- در صديقه خود اصرار دارد. وقتى حرف مىزند، حرف خودش درستتر از بقيه حرف هاست (گردآوری : انجمن ناجی) تلاش مىكند و دست و پا مىزند كه او رأى بياورد. حرفت را بزن حالا خواستند گوش بدهند، نخواستند گوش ندهند. اين سماجت مىكند كه حرف من را بپذيريد. اين هم پيداست كه يك خودپسندى در درونش هست. خودش را از خدا طلبكار مىداند. خودش را از خلق، دولت، ملت، طلبكار ميداند. من به امام رضا گفتم و او گوش نداد. اين خيال مىكند كه امام رضا كارگر ايشان است . اصلاً طلبكار است (گردآوری : انجمن ناجی)
حقش اين است كه گنبد حضرت على را طلا كنند. اما خود حضرت على كه نمي گويد: كه توجه توجه! گنبد من را طلا كنيد. خودش روى خاك مىنشيند و مردم مىآيند و گنبدش را طلا مىكنند. يعنى ما نبايد خودمان طلبكار باشيم. خودش را طلبكار از مردم ميداند.
آدم هايى كه مىگويند: من خيلى مهم هستم، اين پيداست كه نمىداند چقدر ارزش است (گردآوری : انجمن ناجی) لذا آدمهايي كه غرور دارند را گاهى بايد نزد يك آدم هايى برد كه عجبشان بريزد. امسال در مدينه و در مسجد پيغمبر(ص) نشسته بودم. يك جوان بيست و هفت ساله آمد و كنار من نشست. احوالپرسى كرديم. ايشان چند تا جمله گفت. همينطور كه گفت من فهميدم و سرم را پايين انداختم. يك خرده ديگر حرف زد، من سرم را پايين انداختم. يك خرده ديگر حرف زد، من سرم را پايينتر آوردم.
سرم را تا نزديك زمين پايين آوردم. يعنى به قدرى اين جوان من را خوار كرد، فهميدم كه اين هديه پيغمبر است . گفت: آقاى قرائتى من بيست و هفت سالم است و ده سال اسير بودم. هفده سالگى اسير شدم. در اين ده سال كل قرآن را حفظ هستم. وقتى گفت: هفده ساله است يك خرده شل شدم. تا گفت: همه قرآن را حفظ هستم، يك خرده بيشتر شل شدم. گفت: مقدار زيادى نهج البلاغه را هم حفظ هستم. گفت: من ماه رمضان امسال خداوند لطف كرد كه هر شب تمام قرآن را خواندم. يعنى سى مرتبه تمام قرآن را خواندم. بعد گفت: زبان انگليسى را هم خوب ميدانم. يك كمالاتى گفت. كارهايي را كه در اين ده سال اسارتش انجام داده بود، گفت.
به قدرى اين جوان خوب بود، كه وقتى رفت من گريه كردم. الله اكبر! اين چه كسى بود؟