انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: نگاهی از ابریشم
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ای نگاهــــت نخی از مخـــــــمل و از ابریشم


چند وقتیست که هر شب به تو می اندیشم


به تو ، آری به تو ، یعنی به همان منـــظر دور


به همان ســــبز صميمي ، به همان باغ بلور


به همان سایه ، همان وهم ، همان تصویری


که ســـــــــراغش ز غزلهای خودم می گیری


به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تـــــــــــــــــو


به خموشی ، به تماشا ، به شـــــکیبایی تو


به نفســــهای تو در سایه ي سنگین سکوت


به ســـــخنهای تو با لهجه ي شیرین سکوت


شــــبحی چند شبی آفت جانم شده است


اول نام کســــــــــــــی ورد زبانم شده است


در من انگار یکــــــــــی در پی انکار من است


یک نفر مثــــــل خودم عاشق دیدار من است


یک نفر ســاده ، چنان ساده که از سادگیش


می شود یک شـــــــبه پی برد به دلدادگیش


یک نفر ســبز ، چنان سبز که از سرسبزیش


میتوان پل زد از احــــساس خدا تا دل خویش


آه ای خواب گـرانسنگ سبکبار شــــــــــــده


تو که بــــــــــــــــر روح من افتاده و آوار شده


آه ای بی رنگ تـــــر از آینه یک لحظه بایست


راستی این شبح هر شبه تصویر تو نیست ؟


اگر این حادثه هـــــــــر شبه تصویر تو نیست


پس چرا رنگ تـــــــــو و آینه اینقدر یکیست ؟


آری آن سایه که شـــب آفت جانم شده بود


آن الفبا که هــــــــــــــمه ورد زبانم شده بود


اینک از پشــــــــــت دل آینه پیدا شده است


خود تماشــا گه این خیل تماشا شده است


آن الــــــــــــــــفبای دبستانی دلخواه ؛ تویی


عشق مــن ، آن شبح شاد شبانگاه ؛ تویی


حتم دارم که تویی آن شـــــــــــبح آینه پوش


عاشقی جرم قشنگیست ، به انکار مـکوش
لینک مرجع