در بازی پول چگونه برنده شویم؟ تصور کنید که بازیکنی در یک بازی هستید. در این بازی، شما در جایی قرار داده شده اید که هیچ یک از قوانین آن را نمی دانید. به علاوه، شخصی که بازی را می گردند می تواند هر زمانی که می خواهد و بدون هیچ هشداری، قوانین را تغییر دهد.مجله پنجره خلاقیت – ترجمه افسانه محمودی یزدانی: تصور کنید که بازیکنی در یک بازی هستید. در این بازی، شما در جایی قرار داده شده اید که هیچ یک از قوانین آن را نمی دانید. به علاوه، شخصی که بازی را می گردند می تواند هر زمانی که می خواهد و بدون هیچ هشداری، قوانین را تغییر دهد. دقیقا زمانی که فکر می کنید می توانید آن را تصور کنید، مجبورید راه کاملا جدیدی را برای بازی بیاموزید.اکنون بپرسید، آیا شانس زیادی برای برنده شدن دارید؟
البته، پاسخ منفی است (گردآوری : انجمن ناجی) احتمال بسیاری زیادی وجود دارد که به این نکته فکر کنید که این یک بازی وحشتناک است- بازی ای که هرگز وارد آن نخواهید شد. اما مشکل اینجاست: این همان بازی ای است که هر روز در حال انجام دادن آن هستید. این بازی پول نامیده می شود
در این بازی، سران بازی- بانک های مرکزی- در حال تغییر مدام قوانین هستند. چه با افزایش نرخ سود، چاپ پول و… همیشه در حال کشیدن اهرم ها هستند. افراد متوسط و فقیر همیشه نقش شکست خورده ها را دارند. پولدارها همیشه یک پله بالاترند.من در زمان رشد، دو پدر داشتم. پدر فقیر من که پدر واقعی ام بود، یک بازیکن منفعل در بازی پول بود و همیشه یک قدم عقب بود. پدر پولدارم، پدر بهترین دوستم، یک بازیکن مطلع بود که همیشه حرکت بعدی را پیش بینی می کرد. در سال 1995، پدر فقیر مدام می گفت: «برو مدرسه، نمره های خوب بگیر و شغلی امن پیدا کن».
از طرف دیگر، پدر پولدارم همیشه می گفت: «حواست به کسب و کار خودت باشد». پدر فقیرم هرگز فکر نکرد که سرمایه گذاری اهمیت داشت. او می گفت: «بخش خصوصی و دولت مسوول بازنشستگی و نیازهای پزشکی تو هستند. یک برنامه بازنشستگی بخشی از بسته منافع توست و حق توست.»
پدر پولدارم می گفت: «حواست به کسب و کار خودت باشد.» پدر فقیرم به مردی خوب و کوشا بودن باور داشت. او می گفت: «کاری پیدا کن و از نردبان عناوین شرکت بالا برو. به خاطر داشته باشد که شرکت ها از افرادی که زیاد دور خود می چرخند، خوش شان نمی آید. شرکت ها به ارشد بودن و وفاداری افراد پاداش می دهند.» پدر پولدارم می گفت: «حواست به کسب و کار خودت باشد.»
پدر پولدارم بر این باور بود که تو باید همیشه با ایده هایت در چالش باشی. پدر فقیرم باور قوی داشت که تحصیلاتش بسیار ارزشمند بوده اند و مهم ترین چیز بوده اند. او به نظریه پاسخ درست و غلط باور داشت. پدر پولدارم عقیده داشت که دنیا مدام در حال تغییر است و ما باید همیشه در حال یادگیری باشیم. پدر پولدار به پاسخ درست غلط باور نداشت.
او به پاسخ های قدیمی و جدید باور داشت. امروز، رفتن به مدرسه و نمره خوب گرفتن، به جای داشتن شغلی امن، منجر به قرض فلج کننده می شود. امروز، هیچ کس از دولت یا کسب و کارها انتظار ندارد که مراقب بازنشستگی یا مزایای درمانی اش باشد. امروز، شرکت ها مدام افراد را تعدیل می کنند. آنها به وفاداری و ارشد بودن پاداش نمی دهند و تنها راه بالا رفتن از نردبان عناوین این است که به سمت پله بعدی چشم داشته باشیم و به سمت پله بالاتر بجهیم.
امروز، قوانین پدر فقیرم قدیمی هستند اما قوانین پدر پولدارم هنوز باقی مانده اند. «حواست به کسب و کارت باشد.» نمی دانم فردا چه اتفاقی خواهد افتاد. هیچ کس نمی داند. اما یک چیز را می دانم. اگر می خواهید در زندگی موفق باشید و بازی پول را ببرید، باید با یادگیری و سازگاری مداوم، «حواس تان به کسب و کارتان باشد». هر چیزی کمتر از آن راهی به سوی شکست است (گردآوری : انجمن ناجی) دلیل شماره 1 شکست کارآفرینانتسلط بر خود به منظور تسلط بر آینده
هیچ چیز خاصی در کارآفرین بودن وجود ندارد. درواقع، هر کسی می تواند برای خودش یک کارآفرین باشد. در همسایگی ما، دو کودک، ایستگاه لیموناد راه انداختند. آنها کارآفرین هستند. آقایی هست که هر هفته می آید و کارهای مربوط به حیاط خانه ام را انجام می دهد. او یک کارآفرین است (گردآوری : انجمن ناجی) همین در مورد چندین مقاطعه کاری که من به عنوان مشاور از آن ها در تجارتم استفاده می کنم هم صدق می کند. آنها هم کارآفرین هستند.
مشکل بیشتر این افراد کارآفرین بودن نیست بلکه فراتر رفتن از خوداشتغالی است (گردآوری : انجمن ناجی)
هر کارآفرینی باید از جایی آغاز کند. من هم از خوداشتغالی آغاز کردم. اما به سرعت دریافتم که اگر می خواهم رشدی در خودم یا کسب و کارم ایجاد کنم، چیزی باید تغییر کند. برای حرکت از خودم تنها به سوی داشتن صدها کارمند، باید مهارت های مختلفی می داشتم.