انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: محبت بی دلیل ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

اتوبوس با سر و صداي زيادي در حرکت بود.


يکي از مسافران پيرمردي بود که دسته گل سرخ بسيار زيبايي در دست داشت.



نزديک او دختر جواني نشسته بود که مرتب به گل هاي زيباي پيرمرد نگاه مي کرد.


به نظر مي رسيد از آنها خيلي خوشش آمده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)


ساعتي بعد اتوبوس توقف کرد و پيرمرد بايد پياده مي شد.


پيرمرد بدون مقدمه چيني دسته گل را به دختر جوان داد و گفت:



مثل اين که شما گل رز دوست داريد .


فکر مي کنم همسرم هم موافق باشد که گل ها را به شما بدهم.



به او خواهم گفت که اين کار را کردم.


دختر جوان گل ها را گرفت خیلی خوشحال شده بود .


پيرمرد پياده شد و اتوبوس دوباره به راه افتاد


دختر جوان که بيرون را نگاه مي کرد ؛


پيرمرد را ديد که وارد قبرستان کنار جاده شد.


:flower::flower::flower:
لینک مرجع