عصر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) بود، حسن و حسین
(علیه السلام) كودك بودند شخصی گناهی كرد و از شرم آن گناه
، مدتی مخفی شد و نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
نمی آمد تا اینكه آن شخص ، حسن و حسین (علیه السلام) را
دید، آن دو را بر دوش خود سوار كرد و با همان حال به حضور
رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و عرض كرد: من
گنهكارم ، در پناه خدا، و این دو آقازاده به حضور شما آمده
ام تا مرا ببخشید رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)
وقتی كه آن منظره را دید، آنچنان خندید كه دستش را بر
دهانش گذاشت ، سپس به آن مرد گنهكار فرمود: برو جانم تو...