«مجموعه مخلوقات انسان»، چنانكه در تعبير «مالينوسكي Malinoweski» و «محيط مافوق جسماني»، چنانكه در برداشت «اسپنسر Spencer Herbert» هست، دو برداشت متغاير از فرهنگند كه به يك حقيقت اشاره ميكنند، لكن اسپنسر به دليل نگرش خاص فلسفي خود كه تكاملگرايي است، به نوع نسبتي كه بين فرآوردههاي انديشه بشري وجود داشته، توجه كرده است (گردآوری : انجمن ناجی) گر چه در تعبير وي نيز بيان ماهيت و حقيقت فرهنگ روشن نشده، ولي آنچه به دست ميآيد روشن شدن واقعيت فرامادي آن است كه آن را از خلط با ماده ساده يا فرايندهاي خود، مصونيت ميدهد و درست در همين نقطه از تأمّل است كه نوع نگرش فلسفي پديدار شناختي فرهنگ در عرصه انديشه به جولان ميپردازد، زيرا فرهنگ به خودي خود و مستقيماً غيرقابل فهم است، حتي توسط كساني كه در ساختن آن سهيم و شريكند. بدين طريق، معذرتي نيز فراهم ميآيد براي آن عده از دانشمندان اجتماعي كه فرهنگ را صرفاً به عنوان «مجموعه رفتارها و ارزشهاي مادي و معنوي انسان» ميشناسند.(1)
[متفكراني كه دستاوردهاي مادي و معنوي را ملاك فرهنگ ميدانند]
«نشريه: انديشه حوزه» «مؤلف: محمد حسين پژوهنده/صفحه: 80، 79»