صیادی، یک آهوی زیبا را شکار کرد واو را به طویله خران
انداخت. در آن طویله، گاو و خر بسیار بود. آهو از ترس و
وحشت به این طرف و آن طرف می گریخت. هنگام شب مرد صیاد، کاه
خشک جلو خران ریخت تا بخورند. گاوان و خران از شدت گرسنگی
کاه را مانند شکر می خوردند. آهو، رم می کرد و از این سو به
آن سو می گریخت، گرد و غبار کاه او را آزار می
داد.چندین روز آهوی زیبای خوشبو در طویله خران شکنجه
می شد. مانند ماهی که از آب بیرون بیفتد و در خشکی در حال
جان دادن باشد. روزی یکی از خران با تمسخر به دوستانش گفت:
ای دوستان! این امیر وحشی، اخلاق و عادت پادشاهان را
دارد، ساکت باشید. خر دیگری گفت: این آهو از این رمیدن ها و...