انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: آغوشت
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
آغوشت
طعم طلوع خورشید می دهد با یک فنجون چای داغ
پس از بودن در شبی سرد و طوفانی
در آغوشم گیر خدا
مثل دوران کودکی

تا بفهمم بین این همه شلوغی هنوزهمدیگر را گم نکرده ایم

بابک فروزان


(۲۵-۸-۱۳۹۲ ۱۰:۵۶ صبح)'ستاره' نوشته شده توسط: [ -> ]آغوشت
طعم طلوع خورشید می دهد با یک فنجون چای داغ
پس از بودن در شبی سرد و طوفانی
در آغوشم گیر خدا
مثل دوران کودکی

تا بفهمم بین این همه شلوغی هنوزهمدیگر را گم نکرده ایم

بابک فروزان



آغوشت را جُستم
یکبار ضریحی را در آغوش کشیدم ... حس تو بود
یکبار مادرم را در آغوش کشیدم ... حس تو بود
یکبار پدرم را در آغوش کشیدم ... حس تو بود
تو در منی
تو در هر جنس پاکی
هر چیز خوب و روا ئی که پاک و جایز بود در آغوش کشیدم ...حس تود
آغوشت ،‌ حس بدیعی است
خدای من ...
آغوش مهربانت را از من مگیر
یه منم یه تو که کل وجودی
این من هیچ رو هیچ نبین ... منو ببین ...
کامی ناجی
[تصویر:  praying[najiforum.ir].gif]یا خدا [تصویر:  praying[najiforum.ir].gif]
ساز خدا یعنی تو....یعنی من.....یعنی چرخش گیتی....یعنی اعجاز زندگی....ریتم موزون تپش قلب و دم و بازدم.....
برای قضاوت کردن خیلی زود است فقط خدا آخر داستان را می داند..پس صبر کن...

                                                                             (بابک فروزان)
 
لینک مرجع