سراسیمه آمد.دوباره به سراغش آمد. غریبه بود. ولی جلوی او
زیاد خجالت نمی کشید. آتشین بود. سریع و نافذ بود. تا حدی
که یک آن تمام جسمش را به او سپرد. به روح خودش آویزان شده
بود. بین رفتن و نرفتن مانده بود. دست از سر این سر در گمی
بر نمی داشت. چشمش بسته بود. فقط با پوستش تماس چیزی را حس
می کرد. شبیه عکس بود ولی لهیب خاصی از آن ساطع می شد.
همیشه همین جور بود. لعنتی! واژه ای که اول نثارش می کرد
ولی بعد با لعنتی کنار می آمد. مقاومت نکرد.حرکتی کرد و
پنهان شد. خزید. از کوره راه گریز زد. تقلا کرد و کاوش کرد و
... حالا گرم شده بود و بی طاقتی می کرد.تونل پیدا شد.به...
بخش مورد
نظر کلیک کنید الفین بار به خاطر ((گل روی آدمهای
نجیب)) زود به سراغ اصل مطلب می روم .واقعاً نجیب یعنی چه
؟این کلمه را خیلی در روز می گوییم و می شنویم. ولی شاید تا
حالا روی معنی دقیق این کلمه فکر نکرده باشیم. من افرادی
زیادی را دیده ام که هرکدام تعبیر و برداشت خودشان را از
معنی نجیب دارند. مثلاً عده ای وقتی
می گویند نجیب ، در ذهنشان فردی گوشه گیر را تصور می کنند.
این شاید قسمتی از معنا یا مصداق آن بوده و به طور کامل
منظور را نرساند؟ خیلی از کلمات هستند که مردم زیاد از...