تیتراژ برنامه
کودکواااااااااااای اینو یادتونه؟؟ یادمه
یه پروانه آخرش می نشست روی تلویزیون می
نوشت شبکه ۲!!!!http://najiup.ir/up2/arezo/najiforum_Titrazhe-barname-koodak
.jpg
رامکالhttp://najiup.ir/up2/arezo/najiforum_Ramkal-1.jpghttp
://najiup.ir/up2/arezo/najiforum_Ramkal-2.jpg وروجک و آقای
نجارhttp://najiup.ir/up2/arezo/najiforum_Vooroojak-va-aghaye-najjar-1.jpg
i>http://najiup.ir/up2/arezo/najiforum_Vooroojak-va-aghaye-najjar-2.jpg
خاطره از سرهنگ خلبان سید نورالدین حسینیاز جالب ترین خاطرات ابتدای جنگ، می
توانم به ورود ستوان مجید عقیقی روان به تنگة نوژیوران
اشاره كنم. تعدادی چادر دونفره در تنگه برپا كرده بودیم
كه چهار خلبان، تا غروب آفتاب، زیر یكی از آنها استراحت
می كرد. همان روز اول جنگ بود كه عقیقی روان با آن قد و
قامت كوتاهش به جمع ما پیوست. تازه از اصفهان به كرمانشاه
منتقل شده بود و بین ما كسی را نمی شناخت. مظلوم روی صخره
ای نشسته بود كه سروان پورزارع، صدای مان كرد و خواست او
را هم به جمع خود بپذیریم. آن قدر معصوم و تنها نشان می داد...
چه زود دیر می شود!در باز شد...برپا !... بر جا !درس اول : بابا آب داد ، ما سیرآب
شدیم.بابا نان داد ، ما سیر
شدیم...اکرم و امین چقدر سیب و
انار داشتند در سبد مهربانی شان...و کوکب خانم چقدر مهمان نواز
بودو چقدر همه منتظر آمدن
حسنک بودند...کوچه پس کوچه
های کودکی را به سرعت طی کردیمو در زندگی گم شدیم.
یادش بخیر، بچه که بودیم در مهدکودک می
گفتند:« حواستون باشه؛ تو خونه هاتون دوربین گذاشتیم تا
ببینیم کی بچه خوبیه.» و ما مراقب شیطنت هایمان بودیم. اما الان که بزرگ شدیم دوربین خدا را که
همیشه ناظر است فراموش می کنیم. شاید کمی به صداقت و سادگی کودکی نیاز
داریم!