دوس دارم بخونم.
هر چیزی که درس نباشه و ضمنا مزخرف هم نباشه مثل خییلی از رمانها که واسه پیرا هم بدآموزی داره چه برسه به آدمای زیر 18 سال که تو اکثر جاها بچه شناخته میشن و جلوشون هیچی نباید بگی حتی چیزایی که به دردشون میخوره!
شما بگید. من چی بخونم که واسه سن خودم باشه، تو زندگیم به درد بخوره، و ازش خوشم بیاد؟
کتاب زیاد خوندم. چرت و پرت، خوب، بد، هر مدلی، رمان، داستان کوتاه، بلند، شعر، کتابای بچهگونه، بزرگونه، همه چی. کلی هم باهاشون حال کردم.
اینو میگم که فکر نکنید دارم چرت و پرت میگم و چشم بسته حرف میزنم، نه، واقعا همینه. شاید تنها قشری که انقدر زیر آدم حساب میشه همین نوجوونان که به نظر من مهمترین قشر بعد از جوونان- منظورم جوونای نوپاست- اما دریغ از اهمیت و توجه.
مگه به همین جوونای آینده ساز فردای مملکت که شعار هر شب و هر روزشون شده و هی گندش میکنن و میکوبن تو سر هر چی جوونه، چقد توجه میکنن و به نظراتشون گوش میدن؟ اصن نظرشونُ میپرسن؟
نه؛ خیلی هم راه دور نرو، همین خود تو که مثلا حرف منو میفهمی و داری سرتو به نشونهی تایید تکون میدی چقد به حرفات عمل میکنی؟ ینی تو اصلا شعار نمیدی؟ حرف بیخود نمیزنی؟ مث کورا تقلید نمیکنی بدون اینکه حتی به اندازهی دو ثانیه فکر کنی به اینکه چرا؟ چرا باید حرف بزنم؟ کجا باید حرف بزنم؟ چرا باید راه برم؟ کجا باید راه برم؟ رو اعصاب مردم؟ یا نه؟ اگه تصادف کردم فلج شدم- خدایی نکرده- چرا فلج شدم؟ چیکار کردم که خدا این بلا رو نازل کرد؟ کجا راه رفتم که نباید میرفتم؟ با پاهام چیکار کردم که نباید میکردم؟ یا بگم حکمتش چی بود؟ چه خیری واسم داشت که خدا اینکارو کرد؟
اصلا تا حالا از خودت پرسیدی که چرا همین صورتت که دیقه به دیقه میری چِکِش میکنی که یه وقت جوشی، خالی، عیبی نداشته باشه چرا این شکلیه؟ چرا اون شکلی نیست؟
نه دیگه نپرسیدی، اگه پرسیده بودی که انقد تلاش نمیکردی عوضش کنی و هی خودتو شبیه این و اونی که فک میکنی ازت بالاترن کنی.
پس اینکه میگن خودت باش ینی چی؟ معنیش این نیست که هر کی بهت گفت این چه اخلاق گندیه که تو داری بگی: همینه که میبینی عوضم نمیشه
نه خیر.
ینی اینکه اگه دیدی دماغت گندس یا چاقی یا صورتت پر جوشه یا بالاتر از اینا مثلا خدایی نکرده پدرت فوت کرده یا وضع مالی خوبی نداری یا بالعکس وضع مالی خوبی داری یا حالا هر چیز دیگه باید خودتو قبول کنی.
هر چیز بدی که تو زندگیته دو حالت داره: یا میتونی تغییرش بدی یا نمیتونی دیگه جز این که نیست. - البته همه مثالایی که زدم با علم جدید اگه حساب کنی میشه تغییرش داد، اما شما با همون علم قدیم حساب کن- اگه میتونی عوض کنی که بسم ا... اگه نمیتونی پس باید قبولش کنی و به این فک کنی که هدفت از تو دنیا اومدن چیه نه که به مسائل حاشیهایش فکر کنی اونوقت میشه مثل فوتبالمون که هر چیزی توش هست جز ورزش و اخلاق ورزشی.
اگه خودت باشی حتما یه کسی پیدا میشه که تو رو با همهی ویژگیهایی که داری بپذیره اما اگه خودت نباشی که خب دیگران نمیتونن بشناسنت که ببینن میتونن دوسِت داشته باشن یا نه، چون دائما در حال تغییری.
حرف آخرم:
زندگی کن، نه با اجبار، بلکه با احساس
زندگی رو لمس کن، بفهم، بشنو، شادیها رو بچش، خوبیها رو ببین، سختیها رو بپذیر، ازشون درس بگیر و مرد شو حتی اگر زنی!