یادتونه؟!؟! دبستان زنگ تفریح که تموم می شد مامورای آبخوری دیگه نمی ذاشتن آب بخوریم... یادتونه؟!؟! شبا بیشتر از ساعت 12 تلویزیون برنامه نداشت؟ دو تا کانال تلویزونی بیشتر نداشتیم ، اونم با تلویزیون سیاه و سفید که سر ساعت 12 سرود ملی رو پخش می کرد و قطع می شد.... شد جمهوری اسلامی به پا ..... یادتونه؟!؟! هركی بهمون فحش میداد كف دستمونو نشونش میدادیم می گفتیم: آیینه آیینه…. [size=8pt][size=8pt] یادتونه؟!؟! ساعت 9.30 هر شب با این لالایی از رادیو میخوابیدیم: گنجیشک لالا مهتاب لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...لالالالایی لالا..لالایی لالالالایی لالا ..لالایی..گل زود خوابید مثل همیشه قورباغه ساکت خوابیده بیشه...جنگل لالا برکه لالا شب بر همه خوش تا صبح فردا...
یادتونه؟!؟! زمستون اون وقتا تمام عشقمون این بود که رادیو بگه مدرسه ها به خاطر برف تعطیله
یادتونه؟!؟! گنجشگکه اشی مشی .... لب بوم ما نشین .... بارون میاد تو خیس میشی .... برف میاد گولوله میشی ..... میفتی تو حوض نقاشی ....کی میپزه آشپز باشی ..... کی میخوره حاکـــــــــــم باشــــــــی ( به یاد هنرمندی که تنها خوند تنها زد و در تنهایی مرد)...
یادتونه؟!؟! مدیر مدرسه از مادرامون کادو می گرفت سر صف می داد به ما. بعد می گفت: همه تو صفاشون از جلو نظام برید سر کلاساتون...
یادتونه؟!؟! آلوچه و تمر هندی ، بستنی آلاسکا، همشون هم غیر بهداشتی...
یادتونه؟!؟! خط کشهائی که محکم می زدیم رو مچ دستمون دستبند می شد...
یادتونه؟!؟! کلی با ذوق و شوق تلویزیون تماشا می کردیم. یهو یه تصویر گل و بلبل میومد: ادامه برنامه تا چند دقیقه دیگر...
یادتونه؟!؟! کارت صد آفرین میدادن خر کیف میشدیم، هزار آفرین که میدادن خوده خر میشدیم...
یادتونه؟!؟! پسرا شیرن مثه شمشیرن...دخترا موشن مثه خرگوشن بعد م ما دخترا میخواستیم بزنیم تو دهن شما پسرا....
یادتونه؟!؟! این بازیو پی پی پینوکیو پدر ژپتو، گُ گُ گُربه نره روباه مکار...
یادتونه؟!؟! دستمال من زیر درخت آلبالو گم شده سواد داری؟ نه نه بی سوادی نه نه پس تو ....
یادتونه؟!؟! آهای، آهای، اهاااااای ، ننه،من گشنمه (دزد عروسکها)...
یادتونه؟!؟! ماه رمضون که میشد اگه کسی می گفت من روزم بهش میگفتیم: زبونتو در بیار ببینم راست میگی یا نه...
یادتونه؟!؟! اون موقعها مچ دستمون رو گاز می گرفتیم، بعد با خودکار بیک روی جای گازمون ساعت می کشیدیم .. مامانمون هم واسه دلخوشیمون ازمون می پرسید ساعت چنده، ذوق مرگ می شدیم...
یادتونه؟!؟! وقتی سر کلاس حوصله درس رو نداشتیم، الکی مداد رو بهانه میکردیم بلند میشدیم میرفتیم گوشه کلاس دم سطل آشغال که بتراشیم...
یادتونه؟!؟! تیتراژ شروع برنامه کودک: اون بچه هه که دستشو میذاشت پشتش و ناراحت بود و هی راه میرفت، یه دفعه پرده کنار میرفت و مینوشت برنامه کودک و نوجوان با آهنگ وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وَََََگ، وگ وگ وگ وگ، وگ...
یادتونه؟!؟! دوست داشتیم مبصر صف بشیم تا پای بچه ها رو سر صف جفت کنیم.....
یادتونه؟!؟! عیدا میرفتیم خرید عید، میگفتن کدوم کفشو میخوای چه ذوقی میکردیم که قراره کفشمونو انتخاب کنیم...
یادتونه؟!؟! بچه که بودیم وقتی میبردنمون پارک، میرفتیم مثل مظلوما می چسبیدیم به میله ی کنار تاب، همچین ملتمسانه به اونیکه سوار تاب بود نگاه میکردیم، که دلش بسوزه پیاده شه ما سوار شیم، بعدش که نوبت خودمون میشد، دیگه عمرا پیاده می شدیم... یادتونه؟!؟! پاکن های جوهری که یه طرفش قرمز بود یه طرفش آبی، بعد با طرف آبیش می خواستیم که خودکارو پاک کنیم، همیشه آخرش یا کاغذ رو پاره می کرد یا سیاه و کثیف می شد...
یادتونه؟!؟! وقتی مشق مینوشتیم پاک کن رو تو دستمون نگه میداشتیم، بعد عرق میکرد، بعد که میخواستیم پاک کنیم چرب و سیاه میشد و جاش میموند، دیگه هر کار میکردیم نمیرفت، آخر سر مجبور میشدیم سر پاک کن آب دهن بمالیم، بعد تا میخواستیم خوشحال بشیم که تمیز شد، میدیدیم دفترمون رو سوراخ کرده...
یادتونه؟!؟! اون قدیما هر روزی که ورزش داشتیم با لباس ورزشی می رفتیم مدرسه... احساس پادشاهی می کردیم که ما امروز ورزش داریم، دلتون بسوزه
یادتونه؟!؟! سر صف پاهامونو 180 درجه باز می کردیم تا واسه رفیق فابریکمون جا بگیریم...
یادتونه؟!؟! گوشه پایین ورقه های دفتر مشقمون، نقاشی می كشیدیم. بعد تند برگ میزدیم میشد انیمیشن ...