ابوجهل با پیغمبر آن قدر مبارزه کرد، که حتی در آن روزی که در جنگ بدر سر از بدنش جدا می کردند به پیغمبر ناسزا می گفت. پیغمبر فرمود: فرعون زمان من؛ یعنی ابوجهل از فرعون زمان موسی بدتر بود، چون وقتی فرعون داشت در آب غرق می شد دیگر ناسزا نمی گفت، گفت اشتباه کردم اما ابوجهل حتی موقع جدا کردن سر از بدنش ناسزا می گفت.
ولي همين ابوجهل برادری دارد به نام «عیاش» یا «عِیاش» که برادر مادری ابوجهل است (گردآوری : انجمن ناجی) او یک جوان است، آمد مدینه خدمت پیغمبر گرامی اسلام مسلمان شد.
ابوجهل پسر جوانی هم به نامه اکرمه دارد او هم مسلمان شد.
هم پسر ابوجهل و هم برادر جوانش مدینه آمدند. ابوجهل به بهانة اینکه مادرمان مریض است و حالش خوب نیست می خواهیم برادرمان را پیش او ببریم(1) برادرشان را از پیغمبر جدا کردند و به طرف مکه آوردند، همان سال های اول هجرت بود.
ابوجهل دستور داد دست ها و چشم های این جوان را بستند، طنابی به گردنش انداختند و در کوچه های مکه او را چرخاندند و فریاد می زدند یا اهل مکه، ببینید ما با این جوانی که – تعبیر اوست- سفاهت به خرج داده و مسلمان شده چه مي کنیم، شما هم همین کار را با او بکنید. او را در شهر چرخاندند و تحقیر کردند و در زیرزمین منزل زندانی کردند، آب و غذایش را کم کردند، اما او دست از پیغمبر و از رسول خدا برنداشت. این روحیة جوان است، اولین خصوصیت جوان رقیق بودن قلب، قدرت تغییر، آسان پذیری، و سهل الوصول بودن از نظر معارف اسلامی است (گردآوری : انجمن ناجی)
ابان ابن سعید یک جوان بود، پدرش با پیغمبر مبارزه کرده بود، دو برادرش در بدر در سپاه کفر مقابل پیغمبر، کشته شده بودند با این وصف، یعنی کسی که دو داغ از دو برادر آن هم در جبهة کفر دیده، اما خودش پذیرش داشت، خدمت رسول خدا آمد و مسلمان شد.(2) این اولین خصوصیت جوان است (گردآوری : انجمن ناجی)جوانان، این مطالب را می گویم که این خصوصیات را از شما نگیرند، یا این خصوصیات را در جای دیگر به کار نبرید. توانمندی این سن از یک مسیری که گذشت، دیگر از دست می رود.