علامه خیلی آرام و متین درس میگفت و هیچگاه داد و فریاد نمیکرد. خیلی زود با افراد انس میگرفت و صمیمی میشد. به سخن همه گوش میداد و اظهار محبّت میکرد. بسیار متواضع، مخلص و خوش اخلاق بود. به کثرت و قلّت شاگردان توجّهی نمیکرد و گاهی حتّی برای دو سه نفر هم درس میگفت. سخن کسی را قطع نمیکرد و به سؤالها بدون خودنمایی پاسخ میگفت.
در جلسات خصوصی معمولاً ساکت و آرام بود اگر سؤالی میشد، پاسخ میداد و الّا ساکت مینشست و اگر جواب سؤالی را نمیدانست، بخاطرشکستن نفس خود بلند میگفت. نمیدانم! نمیدانم. گاهی که به عنوان استاد خطاب میشد، میفرمود:
«این تعبیر [استاد] را دوست ندارم. ما اینجا گردآمده
ایم تا با تعاون و همفکری هم حقایق معارف اسلام را دریابیم.»
استاد جعفر سبحانی در مورد ایشان میفرماید:
با اینکه با ایشان انس بیشتری میداشتیم، یکبار هم به خاطرندارم که مطلبی را به عنوان تظاهر به علم یادآور شود یا سخنی را بدون اینکه از وی سؤال شود، از پیش خود مطرح کند.
حجة الإسلام موسوی همدانی به نقل از استاد خود میگویند:
من بی هواتر از این فرد کسی را ندیده ام؛ با اینکه گنجینهای از معارف و معلومات است، ولی معذلک در نماز آیت الله میلانی در صف آخر میان مسافران میایستد.
یکی از علمای حوزهی علمیّهی قم نقل میکند که در محضرایشان از تفسیر المیزان تعریف میکردم. علّامه فرمودند تعریف نکن که خوشم میآید و ممکن است خلوص وقصد قربتم از بین برود.
جمعی از پژوهشگران حوزه، گلشن ابرار، قم: سازمان تبلیغات اسلامی، 1372.