انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: كجاست اين آقاي شهردار تا ببيند؟(خاطراتی از شهید مهدی باکری)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
خاطراتی از شهید مهدی باکری

وقتي آقا مهدي، شهردار اروميه بود، يك شب باران شديد باريد. به طوري كه سيل جاري شد.

ايشان همان شب ترتيب اعزام گروه امداد را به منطقه سيل زده داد و خودش هم با آخرين گروه عازم منطقه شد. پا به پاي ديگران در ميان گل و لاي كوچه كه تا زير زانو مي رسيد، به كمك مردم سيل زده شتافت.


در اين بين، آقا مهدي متوجه پيرزني شد كه با شيون و فرياد، از مردم كمك مي خواست (گردآوری :‌ انجمن ناجی) تمام اسباب و اثاثيه پيرزن در داخل زير زمين خانه آب گرفته بود.



آقا مهدي، بي درنگ به داخل زير زمين و مشغول كمك به او شد. كم كم كارها رو به راه شد. پيرزن به مهدي كه مرتب در حال فعاليت بود نزديك شد و گفت:
خدا عوضت بدهد مادر! خير ببيني.
نمي دانم اين شهردار فلان فلان شده كجاست تا شما را ببيند و يك كم از غيرت و شرف شما ياد بگيريد؟
آقا مهدي خنده اي كرد و گفت :

راست مي گويي مادر! اي كاش ياد مي گرفت.
لینک مرجع