به نام خودت ... خود خودت ... سلام که اسم خودته بگو با چه رویی اسمتو صدا کنم؟ وقتی میگم دلم گرفته از خودم بدم میاد چون وقتی دلم نمیگیره اصلا یادت تو نمیفتم ... مشکل من نیستا ! خاصیتمون همینه ! تا از پل رد میشه فراموشت میکنیم ! بی کسی کجا بود وقتی هستی و من دم از بی کسی و اشک و آه و گریه میکنم و تا آرزوی مرگ پیش میرم ! رود اشکام نمک گیر لطف بی کرانته ... چه تو خوشیام ... چه ناخوشیام ... گاهی دنبال یه دفتر نقاشی می گردم که یه برگه ی سفید داشته باشه و یه مداد پاکن تا بخاطر فراموشیام و دوری از تو خجالت بکشم !
جمع فرشته ها بود و بهم نگاه کردی ... نگاههای زیادی بود و منتظر نگاه خاص بودم ... نگاه خاص پاک در بین هزاران نگاه کثیف و پلید .... نگاهت که بهم افتاد مهربونی رو به روشنی لمس کردم ... با لبخند ... یه نگاه آرامش بخش که ضربان قلبم از هیاهوی زندگی رو کم میکنه تا آروم نفس عمیق بکشم .... وقتی میخوام نزدیکی تورو توصیف کنم اونوقته که متوجه میشم رگ گردنم چقدر ازم دوره ... آرامش های قلابی و دروغین رو با آرامشی که تو بهم میدی یکجا نمیشه گذاشت ... آرامش آسمونی تو کجا و آرامش های ظاهری موقت توام با گناه کجا ... اگه فراموشت کنم حتی برای یه لحظه اونوقته که به خودم خیانت کردم ... وقتی کنارمی اشکام از روی دلتنگی و نداشته هام نیست چون اونوقت همه چی دارم و نم نم اشکام بخاطر شوق بودنته ... میدونم حتی وقتی به یادت نیستم هم به یادمی و نگهدارم هستی حتی همین حالا که تونستم تق تق دکمه های صفحه کلیدمو برای تو به آواز دربیارم ... دوستت خیلی زیاد ... خیلی زیاد ... خداجون من , خیلی زیاد ...
خــــدایا… همه از تو می خواهند ، بدهی… من از تو می خواهم ، بگیری! خـــــدایا،