آهنگی از امیر بهادری (من از این شهر می رم ، معشوق عاشقش رو می فروشه )
یه شعر؛
چند وقته که برات اهمیت نداره گریه های من
خلوت شبهات دیگه شده غریبه با صدای من
زندگی تو از آرزو و حالو روز من جداست
حالا که تو شدی یه آدم غریبه و سردو بی هوا
من از این شهر می رم شهر که ستاره هاش خاموشه
معشوق عاشقش رو می فروشه
به هیچو پوچ زندگی
من از این شهر می رم شهری که بظاهر آشنهاش زیاده
ولی تو نمی دونی دردهات رو تو تنهایی به کی بگی
لا لا لا لا خسته از عروسکها تو لباس آدمها تنها و بی صدا گم می شم تو جاده ها
می رم بی خداحافظی
بی امیدو بی هوا از هوای تو جدا دنبال ستاره به سمت ناکجا
می رم بی خداحافظی
اونی که عاشق تو بود از ته دلش منم
اما این روزها بودنو نبودم فرقی نداره واسه تو رنگ شب شدی یادت رفته نور
هر چراغ روشنی حتی از راه دور پرت می کنه حواس تو
من از شهر می رم
شهری گذشته هام پوشونده
خاطرات خوبمون اینجا مونده
تو تموم کوچه ها
تو بمونو آدمهای بی سایه
عاشقانه های گرمو بی پایه
تو فکر موندنم نباش
من از این شهر می رم
شهری که ستاره هاش خاموش معشوق عاشقش رو می فروشه به هیچو پوچ زندگی
من از شهر می رم شهری که به ظاهر آشناهاش زیاده
....