاند و ميتوان با عرضه آنها بر قرآن به آنها استناد نمود. علّامه طباطبائي در اينباره مينويسد:
پذيرفتن آن معناي مشتركي كه همه (روايات) بر آن دلالت دارند، عيبي ندارد و معلوم است كه تعارض در متن روايات، ضرري به آن معناي مشترك و جامع نميزند. پس رواياتي كه در مثل مسئله مورد بحث از معصومين(عليهم السلام) نقل ميشود و در آنها تعارض هست، صرف اين تعارض باعث نميشود كه ما آنها را طرح كرده و از اعتبار ساقط نماييم، مگر آنكه همان جهتِ جامع نيز مخالف با كتاب خدا و سنّت قطعي باشد و نشانههايي از دروغ و جهل داشته باشد.3
نكته ديگر اينكه باستانشناسان نيز سعي ميكنند تا از ريزترين و كمترين كشفيات و منابع اطلاعاتي استفاده كرده و نظريات تاريخي خود را تقويت كنند. اگرچه اين امكان وجود ندارد تا از علم باستانشناسي براي دستيابي به موضوعات پنهان اين بناي مرموز بهره برد، اما اين نبايد به رهاكردن موضوع بينجامد.
به نظر ميرسد براي كشف حقايق تاريخي مربوط به بناي كعبه، ميتوان با كنار هم گذاردن مستندات قرآني، روايات معصومان(عليهم السلام) به نتيجه قابل توجهي دست يافت. عالمان و مفسّران بزرگ به اين موضوع توجه خاصي داشته و بدان پرداخته و سعي داشتهاند تا با استفاده از آيات و روايات، نظرياتي نيز ارائه كنند. توجه به نظرياتي كه درباره كعبه ارائه شده، جالب توجه است (گردآوری : انجمن ناجی)
ما ميتوانيم با تكيه بر تاريخ مبتني بر دين، داستانهاي قرآني و شواهد خارجي به عقب بازگشته و تاريخ مستندي ارائه نماييم; تاريخي تركيب شده از آيات قرآن، روايات، مستندات عقلي و شواهد خارجي كه دستكم به لحاظ دروني اقناعكننده باشد. ساختمان برجاي مانده كعبه و وضعيت جغرافيايي مكّه كه در تاريخ كهن و سفرنامههاي قديم آورده شده ميتواند شاهد خوبي براي ما باشد. قرآن، كه داستان كعبه در زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) را بيان ميكند و رواياتي كه داستان كعبه را از زمان حضرت آدم(عليه السلام) و پيش از آن بيان مينمايند، هر دو با شواهد خارجي موافق و مطابقند،4 حتي با شواهد خارجي كنوني كه تغييرات بسياري يافتهاند. علاوه بر اين، در صورت اثبات بناي كعبه در زمان حضرت آدم(عليه السلام)، ميتوان به جايگاه كعبه در اديان گذشته و نحوه عبادتهاي ايشان پي برد. مهمتر از همه، عيني و ملموستر كردن تاريخ حضرت آدم(عليه السلام) و انسانهاي پس از وي با تكيه بر يك بناي به جاي مانده از حضرت آدم(عليه السلام)ميباشد.
فايده ديگر اين تحقيقات مستندتر كردن پيشينه حجرالاسود است (گردآوری : انجمن ناجی) برخي از روايات حجرالاسود را سنگي ميدانند كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) از كوه «ابوقبيس» آورد و در ديوار كعبه جاي داد. اما اين را كه اين سنگ چه امتيازي داشته كه بايد از ديگر سنگها متمايز باشد مشخص نميكنند. بدينروي، اين شبهه پيش ميآيد كه چگونه است كه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) يك سنگ معمولي را كه از «ابوقبيس» آورده شده است، ميبوسد و احترام ميكند؟ مگر اينكه سير تاريخي آن را، كه دسته ديگري از روايات بدان دلالت دارند، بپذيريم; آن دسته از رواياتي كه ميفرمايند: حجرالاسود مأمور شده تا ميثاق و عهد مؤمنان و موحّداني كه هنگام طواف خانه خدا، به توحيد شهادت ميدهند را ثبت نمايد و روز قيامت در پيشگاه الهي شهادت دهد.
در مجموع، پرداختن به موضوعات تاريخي، بخصوص تاريخ اديان و بالاخص تاريخ اسلام، امري روا و پسنديده است و بايد با تحقيق و بررسي، نقاط تاريك و مبهم را روشن نمود.
آيا ابراهيم به مكّه آمد؟
بجاست پيش از ورود به بحث، ببينيم آيا به لحاظ تاريخي ميتوان آمدن حضرت ابراهيم(عليه السلام) به مكّه را اثبات كرد يا خير؟ پر واضح است كه بيشتر اطلاعات ما مسلمانان درباره گذشتههاي بسيار دور، از طريق آيات و روايات است; اطلاعاتي از قبيل: خلقت حضرت آدم(عليه السلام)، طوفان حضرت نوح(عليه السلام)، حج حضرت ابراهيم(عليه السلام)، عصاي حضرت موسي(عليه السلام) و عروج حضرت عيسي(عليه السلام). اين در حالي است كه بعثت نبي مكرّم(صلي الله عليه وآله) و حوادث مربوط به آن علاوه بر آيات و روايات، از طريق كتب تاريخي نيز قابل اثبات است و يك مورّخ بيدين نيز ميتواند با مراجعه به آنها، تاريخ پانزده قرن پيش سرزمين حجاز را بازيابد و بدان نيز استناد كند; چراكه پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)حكومت فراگيري تشكيل دادند كه بازتاب آن در كتب تاريخي به عنوان يك قضيه مهم ثبت شده است (گردآوری : انجمن ناجی) اما مقولههاي تاريخي كه از طريق آيات قرآن و يا روايات اهلبيت به دست ما ميرسند، براي كسي كه به قرآن و ائمّه اطهار(عليهم السلام) اعتقادي ندارد قابل اعتماد نيست. تنها آن دسته از آيات تاريخي قرآن را، كه مربوط به زمان پيامبر(صلي الله عليه وآله)هستند ميپذيرد; مثلا، اينكه قرآن ميفرمايد: در عصر جاهلي، دختران زنده به گور ميشدند. اما اگر قرآن از حضرت آدم و حضرت يوسف(عليهما السلام) و فرعون ميگويد، كافر ميپرسد: محمّد(صلي الله عليه وآله) از كجا ميدانست كه پيش از او چه خبر بوده است؟
اما براي معتقدان به اديان الهي و كتب آسماني، اين كتابهاي مقدّس منابع خوبي براي دستيابي به حداقلهايي از تاريخ انبيا(عليهم السلام)هستند. هم قرآن كريم و هم تورات، گوشههايي از زندگي حضرت ابراهيم(عليه السلام) را نقل كردهاند. از آيات قرآن كريم به دست ميآيد كه حضرت ابراهيم(عليه السلام)پيش از تجديد بناي كعبه، همراه همسرش هاجر و فرزند خردسالش اسماعيل(عليه السلام) به مكّه آمدند و حضرت ابراهيم(عليه السلام) ايشان را در صحرايي بيآب و علفگذاشت و به بيتالمقدّسبازگشت.اوچند مرتبهاي به مكّه آمد تا اينكه در يكي از اين سفرها مأمور بناي خانه كعبه شد و پسرش اسماعيل(عليه السلام) او را در اين امر ياري داد.
اما در تورات به اين مطلب تصريح نشده است (گردآوری : انجمن ناجی) تورات بر اين باور است كه هاجر و اسماعيل(عليه السلام)، از خانه حضرت ابراهيم(عليه السلام)اخراج شدند. در سِفر «پيدايش» ميخوانيم:
آنگاه ساره به ابراهيم گفت: اين كنيز (هاجر) را با پسرش بيرون كن; زيرا كه پسر كنيز با پسر من اسحاق، وارث نخواهد بود. اما اين امر در نظر ابراهيم درباره پسرش بسيار سخت آمد. خدا به ابراهيم گفت: درباره پسر خود و كنيزت به نظرت سخت نيايد، بلكه هر آنچه ساره به تو گفته است سخن او را بشنو; زيرا كه ذرّيه تو از اسحاق خوانده خواهد شد، و از پسر كنيز نيز امّتي به وجود آورم; زيرا كه از نسل توست. بامدادان ابراهيم برخاسته، نان و مشكي از آب گرفته، به هاجر داد و آنها را بر روي دوش وي نهاد و او را با پسر روانه كرد. پس (هاجر) برفت و در بيابان «بئر شيع» ميگشت و چون آب مشك تمام شد، پسر را زير بوته گذاشت... .5
همانگونه كه در متن تورات گذشت، تصريحي به آمدن حضرت ابراهيم(عليه السلام) به مكّه نشده و همين امر سبب شده است تا يهود معتقد باشد حضرت ابراهيم(عليه السلام) به مكّه نيامده است (گردآوری : انجمن ناجی) همچنين يهود براي حضرت اسماعيل(عليه السلام)، كه فرزند كنيز (هاجر) بود، قدر و منزلتي قايل نيست و ماجراي قرباني شدن را به حضرت اسحاق(عليه السلام)، فرزند ديگر حضرت ابراهيم(عليه السلام) نسبت ميدهند:
مدتي گذشت و خدا خواست ابراهيم را امتحان كند... فرمود: يگانه پسرت ـ يعني اسحاق ـ را، كه بسيار دوستش داري برداشته و... به عنوان هديه سوختني قرباني كن.6
البته صرفنظر از اينكه تورات تحريف شده و مطالبش قابل تأمّل است، اين انكار يهود نيز نابجاست; چراكه تورات و قرآن در اين مسئله، كه هاجر و اسماعيل از خانه ساره بيرون آمدند، مشتركند. قرآن صراحت دارد كه به مكّه آمدند، اما تورات ادامه آن را نگفته است (گردآوری : انجمن ناجی)
علّامه محمّدجواد بلاغي، در كتاب الهدي الي دين المصطفي، كه ردّيهاي است بر يك نويسنده مسيحي، به اين مطلب اشاره دارد; آنجا كه مينويسد: به هيچ وجه، ابراهيم به طرف مكّه و بلاد عرب نيامده است (گردآوری : انجمن ناجی) استاد بلاغي در جواب مينويسد: تورات هرگز سفر ابراهيم به مكّه را انكار نكرده است، نهايت اين است كه اشارهاي به اين سفر نكرده و اين در تورات معمول است; چراكه به زندگي ابراهيم و رشد و پرورش او در بابل هم اشارهاي نكرده است.7 آقاي بلاغي علت اين انكار يهود را خودبيني آنها ميداند و مينويسد:
و انّ هذه التورات انّما هي كآبائها بني اسرائيل اذ حرصوا علي ان لا يجعلوا نصيبا لغيرهم في توحيد الله و عبادته و شريعته و نبوّته.8
در ادامه، در تورات ميخوانيم:
ابراهيم همه دارايي خود را به اسحاق بخشيد، اما به ساير پسرانش كه از كنيزانش به دنيا آمده بودند، هدايايي داد، ايشان را در زمان حيات خويش در نزد پسر خود اسحاق، به ديار مشرق فرستاد.9
عبارتهايي همانند «يگانه پسرت اسحاق»، «كه بسيار دوستش داري»، «ساير پسرانش كه از كنيزانش بودند» و امثال اينها، حاكي از موضعگيري ناپسندِ يهود در مقابل حضرت اسماعيل(عليه السلام) و احفاد اوست و صرفاً سعي شده شأن هاجر و حضرت اسماعيل(عليه السلام)را پايين آورد و در مقابل، حضرت اسحاق(عليه السلام) و به تبع آن، بنياسرائيل را بزرگ و گرامي جلوه دهد. در نهايت، چيزي كه ميتوان گفت اين است كه تورات به صراحت اين سفر را ذكر نكرده و اين به معناي انكار نيست. عدهاي با اهداف سركوبي اسلام و بيريشه و اساس دانستن پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)، آن را انكار ميكنند. علت آن هم، چنانكه از كتاب مرحوم علّامه بلاغي نقل شد، غرور و خودبيني يهوديان است; چراكه از نسل حضرت اسماعيل(عليه السلام)، پيامبر خاتم، حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله)، متولّد گرديد و با آمدن دين اسلام، آيين يهود منسوخ و به تاريخ سپرده شد.
نگاهي اجمالي به آيات مورد بحث
با توجه به اينكه محور اين بحث تحقيقي آيات قرآن كريم است، بدينروي، ابتدا آيات قرآن كريم و نظر تني چند از مفسّران بزرگ نقل ميشوند و در موارد نياز، به روايات و نظر مورّخان مراجعه خواهد شد. قرآن كريم در چهار آيه، از كعبه و تاريخ آن سخن به ميان آورده است (گردآوری : انجمن ناجی) البته مراد آياتي هستند كه به نوعي، از داستان بناي كعبه حكايت ميكنند، نه هر آيهاي كه از كعبه سخن گفته باشد. اين چهار آيه عبارتند از:
1. (وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (بقره: 127)
2. (إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدي لِلْعَالَمِينَ)(آلعمران: 96)
3. (رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِنَ الَّثمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ)(ابراهيم: 37)
4. (وَإِذْ بَوَّأْنَا لِإِبْرَاهِيمَ مَكَانَ الْبَيْتِ أَن لَّا تُشْرِكْ بِي شَيْئاً وَ طَهِّرْ بَيْتِيَ لِلطَّائِفِينَ وَالْقَائِمِينَ وَالرُّكَّعِ السُّجُودِ)(حج: 26)
در اين آيات كلماتي وجود دارند كه مفسّران، مصداقهاي متفاوتي براي آنها بيان كردهاند. مصداقهاي هر دو طرف ذكر ميشوند تا خواننده محترم با اِشراف بيشتري وارد بحث شود:
l (يَرفَع الْقَواعِد) (بالا آوردن پايهها): آيا مراد بالا آوردن پايههاي خانه است كه قبلا وجود داشتند؟ يا هم پايهگذاري از ابتدا موردنظر است و هم بالاآوردن آنها؟
l (اَوَّلَ بَيْت) (اولين خانه): آيا مراد اولين خانهاي است كه بر روي زمين ساخته شده و پيش از آن هيچ خانهاي وجود نداشته است؟ يا منظور اولين خانه مبارك ـ يعني اولين عبادتگاه ـ است (گردآوری : انجمن ناجی) وانگهي، اگر اولين عبادتگاه است، آيا حضرت ابراهيم(عليه السلام) آن را بنا كرده يا پيش از آن وجود داشته است؟
l (رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ): (خدايا! من سكنا ميدهم): آيا زمان صدور اين دعا از زبان مبارك حضرت ابراهيم(عليه السلام)، پس از آن بود كه وي كعبه را بنا كرد; يعني زماني كه آن منطقه به يك آبادي تبديل شد و هاجر و حضرت اسماعيل(عليه السلام) را در آنجا باقي گذاشت و به بيتالمقدّس رفت؟ يا اينكه پيش از تجديد بناي كعبه ـ يعني نخستين مرتبهاي كه زن و فرزندش را در آن وادي خشك و بيآب و علف رها كرد و به بيتالمقدّس رفت ـ به خاطر نگراني از احوال ايشان، چنين دعايي كرد؟
l (أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ) (دلهاي گروهي از مردم): آيا منظور از كلمه «ناس»، قبيله «جُرهم»10 و مانند اينهاست كه هاجر و حضرت اسماعيل(عليه السلام) را تنها ديدند و به سراغ آنها آمدند و با آنها زندگي كردند؟ يا مطلق مسلمانان و حجگزاران هستند كه به طرف خانه خدا ميروند و آن را گرامي ميدارند؟
l (بوَّاْنا): (مهيّا كرديم): منظور از اينكه خدا ميفرمايد «مهيّا كرديم» چيست؟ آيا جاي قبلي خانه را به او نشان داد و به او گفت: همانجا كه قبلا خانه بوده، از نو خانهاي بساز; يعني جاي خانه قبلي را به ابراهيم نشان داد؟ يا اينكه همانند يك نقشه، جاي بناي كعبه را براي او انتخاب كرد، در حالي كه قبلا در آنجا خانهاي نبود؟
نگاهي اجمالي به تفاسير و آراء مفسّران
آراء مفسّران قرآن كريم درباره اين دسته آيات، به سه دسته تقسيم ميشوند: عدهاي با توجه به آيات مربوط به بناي كعبه به دست حضرت ابراهيم(عليه السلام)، روايات موافق با آن را نقل ميكنند و حضرت ابراهيم(عليه السلام) را باني كعبه معرفي ميكنند. عدهاي با توجه به آياتي همچون (أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ) (ابراهيم: 37) روايات موافق با آن را ذكر كرده، تاريخ آن را به زمان حضرت آدم(عليه السلام)مرتبط ميدانند. برخي هم آيات را ترجمه كرده و نظر خاصي را ذكر نميكنند، بلكه كاملا بيطرفند. از ميان تفاسير متقدّم، ميتوان به تفسير تبيان اشاره كرد كه روايات دو طرف را ذكر ميكند، اما به صراحت، ترجيحي براي آنها قايل نميشود. براي نمونه، مينويسد:
و هل كانت للبيت قواعد قبل ابراهيم؟ فيه خلاف.11
از ميان تفاسيري كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) را بنيانگذار كعبه معرفي كرده و آيات را طبق اين نظريه تفسير نمودهاند، ميتوان به تفسير الميزان اشاره كرد كه در ذيل آيه 96 آلعمران مينويسد:
بحث تاريخي اين معنا، متواتر و قطعي است كه باني كعبه ابراهيم خليل بوده است.12
در مقابل اين قول، با استفاده از تفاسير شيعه، همچون تفسير عليبن ابراهيم قمي، مجمعالبيان، منهجالصادقين، تفسير نمونه و تسنيم، و از ميان تفاسير اهلسنّت نيز تفسير طبري، تفسير ابوحاتم رازي از قرن چهارم و تفسير كبير فخر رازي از قرن ششم، ميتوان تاريخ بناي كعبه را به زمان پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام) و حتي حضرت آدم(عليه السلام) بازگرداند. با تحقيقي اجمالي، به نظر ميرسد بيشتر تفاسير قول دوم را اختيار كردهاند.
بررسي آيات و تفاسير آنها
آيه اول "وَ إِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ وَإِسْمَاعِيلُ رَبَّنَا تَقَبَّلْ مِنَّا إِنَّكَ أَنتَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ) (بقره: 127); هنگامي كه ابراهيم و اسماعيل پايههاي بيت را بالا ميبردند ]ميگفتند[ پروردگارا، از ما بپذير كه تويي شنوا و دانا.
قرآن كريم در سوره بقره از آيه 125 وارد داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) ميشود، به وقايع مهم زندگي ايشان اشاره مينمايد و از همه مهمتر، داستان بناي كعبه به دست تواناي وي و فرزندش حضرت اسماعيل(عليه السلام) را بيان ميكند. كلمهاي كه در اين آيه بحث برانگيز شده، كلمه «يرفع» است (گردآوری : انجمن ناجی) تفاسيري همچون الميزان، بر اين اعتقادند كه «يرفع» نه به معناي بالا آوردن پايههاي قبلي خانه، بلكه به معناي بالا آوردن تمام خانه از اساس است (گردآوری : انجمن ناجی) در تفسير الميزان آمده است:
«قواعد» جمع «قاعده» است كه به معناي آن قسمت از بناست كه روي زمين مينشيند و بقيه بنا روي آن قرار ميگيرد، و استفاده كردن «قاعده» از روي مجاز است; كأنه آنچه كه بر روي قاعده قرار ميگيرد از خود قاعده شمرده شده و بلندكردن بنا، كه مربوط به همه بنا هست، به خصوصِ قاعده نسبت داده شده، و اينكه فرموده «از بيت»، اشاره به همين معناي مجازي است.13
همانگونه كه گذشت، تفسير الميزان بر اين عقيده است كه «يرفع» مربوط به تمام بيت است، اما در آيه، فقط به «قاعده» نسبت داده شده و بنابراين، بيتي وجود نداشته و حضرت ابراهيم(عليه السلام) آن را از ابتدا بنيان نهاده و ديوارهايش را پس از بنيان نهادن، بلند نموده است (گردآوری : انجمن ناجی)
اما در مقابل اين نظر، تفاسير زيادي كلمه «يرفع» را نه به تمام بنا، بلكه به تعميراتي كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) بعدها انجام داد مربوط ميدانند; يعني زماني كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) پايههاي كعبه را ـ كه خراب و ويران شده بود ـ بالا برد. در اينجا، به تعدادي از تفاسير مهم اشاره ميشود:
آيةاللّه جوادي آملي در تفسير تسنيم، در ذيل اين آيه مينويسد:
«يرفع» به معناي بلندكردنِ هر چيزي است، خواه مادي باشد، خواه معنوي; رفع اجسام (وَرَفَعْنَا فَوْقَكُمُ الطُّورَ)، رفع ذكر (بلندآوازه كردن) (وَرَفَعْنَا لَكَ ذِكْرَكَ)، رفعِ بنا (بر طول ساختمان افزودن) (وَإِذْ يَرْفَعُ إِبْرَاهِيمُ...)14
ايشان اضافه ميكنند كه در اين آيه، مقصود از «رفع قواعد»، بالابردن پايههاي كعبه و تجديد بناي خانه خداست:15
منظور از(الْقَوَاعِدَ مِنَ الْبَيْتِ)، پايهها و اركان كعبه است كه به دست حضرت آدم(عليه السلام) بنا شده.16
آيةاللّه جوادي آملي همچنين در ذيل همين آيه، بحث روايي را مطرح ميكنند كه عنوان آن «پيشينه كعبه» نامگذاري شدهاست و آيات ناظر به نظر مزبور را نقل ميكنند.17ايشان در ابتداي بحث تفسير آيه 127 بقره مينويسند:
سابقه كعبه به دورانهاي پيش از نبوّت ابراهيم خليل بازميگردد و بر همين اساس، آن حضرت نخستين بنيانگذار كعبه نيست، بلكه خداي سبحان مكان پيشين كعبه و نيز نقشه بازسازي آن را به او نماياند تا وي آن را مجدّداً بنا كند.18
تفسير مجمع البيان در ذيل اين آيه مينويسد:
ثمّ بيّن ـ سبحانه ـ كيف بني ابراهيم البيت، فقال: (وَ اذْ يَرْفَعُ) و تقديره: و اذكر (اذ يرفع إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ); أي: اصول البيت التي كانت قبل ذلك... .19
تفسير نمونه نيز حضرت آدم(عليه السلام) را باني كعبه ميداند و مينويسد:
نخستين خانهاي كه براي پرستش خداوند ساخته شد در سرزمين مكّه بود، و مسلّم است كه پرستش خداوند و ساختن مركز عبادت از زمان ابراهيم(عليه السلام)آغاز نگرديده، بلكه از زمان آدم(عليه السلام)وجود داشته است (گردآوری : انجمن ناجی) اصولا تعبير (اذ يرفع إِبْراهِيمُ الْقَواعِدَ مِنَ الْبَيْتِ) در آيه مورد بحث، خالي از اشاره نيست كه شالودههاي خانه كعبه وجود داشته است و ابراهيم و اسماعيل تنها كاري كه كردهاند اين بود كه پايههاي اين خانه مقدّس را بالا بردهاند.20
فخر رازي در ذيل اين آيه مينويسد:
الاكثرون من اهل الاخبار علي انّ هذا البيت كان موجوداً قبل ابراهيم... .21
البته ايشان تحليل جالبي دارند كه در ذيل آيه بعد بدان اشاره خواهد شد.
در تفسير محمّدبن جرير طبري، داستان كعبه اينچنين آمده است:
و ابراهيم اسماعيل را گفت كه خداي تعالي ما را فرموده است كه به مكّه رويد و آن جايگاه، كه بيتالمعمور بود، يكي خانه بنا كنيد. اسماعيل گفت كه سمعاً و طاعةً. گفت: يا پدر سپاس دارم. و هم آن ساعت برخاست و در خدمت پدر ايستاد، و هر دو بيامدند تا به مكّه، و آن جايگاه كه بيتالمعمور بوده بود طلب ميكردند كه حق تعالي آن جايگاه فرموده بود كه خانه بنا كنند.22
آيه دوم: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً وَ هُدي لِلْعَالَمِينَ.)(آلعمران: 96); همانا اولين خانهاي كه براي خلق قرار داده شد در مكّه قرار دارد و مبارك و مايه هدايت جهانيان باشد.
به نظر ميرسد تمام داستانها و حتي روايات و نقلقولها و گمانهزنيها درباره تاريخ بناي كعبه در جهت اين آيه شريفه از قرآن كريم بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) صراحتي كه اين آيه در تعيين قدمت كعبه دارد، همه را كنجكاو كرده است تا درباره آن بيشتر بدانند. چه بسيار رواياتي كه حاكي از كنجكاوي اصحاب و سؤال ايشان از معصومان(عليهم السلام) براي دانستن تاريخ كعبه هستند. اختلاف در اين آيه از اين قرار است كه برخي معتقدند: منظور از «اول بيت» اولين عبادتگاه است، نه اولين خانه، ولي برخي معتقدند كه منظور، اولين خانه است و بر فرض كه منظور اولين عبادتگاه باشد، اين عبادتگاه سابق بر زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام) بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) تفسير الميزان درباره اين آيه مينويسد:
كلمه «بيت» معنايش معروف است و مراد از «وضعِ بيت» براي مردم، ساختن و معيّن كردن آن براي عبادت مردم است; براي اينكه مردم آن را وسيلهاي قرار دهند براي پرستش خداي سبحان و از دور و نزديك به همين منظور به طرف آن روانه شوند و يا به طرف آن عبادت كنند و آثاري ديگر بر آن مترتّب سازند. همه اينها از تعبير به «بكة»، كه به معناي محل ازدحام است، استفاده ميشود و ميفهماند كه مردم براي طواف، نماز و عبادات و ساير مناسك، پيرامون اين خانه ازدحام ميكنند; و اما اينكه اولين خانهاي باشد كه بر روي زمين براي انتفاع مردم ساخته شده باشد، لفظ آيه بر آن دلالت ندارد و نميرساند كه قبل از مكّه هيچ خانهاي ساخته نشده بود.23
در تفسير من وحي القرآن نيز در ذيل همين آيه، با ذكر روايتي از امام علي(عليه السلام) مينويسد:
و نستوحي من هذا الحديث انّ الأنبياء السابقين مثل نوح لم يبنوا بيوتاً للعبادة.24
اين تفسير معتقد است كه با توجه به روايت امام علي(عليه السلام) و اين آيه به دست ميآيد كه انبياي سابق بر ابراهيم(عليه السلام) خانهاي براي عبادت و طواف نداشتند. استدلال ايشان چنين است:
و لذا لم يشر القرآن في آياته الي ذلك.25 يعني: چون خانهاي وجود نداشته، قرآن از آن نامي نبرده است (گردآوری : انجمن ناجی)
ايشان در ادامه مينويسد:
و ربما كان المراد بأنّه أوّل بيت للعبادة، المعني الشمولي الذي أراده اللّه للناس جميعاً.26
يعني: شايد منظور از «اول بيت» اولين خانهاي است كه براي تمام مردم، و نه فقط براي عدهاي خاص يا يك پيامبر خاص باشد. به نظر ايشان، پيامبران سابق تا زمان حضرت ابراهيم(عليه السلام)خانهاي خصوصي و محلي براي عبادت خدا داشتند و حضرت ابراهيم(عليه السلام) مأمور شد تا خانهاي جهاني براي خدا بسازد و همه گرد آن جمع شوند.
در جواب اين تفاسير، نكات ذيل قابل تذكرند: تفسير نمونه در ذيل اين آيه، مينويسد:
اين نخستين خانهاي بوده است كه براي مردم ساخته شده است (گردآوری : انجمن ناجی) روشن است كه منظور خانه عبادت و پرستش است و بنابراين، هيچ مانعي ندارد كه قبل از آن خانههاي مسكوني ديگري در روي زمين وجود داشته است (گردآوری : انجمن ناجی) اين تعبير پاسخ روشني است به آنها (نويسنده تفسير المنار)27كه ميگويند: خانه كعبه نخستين بار به دست ابراهيم ساخته شد و ساخته شدن آن به دست آدم را در رديف افسانه قلمداد ميكنند، در حالي كه به طور مسلّم، قبل از ابراهيم معبد و پرستشگاه در جهان وجود داشته است و انبياي پيشين همچون نوح از آن استفاده ميكردند و بنابراين، چگونه ممكن است خانه كعبه، كه نخستين معبد در جهان است، به دست ابراهيم ساخته شده باشد؟28
در تأييد قول تفسير نمونه، چند نكته قابل ذكر است: اول. اينكه آيه واضح و آشكار بيان ميكند كه اولين خانهاي كه براي مردم قرار داده شد، خانه كعبه است; چراكه رواياتي وجود دارند كه كلمه (أَوَّلَ بَيْت) را به معناي اولين خانه گرفتهاند.
دوم. بايد در شأن نزول آيه دقت كرد. شأن نزول از اين قرار است: يهوديان هنگام تغيير قبله، در مدينه به پيامبر اعتراض كردند29 و سابقه بيتالمقدّس را به رخ پيامبر كشيدند. خداوند هم به حمايت از پيامبر، اين آيه را نازل نمود تا يهوديان تصور نكنند سابقه بيتالمقدّس بيشتر و مقام و منزلت آن برتر است، بلكه بيتاللّهالحرام به عنوان اولين خانه براي مردم قرار داده شده است (گردآوری : انجمن ناجی) اگر در شأن نزول اين آيه دقت شود ـ همچنانكه تفسير نمونه نيز چنين نظري دارد 30 اين موضوع كاملا روشن ميگردد كه موضعگيري آيه صرفاً براي بيان موضوع سابقه و قدمت كعبه است; چراكه دعوا و موضعگيري يهود نيز بر همين قدمت و سبقت بود.
سوم. گروهي ميخواهند اثبات كنند منظور از(أَوَّلَ بَيْت)اولين عبادتگاه است، نه خانه معمولي، و به روايت امام علي(عليه السلام)ـ كه در بحث روايي بيان خواهد شد ـ نيز استناد ميكنند. همانگونه كه گذشت، تفسير من وحيالقرآن نيز همين قول را اختيار كرده و با استفاده از كلمه (لِلنَّاسِ) نتيجه گرفته كه كعبه اولين عبادتگاه جهاني است.31 اما نكته اينجاست كه اين، دليلي بر آن نيست كه حضرتابراهيم(عليه السلام) آن راساختهاست (گردآوری : انجمن ناجی) به عبارت ديگر، گرچه كعبه اولين خانه براي عبادت و طواف بوده، اما پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام) ساخته شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
چهارم. در نقلهاي تاريخي ميبينيم كه معصومان(عليهم السلام) از ظاهر اين آيه استفاده كردهاند. براي نمونه، ميتوان به اين نقل اشاره كرد: منصور دوانيقي قصد داشت خانههاي اطراف كعبه را خراب كند و فضاي اطراف بيتاللّه را گسترش دهد، اما مردمي كه در آن نزديكي خانه داشتند، از اين كار ممانعت كردند و اجازه ندادند خانههايشان خراب شود. دعوا را به نزد امام صادق(عليه السلام)بردند، امام در جواب منصور فرمود: نگران نباش، آيه قرآن به نفع شماست (گردآوری : انجمن ناجی) منصور پرسيد: كدام آيه؟ امام فرمود: (إِنَّ أَوَّلَ بَيْت وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبَارَكاً) چون به دلالت ظاهر قرآن، خانه خدا سابق بر همه خانههاست، اولويت با خانه خداست و بقيه خانهها بعدتر ساخته شدهاند و ميتوانيد آنها را خراب كنيد، و مردم نيز پذيرفتند. بايد دقت شود كه امام از اين آيه چه استفادهاي كرد. اگر منظور امام اولين عبادتگاه بود، اين قابل خدشه بود و ممكن بود كسي بگويد: پيش از آن، اينجا خانههاي اجداد ما بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) روشن است كه استدلال امام به گونهاي سبقت خانه خدا را به عقب بازميگرداند كه هيچكس را ياراي مقابله نيست.
پنجم. فخر رازي در تفسير كبير، ذيل اين آيه بحث تحليلي مفصّلي را بيان ميكند و مينويسد:
واعلم انّ الكعبه كانت موجودة من زمان آدم و هذا هو الاصوب و يدلّ عليه وجوه: الاوّلتكليف الصلاة... .32
خلاصه استدلال ايشان چنين است: ايشان مينويسد:
اولا، به مقتضاي آيه 58 سوره مريم، نماز در تمام اديان امري لازم بوده و نياز اصلي نماز، قبله است (گردآوری : انجمن ناجی) حال اگر قبله حضرت آدم(عليه السلام) با حضرت نوح و شيث و ادريس(عليهم السلام) متفاوت باشد، قول خداوند كه فرموده است: (وُضِعَ لِلنَّاسِ) ـ نعوذ باللّه ـ باطل ميشود; يعني ايشان از «ناس» استثنا ميشوند. پس واجب است كه گفته شود: قبله انبياي سابق بر ابراهيم(عليه السلام) نيز كعبه بوده است (گردآوری : انجمن ناجی)
ثانياً، مكّه در قرآن، «امّ القري» ناميده شده است و اين اقتضا ميكند كه در شرافت و فضل بر ديگر بقاع متبرّكه سابق باشد.
ثالثاً، روايت پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله)است كه در روز فتح مكّه فرمود: مكّه در روز خلقت زمين و آسمان، حرام (حرم) شد. و حرمت مكّه ممكن نميشود، مگر پس از وجود كعبه.
رابعاً، آثاري كه از قول صحابه و تابعان حكايت شده، دلالت ميكنند بر اينكه كعبه پيش از حضرت ابراهيم(عليه السلام)وجود داشته است.33
آيه سوم: (رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَاد غَيْرِ ذِي زَرْع عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ...) (ابراهيم: 37); خدايا! من بعضي از فرزندانم را در منطقهاي بيآب و علف و غيرقابل كشت نزديك خانهات اسكان دادم... .
در اين آيات، قرآن به گوشههايي از داستان حضرت ابراهيم(عليه السلام) اشاره و ورود ايشان به همراه هاجر و حضرت اسماعيل(عليه السلام) به حجاز را نقل ميكند; زماني كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) به مكّه آمد، و اهلبيت خود را در آن سرزمين بيآب و علف وانهاد دست به دعا برداشت. محلّ اختلاف در اين آيه، آنجاست كه حضرت ابراهيم(عليه السلام) چه زماني دست به دعا برداشت؟ آيا زماني كه هاجر و حضرت اسماعيل(عليه السلام) را براي اولين بار گذاشت و رفت؟ يا زماني كه كعبه را بنا كردند و براي آخرين بار، از مكّه رفت. نظر الميزان درباره اين آيه چنين است:
ظرف مكان (عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ...) متعلّق به جمله (أَسْكَنتُ)است (گردآوری : انجمن ناجی) اين جمله ـ يعني جمله (رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ... عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ) كه يك فقره از دعاي ابراهيم است ـ خود شاهد بر مطلبي است ـ كه ما قبلا گفتيم ـ كه آن جناب اين دعا را بعد از ساخته شدن كعبه و آباداني آن كرده است; همچنانكه آيه (الْحَمْدُلِلّهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ)(ابراهيم: 39) نيز شاهد بر اين معناست (گردآوری : انجمن ناجی) بنابراين، ديگر جاي اين اشكال باقي نميماند كه چطور ابراهيم روز ورودش به وادي غيرذيزرع، آنجا را خانه خدا ناميد، با اينكه آن روز خانه كعبه را بنا ننهاده بود، تا چه برسد به اينكه در پاسخش گفته شود كه به علم غيب ميدانست كه به زودي مأمور ساختن بيتاللّه الحرام ميشود؟ و يا گفته شود كه وي ميدانست كه در قرون گذشته، در اين وادي، خانه خدا بوده و طوايفي از مردم آن را خراب كردند و يا خداوند در واقعه طوفان آن را به آسمان برد. تازه به فرضي كه با اين جوابها، اشكال مذكور رفع شود، نميدانيم صاحبان اين جوابها اشكال در جمله (رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِناً)(ابراهيم: 35) و در جمله (وَهَبَ لِي عَلَي الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَقَ)را چگونه رفع ميكنند; چون ظاهر جمله اوّلي اين است كه اين دعا را وقتي نموده كه مكّه به صورت بلد و شهر درآمده بوده است; همچنانكه ظاهر جمله دومي اين است كه اين دعا را وقتي نموده كه هم اسماعيل را داشته و هم اسحاق را.34
همانگونه كه ملاحظه ميشود، الميزان بر اين نظر است كه اين دعا، پس از بناي كعبه بر زبان حضرت ابراهيم(عليه السلام) جاري شده و اگر پيش از آن بوده باشد، معنا ندارد كه آنجا را «كعبه» بنامد و بگويد: (عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ.) به نظر ميرسد عواملي موجب شدهاند الميزان چنين نظري داشته باشد; از جمله اينكه ظاهراً الميزان با نگاه به سير آيات و دعاهاي حضرت ابراهيم(عليه السلام)، به اين نتيجه رسيده كه دعاها به شكلي متحدند و يك جا از حضرت ابراهيم(عليه السلام) صادر شده و از اينرو، بايد دعاها پس از بناي كعبه باشند تا وي بتواند بگويد: (عِندَ بَيْتِكَ الُْمحَرَّمِ) شاهد الميزان آيه (رَبِّ اجْعَلْ هَـذَا الْبَلَدَ آمِناً)(ابراهيم: 35) است كه زمان آن قطعاً پس از بناي كعبه بوده، و در صورتي كه دعاها با هم باشند (إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي) نيز پس از بناي كعبه بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) روشن است كه اين استدلال چيزي را به نفع قول الميزان ثابت نميكند، بلكه قول كساني كه دعا را پيش از بناي كعبه ميدانند، رد ميكند.
پي نوشت ها
1ـ خليل كمرهاي، آفاق الكعبه و الانجم الثمانيه، چ اسلاميه، 1345، ص 78.
2ـ محمّدجواد مغنيه، تفسير الكاشف، چ سوم، بيروت، دارالعلم للملايين، 1981، ذيل آيه 127 بقره.
3ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، الميزان، ترجمه سيد محمّدباقر موسوي همداني، قم، اسلامي، 1374، ج 1، ص 473.
4ـ «... در اين روايات، آغاز مراسم حج همزمان آدم دانسته شده و حتي نامگذاري برخي از نواحي مكّه و نيز مشاعر، در مورد آدم و همسرش حوّا توجيه شده است (گردآوری : انجمن ناجی)..» (نك. رسول جعفريان، آثار اسلامي مكّه و مدينه، نشر مشعر، 1371، ص 28.)
5ـ پيدايش، 21:10ـ16.
6ـ پيدايش، 22:1ـ2.
7و8 -محمّدجواد بلاغي، الهدي الي دينالمصطفي، عراق، 1331، ج 2، ص 90 / ص 91.
9ـ پيدايش، 25:5ـ7.
10ـ «جُرهم» قبيلهاي بود كه در عرفات اطراق كرده بود. هنگامي كه به خاطر آن عمل معروف حضرت اسماعيل(عليه السلام)، آب از زمين جاري شد، پرندگان به سوي آب آمدند و قبيله جرهم نيز با اين نشانه فهميدند كه در آن نزديكي آب هست. وقتي به آنجا رفتند هاجر و اسماعيل را تنها يافتند. از آنها اجازه خواستند تا در كنار ايشان اطراق كنند. هاجر نيز پذيرفت و آنها با هم آنجا ماندند. (محمّدهادي يوسفي غروي، تاريخ تحقيقي اسلام، ترجمه حسينعلي عربي، قم، موسسه امام خميني(قدس سره)، 1382، ج 1 ص 77.)
11ـ شيخ طوسي، تفسير تبيان، تحقيق احمد حبيب قصير العاملي، بيروت، دار احياءالتراث العربي، ج 1 ص 460.
12ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 3، ص 554.
13ـ همان، ج 1 ص 427.
14و15و16و17و18ـ عبداللّه جواديآملي، تفسير تسنيم، قم، اسرا، 1384، ج 7، ص 28 / ص 29 / ص 40 / ص 27.
19ـ فضلبن حسن طبرسي، مجمعالبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، دارالمعرفة، 1406، ج 1، ص 389.
20ـ ناصر مكارم شيرازي و همكاران، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1366، ج 1 ص 330.
21ـ فخر رازي، تفسير كبير، تهران، دارالكتبالعلميه، 1411، ج 4، ص 52.
22ـ محمّدبن جرير طبري، تفسير طبري، ترجمه گروهي از دانشمندان، چ دوم، تهران، توس، 1356، ج 1، ص 105.
23ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 3، ص 542.
24و25و26ـ سيد محمّدحسين فضلاللّه، تفسير من وحي القرآن، چ دوم، بيروت، دارالملاك، 1419، ج 6، ص 161.
27ـ رشيد رضا در تفسير المنار، روايات را متناقض و متعارض و فاسدالسند ميداند و از اينرو، اقوالي كه بناي كعبه را به آدم(عليه السلام)نسبت مي دهند، نمي پذيرد. (رشيد رضا، تفسير المنار، چ دوم، دارالفكر للطباعة والنشر، ج 1 ص 467.)
28ـ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج 2، ص 9.
29ـ همان، ج 2، ص 9 / محسن قرائتي، تفسير نور، تهران، مركز فرهنگي درسهايي از قرآن، 1383، ج 3 ص 131.
30و31ـ ناصر مكارم شيرازي و ديگران، پيشين، ج 3، ص 550.
32ـ فخر رازي، پيشين، ج 8، ص 124ـ125.
33ـ همان، ص 125.
34ـ سيد محمّدحسين طباطبائي، پيشين، ج 12 ص 110.