يكي از بحثهايي كه دختر و پسر و كوچك و بزرگ همواره به آن مبتلا هستيم، مسخره كردن و توهين و نيش زدن و يك دستي و امثال آن است (گردآوری : انجمن ناجی)
ما مسخره كردن را ساده ميگيريم در حالي كه مثلاً چاقو كشيدن برايمان مسئلهي بسيار بزرگي است (گردآوری : انجمن ناجی) در حالي كه اگر چاقو به جسم ميخورد، مسخره كردن همچون چاقويي است كه به روح انسان ميخورد. اگر كسي را مار بگزد، همه تعجب ميكنند و ابرو بالا مياندازند در حالي كه نيش زدن خود انسان از مار بدتر است (گردآوری : انجمن ناجی) يا كشتن امر بسيار مهمي است در حالي كه ما با زبان خود، ممكن است افراد را بكشيم. بنا بر اين مسخره كردن خيلي مهم است (گردآوری : انجمن ناجی)
مسخره يك گناه كليدي است و مادر چندين گناه ديگر همچون اختلاف افكني هم هست.
چون دو رفيق وقتي همديگر را مسخره كنند، رفاقتشان از بين خواهد رفت و وحدتشان تبديل به كينه ميشود. فرد با مسخره كردن عيب ديگري را به مردم نشان ميدهد. مسخره كردن فرد پشت سر ديگري در حقيقت غيبت او هم هست. قرآن در مورد افراد مسخره کننده ميفرمايد: «لَهُمْ عَذابٌ مُهينٌ»(آل عمران/178) چون چند رقم عذاب در قرآن است:
«مهين، شديد، اليم». گاهي عذاب دردناك است، مثل اين كه كسي سوزن به بدن ديگري فرو ميكند. گاهي عذاب شديد است، مثل سيلي زدن محكم كه اگر چه درد كمي داشته باشد ولي صداي زيادي دارد و شديد است، ولي عذاب مهين مثل ريختن لجن و كثافت روي سر كسي كه موجب توهين و جسارت ميشود. پس فرق است بين اين سه عذاب و عذاب فردي كه ديگري را مسخره ميكند مهين است و شايد دليلش همين باشد كه او در دنيا به ديگران توهين ميكرده است (گردآوری : انجمن ناجی)در ميان زنها مسخره كردن گاهي بيشتر است (گردآوری : انجمن ناجی) و لذا قرآن بعد از اين كه به مردم ميگويد كه همديگر را مسخره نكنند، ميگويد: خانمها شما هم همديگر را مسخره نكنيد.
«لا يَسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسى أَنْ يَكُونُوا خَيْراً مِنْهُمْ وَ لا نِساءٌ مِنْ نِساءٍ»(حجرات/11) گفتن «نِساءٌ» لزومي نداشت، چون قوم شامل زنان هم ميشود. اما چون نيش زدن و مسخره كردن در بين زنان بيشتر است، نساء را به صورت خصوصي هم آورده است (گردآوری : انجمن ناجی) مثل اين كه انسان همهي بدنش را يك بار صابون بزند و دوباره فقط سرش را صابون بزند به اين معناست كه سر به صابون بيشتري احتياج دارد.
- با كسي كه مسخره ميكند چه كنيم؟
قرآن ميفرمايد: اگر كسي شما را مسخره ميكند، رابطهتان را قطع كنيد.
قرآن ميفرمايد: «لا تَتَّخِذُوا الَّذينَ اتَّخَذُوا دينَكُمْ هُزُواً وَ لَعِباً»(مائده/57) يعني با كسي كه دين شما را به بازي و مسخره گرفته است بايد برخورد انقلابي بكنيد.
قرآن ميفرمايد: براي چه مسخره ميكنيد؟ «لا تَلْمِزُوا أَنْفُسَكُمْ»(حجرات/11) «تَلْمِزُوا» از <لمز> است كه در آيهي «وَيْلٌ لِكُلِّ هُمَزَةٍ لُمَزَةٍ»(همزه/1) «لُمَزَةٍ» هم آمده است (گردآوری : انجمن ناجی) يعني قرآن وقتي ميخواهد بگويد ديگري را مسخره نكنيد ميگويد: خودتان را مسخره نكنيد.چون آدم، خودش را مسخره نميكند، ميخواهد بگويد: شما در واقع يكي هستيد و اگر ديگري رامسخره كنيد، گويي خودتان را مسخره كردهايد. و دليل آن اين است كه اگر شما 16 درجه من را دوست داشته باشي و من شما را مسخره كنم، من را 10 درجه دوست خواهي داشت. من به خيال خودم شما را سبك كردهام ولي در واقع محبوبيت خودم را نزد شما كم كردهام. مثل اين كه اگر پدر به پسرش بگويد: محمد جان! خودش را نزد فرزندش بالا برده است ولي اگر به او توهين كند، ارزش و احترام خودش را نزد فرزندش پايين آورده است و براي همين است که قرآن ميفرمايد: خودتان را مسخره نكنيد. اين در مورد خطرات مسخره!
موارد مسخره متفاوت است (گردآوری : انجمن ناجی) يكي از موارد مسخره، مسخرهي خدا، مسخرهي دين و مكتب رهبر و انبيا، مؤمنين رزمندگان معاد، نماز و. . . كه موارد مسخره بسيار است (گردآوری : انجمن ناجی)
قرآن ميفرمايد: «يُخادِعُونَ اللَّهَ»(بقره/9) يعني با خدا خدعه ميكنند و به خدا كلك ميزنند «قُلَْ بِاللَّهِ وَ آياتِهِ وَ رَسُولِهِ كُنْتُمْ تَسْتَهْزِؤُنَ»(توبه/65) آيا به خدا مسخره ميكنيد؟ حال مسخره كردن خدا چگونه است؟ داريم كسي كه به زبان ميگويد: خدايا مرا بيامرز، ولي هنوز نگفته همان گناه را انجام ميدهد، خدا را مسخره ميكند. مثل كسي هم كه جارو ميكند و هم آشغال ميريزد و يا بنايي كه هم سفيد مي كند و هم زغال ميكشد. يا موقع وضو گرفتن و عبادت اسراف هم ميكند.
ماشين خود را با آب تهران ميشويد وگمان ميكند «النَّظَافَةُ مِنَ الْإِيمَانِ»(طبالنبي، ص21) ولي نميداند «لا يُحِبُّ الْمُسْرِفينَ»(انعام/141) يعني قرآن را كه ميگويد: خدا اسراف كاران را دوست ندارد رها كرده است و حديث نظافت از نشانههاي ايمان است را گرفته است (گردآوری : انجمن ناجی)
يا در حمام سدر ميزند و گمان ميكند كار مستحب انجام ميدهد، ولي جاي سدر را نميشويد و كسي روي آن راه ميرود و زمين ميخورد و او ميخندد. و ما مستحب هايمان گناه است (گردآوری : انجمن ناجی) در مسجد نشسته است و سيگار ميكشد و <العفو> ميگويد.خود بنده خيلي از اين غلطها را انجام دادهام. براي رسيدن به سخنراني چنان ماشين ميرانيم كه 20 نفر از رانندگي ما ميترسند در حالي كه سخنراني مستحب است و ترساندن مسلمان حرام است و در آخر شب هم حساب ميكنيم كه سخنراني كردهايم، در حالي كه 20 نفر را ترساندهايم و 150 گناه انجام دادهايم. در حالي كه گمان ميكنيم حزب اللهي هستيم. مثلاً براي نماز جماعت پتوي نوی دولت را روي خاك مياندازد، روي خاك بايد گوني پهن كرد و روي گوني پتو انداخت و يا مثلاً با كفش روي فرش يا موكت ميرويم و گمان ميكنيم شخصيت ميآورد.
آقا با دود آب گرم كن خود يك محله را خفه كرده كه ميخواهد غسل جمعه بكند يا جارو ميكند ولي گرد و خاك وآشغال آن را جاي ديگر يا در جوي ميريزد در حالي كه جارو كردن مغازه مستحب است و ريختن آشغال در جوي حرام است و خدا ميداند كه شب كه ميخوابيم، چقدر گناه كردهايم. امام رضا(ع) براي همين ميفرمايد: كسي كه بازبان ميگويد: خدايا مرا بيامرز ولي حركتش فرقي نميكند، خدا را مسخره كرده است (گردآوری : انجمن ناجی)
البته مسخرهي خدا، مسخرهي آيات خدا و قوانين خدا است (گردآوری : انجمن ناجی) مثل كسي كه نزد پزشك ميرود و نسخه ميگيرد ولي عمل نميكند. پس بايد دقت داشته باشيم و معناي تقوا همين است (گردآوری : انجمن ناجی)
اما مسخرهي مكتب و دين: قرآن ميفرمايد: «اتَّخَذْتُمْ آياتِ اللَّهِ هُزُواً»(جاثيه/35) يعني شما آيات خدا را به مسخره گرفتهايد. قرآن در بارهي مرداني كه طلاق ميدهند و دوباره به زنان خود رجوع ميكنند، از آن جايي كه زن از آيات خداوند است ميفرمايد: «وَ مِنْ آياتِهِ أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْواجاً»(روم/21) پس اين كار مسخره كردن آيات خداوند است (گردآوری : انجمن ناجی) ابوذر به كسي گفت: مادر سياه «يَا ابْنَ السَّوْدَاءِ»(الزهد، ص60)اي كسي كه مادرت سياه است (گردآوری : انجمن ناجی) پيامبر فوري فرمود: چرا اين حرف را زدي؟ و ابوذر گفت: اشتباه كردم و بعد ابوذر براي اين كه خودش را بشكند و ديگر از اين اشتباهات نكند صورتش را بر خاك گذاشت و گفت: بر نميدارم تا خدا من را ببخشد. و پيامبر او را بخشيد و گفت: مواظب زبانت باش.
ما اگر در جلسهاي دعوت شويم و ما را كنار كوچكترها بنشانند ناراحت ميشويم. گويي اگر 80 كيلو هستيم بايد كنار 80 كيلوييها بنشينيم در صورتي كه نميدانيم چه كسي بهتر و بزرگتر است (گردآوری : انجمن ناجی) بارها گفتهام كه از سلمان پرسيدند ريش توبهتر است يا دم سگ؟ گفت: نميدانم. هر كدام كه از پل صراط عبور كند. شايد دم سگ گذشت و من نه. مواظب باشيد اگر در كنار ما افرادي نابينا يا ناشنوا يا معلول و خميده يا بي حافظه هست، كسي را دست نيندازيم.
در مقابل فردی که ما را مسخره کرده است چگونه بیاندیشیم تا آزرده نشویم؟
این داستان راهی برای نرنجیدن در مقابل مسخره شدن پیش پای ما میگذارد، با هم بخوانیم:
شيوانا به همراه تعداد زيادى از شاگردان خود صبح زود عازم معبدى در آنسوى کوهستان شدند. ساعتى که راه رفتند به تعدادى دختر و پسر جوان رسيدند که در کنار جاده مشغول استراحت بودند. دختران و پسران کنار جاده وقتى چشمشان به گروه شيوانا افتاد، شروع کردند به مسخره کردن آنها و براى هر يک از اعضاى گروه اسم حيوانى را درست کردند و با صداى بلند اين اسامى ناشايست را تکرار کردند. شيوانا سکوت کرد و هيچ نگفت. وقتى شبانگاه، گروه به آنسوى کوهستان رسيدند و در معبد شروع به استراحت نمودند. شيوانا در جمع شاگردان سوالى مطرح کرد و از آنها خواست تا اثرگذارترين خاطره اين سفر يک روزه را براى جمع بازگو کنند. تقريبا تمام اعضاى گروه مسخره کردن صبحگاهى جوانان کنار جاده را به شکلى بازگو کردند و در پايان خاطره از اين عده به صورت جوانان خام و ساده لوح ياد کردند.
شيوانا تبسمى کرد و گفت: شما همگى متفق القول خاطره اين جوانان را از صبح با خود حمل کرديد و در تمام مسير با اين انديشه کلنجار رفتيد که چرا در آن لحظه واکنش مناسبى از خود ارائه نداديد!؟
شما همگى از اين جوانان با صفت ساده لوح و خام ياد کرديد اما از اين نکته کليدى غافل بوديد که همين افراد ساده لوح و بىارزش تمام روز شما را هدر دادند و حتى همين الآن هم بخش اعظم فکر و خيال شما را اشغال کردند.
اگر حيوانى که وسايل ما را حمل مىکرد توسط افسارى که به گردنش انداخته شده بود طول مسير را با ما همراهى کرد، آن جوانان با يک ريسمان نامريى که خود شما سازنده آن بوديد اين کار را کردند!!!
در تمام طول مسير بارها و بارها خاطره صبح و تک تک جملات را مرور کرديد و آن صحنهها را براى خود بارها در ذهن خويش تکرار کرديد.
شما با ريسمان نامريى که ديده نمىشود ولى وجود داشت و دارد، از صبح با جملات و کلمات آن جوانان بازى خوردهايد. و آنقدر اسير اين بازى بودهايد که هدف اصلى از اين سفر معرفتى را از ياد بردهايد. من به جرات مىتوانم بگويم که آن جوانان از شما قوىتر بودهاند! چرا که با يک ادا و اطوار ساده همه شما را تحت کنترل خود قرار دادهاند و مادامى که شما خاطره صبح را در ذهن خود يدک بکشيد هرگز نمىتوانيد ادعاى آزادى و استقلال فکرى داشته باشيد و در نتيجه خود را شايسته نور معرفت بدانيد.
گناهانى که باعث نزول عذاب مى شوند، عبارت اند از: ستم کردن شخص از روى آگاهى، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.
جنگ با خدا
در حدیث قدسى آمده است: خداوند به کسانى که مؤمنان را بیازارند اعلان جنگ مى دهد:
عن أبی عبد اللّه ـ علیه السلام ـ قال: قال اللّه عزّ و جلّ: لِیَأذَنْ بِحَرْبٍ مِنّى، مَنْ اذَلَّ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ وَ لِیَأمَنْ مِنْ غَضَبى مَنْ اکْرَمَ عَبْدِىَ الْمُؤمِنَ. از امام صادق -علیه السلام- آمده است که خداوند عزّ و جلّ فرمود: کسى که بنده مؤمن مرا خوار شمارد باید بداند که خداوند با او در جنگ است و کسى که بنده مؤمن مرا تعظیم و تکریم کند بى شک از غضب من در امان است (گردآوری : انجمن ناجی)
ذلیل می شوید
رسول خدا -صلّى اللّه علیه و آله- فرمود:
و من اذلّ مؤمنا اذلّه اللّه…. کسى که مؤمنى را خوار شمارد خدا او را ذلیل خواهد کرد.
درِ بهشت، به روى یکى از مسخره کنندگان باز مىشود و به او گفته مى شود: «بیا!». او با وجود سختى و اندوهى که دارد، جلو مى رود و چون آمد، در به رویش بسته مى شود. سپس در دیگرى به رویش باز مى شود… و این کار، مرتّبا تکرار مى شود تا جایى که در به رویش باز مى گردد و گفته مى شود: «بیا، بیا!»؛ امّا او دیگر جلو نمى رود.
پیامبراکرم(ص)همسران متعدد داشت،که ازدواج آن حضرت با آنها،بیشتر به خاطر جنبه های سیاسی و عاطفی و اجتماعی بود،یکی از همسران او عایشه دختر ابوبکر،و دیگری حفصه دختر عمر،و دیگری صفیه دختر حی بن اخطب(که پدر صفیه یهودی بود ولی صفیه به اسلام گرویده بود).
* * * *
روزی عایشه و حفصه، صفیه را مورد تمسخرقرار داده و به او گفتند:ای دختر یهودی!!
صفیه ناراحت شد و نزد آن حضرت آمد و از آنها شکایت کرد،پیامبراکرم(ص)فرمود:اگر از این پس به تو چنین گفتند:در جواب بگو:پدرم هارون پیامبر خدا،و عمویم موسی کلیم(هم سخن)خدا،و شوهرم،محمد رسول خدا است (گردآوری : انجمن ناجی)
او از خدمت پیامبراکرم(ص)مرخص شد،تا اینکه باز دریک برخوردی،عاشیه و حفصه به صفیه گفتند:ای دختر یهودی!صفیه در پاسخ گفت:پدرم هارون پیامبر خدا،و عمویم موسی کلیم خدا و شوهرم محمد پیامبر خدا است (گردآوری : انجمن ناجی)آنها فهمیدند که او این پاسخ را از کجا گرفته،به او گفتند:این پاسخ را رسول خدا(ص)به تو آموخته است (گردآوری : انجمن ناجی)
در این هنگام آیه ی 11 سوره ی حجرات نازل شد:
(یا ایها الذین امنوا لایخسر قوم من قوم عسی ان یکونوا خیرامنهم)
ای مومنان استهزاء نکنید گروهی،گروه دیگر را،که ای بسا آن گروهی که مورد مسخره واقع شده اند بهتر از مسخره کنندگان باشد و همچنین زنها،زنهای دیگر را مسخره نکنید که چه بسا دسته ی دوم بهتر از دسته ی اول باشند و به همدیگر طعنه نزنید،و همدیگر را با القاب بد نخوانید که پس از ایمان آوردن،نام زشت نهادن بد است،هرکس توبه نکند،جز ستمکاران می باشد.