این دیده نیست، لایق دیدارِ رویِ توچشمی دگر بده ،
که تماشا کنم تو را ...روزی هزار بار دلت راشکسته امبیخود به
انتظار وصالت نشسته ام هربار این تویی که رسیدی و در
زدیهربار این منم که در خانه بسته ام هر جمعه قول میدهم آدم شوم ولیهم عهد خویش هم دلت راشکسته امدر تلاطم زمانبر دل سیاه خویش ،با
مرکّب سفید می نویسمت...