انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: عقیده ی توسل در مذهب شیعه
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
بسم الله الرحمن الرحیم

در کتاب منشور عقائد امامیه از آيت الله سبحاني قسمت توسل به اين صورت آمده است :

اصل يكصد و بيست و ششم ( توسل )


زندگى بشر بر اساس بهره گيرى از وسائل و اسباب طبيعى استوار است كه هر يك آثار ويژه خود را دارند . همه ما هنگام تشنگى آب مى نوشيم ، و هنگام گرسنگى غذا مى خوريم . چه ، رفع نياز توسط وسائل طبيعى ، به شرط آنكه براى آنها « استقلال در تأثير » قائل نشويم ، عين توحيد است . قرآن يادآور مى شود كه : دوالقرنين در ساختن سد از مردم درخواست كمك كرد :

فَأَعِينُونِي بِقُوَّة أَجْعَلْ بَيْنَكُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْماً (1) .

باقدرت خويش مرا يارى كنيد تا ميان شما و آنان ( يأجوج و مأجوج ) سدّى بر پا سازم .

كسانى كه شرك را به معنى « تعلّق و توسّل به غير خدا » تفسير مى كنند ، حرفشان تنها در صورتى صحيح است كه ما براى ابزار و وسائط موجود ، « اصالت و استقلال » قائل شويم ، وگرنه چنانچه آنها را وسايلى بدانيم كه ، به مشيّت و اذن الهى ، ما را به نتيجه مى رسانند از مسير توحيد خارج نشده ايم ،
ـــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( كهف / 95 ) .

---------------------
و اصولاً زندگى بشر از روز نخست بر اين اساس ، يعنى استفاده از وسائل و وسائط موجود ، استوار بوده و پيشرفت علم و صنعت نيز در همين راستا صورت گرفته و مى گيرد .

ظاهراً توسّل به اسباب طبيعى مورد بحث نيست ، سخن درباره اسباب غير طبيعى است كه بشر جز از طريق وحى راهى به شناخت آنها ندارد . هر گاه در كتاب و سنت چيزى به عنوان وسيله معرفى شده باشد ، تمسّك به آن همان حكمى را دارد كه در توسل به امور طبيعى جارى است . بنابراين ، ما زمانى مى توانيم با انگيزه دينى به اسباب غير طبيعى تمسك جوييم ، كه دو مطلب ملحوظ نظر قرار گيرد :

1 . از طريق كتاب و سنت ، وسيله بودن آن چيز براى نيل به مقاصد دنيوى يا اُخروى ثابت شود ;

2 . براى اسباب و وسائل ، هيچ گونه اصالت و استقلالى قائل نشده و تأثير آنها را منوط به اذن و مشيّت الهى بدانيم .

قرآن كريم ، ما را به بهره گرفتن از وسائل معنوى دعوت كرده مى فرمايد : يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ وَجَاهِدُوا فِي سَبِيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (1)

اى افراد با ايمان خود را از خشم و سخط الهى واپاييد ، و براى تقرّب به او وسيله اى جستجو كنيد ، و در راه وى جهاد كنيد ، باشد كه رستگار شويد .

بايد توجه نمود كه وسيله به معناى تقرب نيست ، بلكه چيزى است كه مايه تقرب به خدا مى گردد و يكى از طرق آن ، جهاد در راه خدا است كه در آيه ذكر

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ ( مائده / 35 ) .

ــــــــــــــــــــــــــــ

شده است و در عين حال مى تواند ، چيزهاى ديگر نيز وسيله تقرب باشد(1) .

اصل يكصد و بيست و هفتم ( توسل )

در اصل گذشته ثابت است كه توسل به اسباب طبيعى و غير طبيعى ( به شرط اينكه ، رنگ استقلال در تأثير به خود نگيرند ) عين توحيد است . شكى نيست كه انجام واجبات و مستحبات ، همچون نماز و روزه و زكات و جهاد و غيره در راه خدا ، همگى وسايل معنوى يى هستند كه انسان را به سر منزل مقصود ، كه همان تقرب به خداوند است مى رسانند . انسان در پرتو اين اعمال ، حقيقت بندگى را مى يابد و در نتيجه به خدا نزديك مى شود . ولى بايد توجه نمود كه وسايل غير طبيعى ، منحصر به انجام امور عبادى نيست ، بلكه در كتاب و سنت يك رشته وسايل معرفى شده كه توسل به آنها استجابت دعا را به دنبال دارد كه ذيلاً برخى از آنها را يادآور مى شويم :

1 . توسل به اسما و صفات حسناى الهى كه در كتاب و سنت وارد شده است ، چنانكه مى فرمايد :

وَللهِِ الاَْسْماءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا (2)

اسماء حسنى مخصوص خداوند است ، پس خداوند را به وسيله آنها بخوانيد .

در ادعيه اسلامى ، توسل به اسما و صفات الهى فراوان وارد شده است .

2 . توسل به دعاى صالحان كه برترين نوع آن توسل به ساحت پيامبران و اولياى خاص خداوند است تا براى انسان از درگاه الهى دعا كنند .

ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ راغب در مفردات ( ذيل ماده وسل ) مى گويد : الوسيلة التوسل إلى الشيء برغبة وحقيقة الوسيلة إلى الله مراعاة سيله بالعلم والعبادة وتحرّي مكارم الشريعة .

2 ـ اعراف / 180 .
ــــــــــــــــــــــــــــ

قرآن مجيد به كسانى كه بر خويشتن ستم كرده اند ( گنهكاران ) فرمان مى دهد سراغ پيامبر روند و در آنجا هم خود طلب مغفرت كنند ، و هم پيامبر براى آنان طلب آمرزش كند . و نويد مى بخشد كه : در اين موقع خدا را توبه پذير و رحيم خواهد يافت ، چنانكه مى فرمايد :

وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوكَ فَاسْتَغْفَرَوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَحِيماً (1)

در آيه ديگر ، منافقان را نكوهش مى كند كه چرا هرگاه به آنان گفته شود سراغ پيامبر بروند تا درباره آنان از خداوند طلب آمرزش كنند ، سرپيچى مى كنند ؟ ! چنانكه مى فرمايد :

وَإِذَا قِيلَ لَهُمْ تَعَالَوْا يَسْتَغْفِرْ لَكُمْ رُسُولُ اللهَ لَوَّوْا رُؤُوسَهُمْ وَرَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَهُم مُسْتَكْبِرُونَ (2)

از برخى از آيات بر مى آيد كه در امتهاى پيشين نيز چنين سيره اى جريان داشته است . فى المثل ، به صريح قرآن ، فرزندان يعقوب (عليه السلام) از پدر خواستند بابت گناهانشان از خدا براى آنان طلب آمرزش كند و يعقوب نيز درخواست آنان را پذيرفت و وعده استغفار داد : يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ َالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّي إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ (3)

ممكن است گفته شود : توسل به دعاى صالحان ، در صورتى عين توحيد ( و يا لااقل مؤثر ) است كه كسى به او توسل مى جوييم در قيد حيات باشد ، ولى اكنون كه انبيا و اوليا از جهان رخت بر بسته اند ، چگونه توسل به آنان مى تواند
ــــــــــــــــــــــــــــ
1 ـ نساء / 64 .
2 ـ منافقون / 5 .
3 ـ يوسف / 97 ـ 98 .
ــــــــــــــــــــــــــــ

مفيد و عين توحيد باشد ؟

در پاسخ به اين سؤال يا ايراد ، دو نكته را بايستى يادآور شويم :

الف ـ حتى اگر فرض كنيم شرط توسل به نبى يا ولى حيات داشتن آنهاست ، در اين صورت توسل به انبيا و اولياى الهى پس از مرگ آنان ، تنها كارى غير مفيد خواهد بود ، نه مايه شرك ; و اين نكته اى است كه غالباً از آن غفلت شده ، و تصور مى گردد كه حيات و موت ، مرز توحيد و شرك است ! در حاليكه بر فرض قبول چنين شرطى ( حيات انبيا و اوليا در هنگام توسل ديگران به آنان ) ، زنده بودن شخص نبى و ولى ، ملاك مفيد و غير مفيد بودن توسل خواهد بود ، نه مرز توحيدى بودن و شرك آميز بودن عمل !
ب ـ مؤثر و مفيد بودن توسل دو شرط بيشتر ندارد :

1 . فردى كه به وى توسل مى جويند ، داراى علم و شعور و قدرت باشد ;

2 . ميان توسل جويندگان و او ارتباط برقرار باشد ; و در توسل به انبيا و اوليايى كه ما از جهان در گذشته اند ، هر دو شرط فوق ( درك و شعور ، و وجود ارتباط ميان ما و آنان ) به دلايل روشن عقلى و نقلى ، تحقق دارد .

وجود حيات برزخى يكى از مسايل مسلّم قرآنى و حديثى است كه دلايل آن را در اصل 105 و 106 يادآور شديم . در جايى كه ، به تصريح قرآن ، شهداى راه حق حياب و زندگى دارند ، مسلّماً پيامبران و اولياى خاص الهى ـ كه بسيارى از ايشان خود نيز شهيد شده اند : از حيات برتر و بالاترى برخوردارند .

بر وجود ارتباط ميان ما و اولياى الهى دلايل بسيارى در دست است كه برخى را ذيلاً يادآور مى شويم :

1 . همه مسلمانان در پايان نماز شخص پيامبر گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را خطاب قرار داده و مى گويند : السّلام عليك أيّها النبي ورحمة الله وبركاته ;

آيا آنان براستى كار « لغوى » انجام مى دهند و پيامبر اين همه سلام را نمى شنود و پاسخى نمى دهد ؟ !

2 . پيامبر گرامى در جنگ بدر دستور داد اجساد مشركانرا در چاهى ريختند . سپس خود با همه آنان سخن گفت . يكى از ياران رسول خدا عرض كرد : آيا با مردگان سخن مى گوييد ؟ پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود : شماها از آيان شنواتر نيستيد(1) .

3 . رسول گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) كراراً به قبرستان بقيع مى رفت و به ارواح خفتگان در قبرستان چنين خطاب مى كرد : السّلام على أهل الدّيار من المؤمنين والمؤمنات . و بر اساس روايتى ديگر مى فرمود : السّلام عليكم دار قوم مؤمنين »(2) .

4 . بخارى در صحيح خود آورده است : روزى كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)درگذشت ، ابوبكر وارد خانه عايشه شد . سپس به سوى جنازه پيامبر رفته ، جامه از صورت پيامبر برگرفت و او را بوسيد و گريست و گفت :
بأبي أنت يا نبيّي الله لايجمعُ الله عليك مؤتتين ، أمّا الموتةُ التي كَتبتْ عليك فقدمتَّها »(3) .
پدرم فداى تو باد اى پيامبر خدا ، خدا دو مرگ بر تو ننوشته است . مرگى كه بر تو نوشته شده بود ، تحقق يافت .
چنانچه رسول گرامى حيات برزخى نداشته و هيچگونه ارتباطى ميان ما و او وجود ندارد ، چگونه ابوبكر به او خطاب كرده و گفت : يا نبىّ الله .

5 . امير مؤمنان على (عليه السلام) آنگاه كه پيامبر را غسل مى داد به او چنين گفت :
ــــــــــــــــــــــــــــ

1 ـ صحيح بخارى ، ج 5 ، باب قتل ابى جهل ، سيره ابن هشام : 2 / 292 و غيره .
2 ـ صحيح مسلم ، ج 2 ، باب ما يقال عند دخول القبر .
3 ـ صحيح بخارى ، ج 2 ، كتاب الجنائز ، ص 17 .

ــــــــــــــــــــــــــــ

بأبي أنت وأُمّي يا رسولَ الله لقد إنقطعَ بموتِك ما لَمْ يَنْقَطِعْ بموتِ غيرِك مِن النُبوّةِ والأنباءِ وأخبارِ السماء . . . بأبي أنتَ وأُمّي اذكرنا عند ربِّك واجْعلنا من بالك »(1) .
پدر و مادرم فداى تو باد اى رسول خدا ، با مرگ تو چيزى منقطع نگرديده بود ; با مرگ تو رشته نبوت و وحى گسسته شد . . .پدرم و فداى تو باد ، ما را نزد خدايت به ياد آور ، ما را به خاطر داشته باش .

در پايان يادآور مى شويم كه توسل به انبيا و اوليا صورتهاى مختلفى دارد كه مشروح آن در كتب عقايد بيان شده است .
بسم الله الرحمن الرحیم

آیت الله مکارم در کتاب » اعتقاد ما « در این زمینه می فرمایند :

مساله توسل
ما معتقديم: مساله‏ «توسل‏» نيز شبيه مساله‏ «شفاعت‏» است،اين مساله به صاحبان مشكلات معنوى و مادى اجازه مى‏دهد كه دست‏به دامان اولياء الله بزنند تا به اذن الله حل مشكلاتشان را از خدا بخواهند،يعنى از يك سو خود به درگاه خدا روى مى‏ آورند و از سوى ديگر اولياء الله را وسيله قرار مى ‏دهند: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحيما،اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى‏كردند (و مرتكب معصيت مى‏ شدند) به نزد تو مى‏ آمدند و از خدا طلب آمرزش مى ‏كردند،و رسول خدا (ص) نيز براى آنها طلب آمرزش مى ‏نمود خدا را توبه پذير و مهربان مى‏ يافتند» (18)
و نيز در داستان برادران يوسف (ع) مى‏ خوانيم:«آنها به پدرشان متوسل شدند و گفتند:«يا ابانا استغفر لنا انا كنا خاطئين،اى پدر!براى ما،از خدا آمرزش بخواه،چرا كه ما خطا كار بوديم!» پدر پير (يعقوب پيامبر) اين پيشنهاد را از آنها پذيرفت و به آنان وعده مساعد داد و گفت: «سوف استغفر لكم ربى،به زودى براى شما از پيشگاه پروردگارم طلب آمرزش مى ‏كنم‏»(19) اينها گواه بر اين است كه ‏«توسل‏»در امت هاى پيشين بوده و هست.

ولى نبايد از اين حد منطقى فراتر رفت،و اولياء الله را مستقل در تاثير و بى نياز از اذن خدا دانست كه سبب ‏«شرك و كفر» خواهد شد.

و نيز نبايد توسل به صورت عبادت اولياء الله در آيد كه آن هم‏«شرك و كفر» است،زيرا آنها در ذات خود و بدون اذن پروردگار مالك سود و زيانى نيستند: «قل لا املك لنفسى نفعا و لا ضرا الا ما شاء الله،بگو:من (حتى) براى خودم مالك سود و زيانى نيستم مگر آنچه خدا بخواهد» (20) و غالبا در ميان گروهى از عوام از همه فرق اسلامى هميشه افراط و تفريط هايى در مساله توسل ديده مى‏ شود كه بايد آنها را ارشاد و هدايت كرد.
--------------------------------
پی نوشت ها :
18- سوره نساء،آيه 64.
19- سوره يوسف،آيه 97 و 98.
20- سوره اعراف،آيه 188.
بسم الله الرحمن الرحیم

در زمینه ی توسل مطالب جالبی (از قبیل ساخت ضریح و گنبد ، روضه خوانی و جشن ها و . . . ) از کتاب حجت الاسلام و المسلمین قرائتی تهیه کردم .
متن کتاب ایشان در این زمینه :


پاسخ به چند شبهه
در پايان بحث شرك ، مناسب ، بلكه لازم است به برخى شبهات كه بر عليه شيعيان و عقايد و اعمال آنها القا مى گردد پاسخ گفته شود.
اخيراً وهّابى ها، تبليغات سوئى را بر عليه شيعه به راه انداخته و برخى اعمال شيعيان را شرك دانسته و آنها را مشرك معرّفى مى كنند. با صرف ميليون ها دلار و ريال ، صدها كتاب بر عليه شيعه و معتقدات آنها تأليف و در حدّ وسيعى چاپ و در ميان مسلمانان ، خصوصا در ايّام حج توزيع كرده اند.
وهّابى ها توسّل را شرك مى دانند، روضه خوانى و برگزارى مراسم جشن و عزا را بدعت مى دانند. به سلام ها و لعن هايى كه در زيارتنامه ها وارد شده است معترضند. طواف به دور ضريح ائمه را بدعت مى دانند. و اعتراض مى كنند كه چرا (ياحسين) مى گوييد!
قبل از ورد به بحث ، تذكّر اين نكته ضرورى است كه فرق است ميان وهّابى و سُنّى ، ما با برادران مسلمان خود از اهل سنت ، مساءله اى نداريم . تمامى مسلمانان همانند انگشتان يك دست هستند. هر چند انگشتان يك دست ، هر يك داراى خاصّيت و امتيازى است ، امّا همه در برابر تجاوز دشمن ، جمع شده و مشتى مى گردند بر سينه او.
ما در اينجا به يارى خداوند، برخى از اين شبهات را مطرح كرده و به آنها پاسخ مى گوييم .

توسّل

آيا توسّل به پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام شرك است ؟
با اندكى دقّت در اطراف خود، متوجّه مى شويم كه گردش امور هستى ، بر اساس ‍اسباب و وسايل و به تعبيرى ديگر توسّل است . آب و مواد غذايى از طريق ريشه ، تنه و شاخه درخت ، به برگ آن مى رسد و ريشه درخت از طريق برگ ، نور و هوا را دريافت مى كند.
باران كه مى بارد، به واسطه ابر است وابر به وسيله گرم شدن آب دريا در اثر نور خورشيد ايجاد مى شود.
در حديثى از امام صادق عليه السلام مى خوانيم : (اَبى اللّه ان يجرى الاشياء الاّ بالاسباب ) (226) خداوند از اين كه كارها بدون سبب و علّت جريان پيدا كند، اِبا دارد. خداوند براى هر كارى واسطه و علّتى قرار داده است .
هر چند شفا و درمان از خداست ، (و اذا مرضت فهو يشفين) (227) امّا همين شفا را خداوند در عسل قرار داده است ؛(فيه شفاء للنّاس) (228)
هر چند خداوند كارها را تدبير مى كند، (يُدبّر الامر) (229) امّا فرشتگان واسطه تدبير او هستند. (فالمدبّرات امراً)(230)
در مورد توسّل قرآن مى فرمايد: (و ابتغوا اليه الوسيلة) (231) وسيله اى براى نزديكى به خدا جستجو نماييد. حال ، آن وسيله كدام است ؟
خداوند در اين آيه ، نوع وسيله را براى ما مشخّص نكرده و به صورت مطلق فرموده است . لذا وسيله ، شامل هر چيزى كه ما را به خدا نزديك كند، مى شود.
توسّل حضرت آدم
حضرت آدم پس از آنكه از بهشت اخراج گرديد، ساليانى را به گريه ، زارى ، توبه و انابه گذراند، سپس كلماتى را از طرف پروردگارش دريافت كرد و به آن كلمات متوسّل شد. قرآن مى فرمايد: (فتلقّى آدم من ربّه كلمات فتاب عليه) (232)
فخر رازى و بسيارى از مفسران اهل سنت گفته اند كه مراد از (كلمات) كه حضرت آدم به آنها متوسّل گرديد، نام پيامبر و اهل بيتش بوده است . و آن كلمات اين چنين بود:
(الهى يا حميد بحقّ محمّد، يا عالى بحقّ علىّ، يا فاطر بحقّ فاطمة ، يا محسن بحقّ الحسن ، يا قديم الاحسان بحقّ الحسين و منك الاحسان)

واسطه قراردادن پيامبر و اوليا
وهّابيون مى گويند: اگر نام كسى را در كنار نام خدا ببريد شرك است !
در حالى كه اگر اين سخن آنها درست باشد، خداوند نعوذ باللّه خود مشرك است . زيرا در آيه 74 سوره توبه مى فرمايد: (وما نقموا الاّ اغناهم اللّه ورسوله من فضله) خداوند و پيامبرش آنها را بى نياز نمودند. و در جاى ديگر مى فرمايد: (اللّه يتوفّى الانفس )(233) خداوند جان ها را مى گيرد. و در جاى ديگرى مى فرمايد: (يتوفّاكم ملك الموت) (234) ملك الموت جان شما را مى گيرد. بنابراين واسطه داشتن ، نه تنها شرك نيست ، بلكه اساس هستى بر مبناى واسطه است .

توسّل به پيامبر و اهل بيت او
وهّابى ها مى گويند: پيامبر كه مُرد، مُرد، خاك شد و جماد گرديد!
در پاسخ مى گوييم :
اوّلاً ما اين مطلب را قبول نداريم . ثانياً، بر فرض محال ، قبول كرديم ، ما به مقام پيامبر متوسّل مى شويم و مقام زنده و مرده ندارد. مقام ابوعلى سينا محفوظ است چه زنده باشد و چه نباشد.
علاوه بر آن كه ما معتقديم كه پيامبر و اهل بيت او ائمّه ما زنده اند، قرآن مى فرمايد: (و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله امواتاً بل احياء عند ربهم يرزقون) (235) و گمان مبريد كسانى را كه در راه خدا كشته شدند، مرده اند، بلكه آنها زنده و در پيشگاه خداوند روزى مى خورند.
شهدا نه تنها زنده اند، بلكه قرآن مى فرمايد: (فرحين بما اتاهم اللّه من فضله) آنها به خاطر نعمت هايى كه خداوند به آنها داده است ، خوشحالند.(236)
سالى در مدينه باران نباريد، خليفه دوّم به عبّاس عموى پيامبر براى نزول باران متوسّل شد و گفت : خداوندا! ما در زمان پيامبر به او مراجعه مى كرديم و حالا به عموى او متوسّل مى شويم .
دليلى ديگر بر جواز توسّل
علاوه بر آيات قرآن و استدلال هاى فوق كه توسّل را جايز مى داند، يك دليل تجربى هم بر جواز توسّل داريم و آن بر آورده شدن حوائج است . ميليون ها انسان مؤ من و معتقد، با توسّل به اهل بيت عليهم السلام حاجات خود را از خداوند مى خواهند و خداوند حاجت هاى آنها را برآورده كرده و مشكلاتشان را برطرف مى سازد. اگر انجام اين گونه كارها شرك است ، پس چرا حاجت ها برآورده شده و اينگونه دعاها مستجاب مى شود؟ چرا آنها ما را كمك مى كنند؟ آيا خداوند متعال و آن بزرگواران ، ما را به شرك سوق مى دهند؟!

نوشتن نام بر روى سنگ قبور
وهّابى ها اعتقاد دارند نوشتن نام بر روى قبور شرك است . مثلاً وقتى به آنها پيشنهاد مى كنيم كه نام مبارك ائمّه بزرگوار بقيع را روى قبور مطهرشان بنويسيد، مى گويند: اين كار شرك است ! آيا نوشتن نام شرك است ؟
در پاسخ آنها بايد بگوييم ، چگونه نام فلان پادشاه را روى سنگ يادبود احداث و يا تعمير و توسعه فلان مسجد مى نويسيد! آيا به نظر شما اين عمل شرك نيست ؟!
چطور شما نام يك خيابان را در ابتداى آن خيابان مى نويسيد؟ براستى كجاى نوشتن نام و نشانى و مشخّصات شرك است ؟!

گريه بر مردگان و شهدا
آنان گريه بر مرده را خلاف مى دانند، اگر پدر يك وهّابى فوت كرد، انگار نه انگار كه پدرش فوت كرده است !
بالاخره عاطفه انسانى و مهر پدرى كجاست ؟! مگر پيامبر در مرگ فرزندش ابراهيم نگريست ؟!
سلام و لعن در زيارتنامه ها
وهّابى ها معتقدند سلام و يا نفرين بر مردگان شرك است ! شنيدم كه امام جماعت مسجدالنّبى گفته است : افتخار مى كنم كه چهل سال است به پيامبر، سلام نكرده ام !
خوب ، اگر سلام به انبيا شرك است ، پس نعوذ باللّه خدا هم مشرك است ، چون خود خداوند به پيامبرانش سلام مى كند؛ (سلام على نوح) (237)، )سلام على ابراهيم) (238)، (سلام على موسى و هارون) (239)، (سلام على ال ياسين) (240)، (سلام على المرسلين) (241) .
در قرآن ، هم سلام داريم و هم لعن ؛ در آيات متعدّد خداوند ظالمان را لعن كرده است و ما نيز در زيارتى همچون زيارت عاشورا، كسانى را كه در حقّ اهل بيت پيامبر ظلم كرده اند، لعن مى كنيم . (لعنهم اللّه) (242)، (قاتلهم اللّه) (243)

تبرّك
آنها مى گويند تبرّك شرك است !
در حالى كه اگر تبرّك شرك است ، پس چرا خليفه اوّل و دوّم را در كنار بدن مطهّر پيامبر دفن كردند؟
اگر شرك است ، پس چرا در مراسم حج ، استلام حجرالاسود و بوسيدن آن مستحبّ است ؟ مگر حجرالاسود، سنگى بيش نيست ؟

طواف دور قبور
آنها مى گويند به دور قبرها چرخيدن شرك است !
يك پاسخ ظريف و لطيفى در اينجا وجود دارد و آن اينكه در كنار كعبه ، حِجراسماعيل واقع است كه در داخل آن قبور حضرت اسماعيل ، حضرت هاجر و تعدادى از انبيا قرار دارد. در اعمال حج و عمره ، به ما دستور داده اند كه هنگام طواف به دور خانه كعبه ، به دور حِجر اسماعيل هم بگرديم . به راستى اگر چرخيدن دور قبر شرك است ، پس چرا خداوند به ما دستور داده كه به دور قبر بچرخيم و طواف كنيم ؟

سجده بر مُهر
آنها مى گويند: شما در هنگام نماز سر بر مهر مى گذاريد، بنابراين شما بت پرست و مشرك مى باشيد!
آيا هر كس پيشانيش را روى هر جا گذاشت ، يعنى آن را مى پرستد؟! اگر كسى سر بر روى مُهر گذاشت ، خاك پرست مى شود، پس شما هم مشرك هستيد و شرك شما بيشتر است ، چون سر بر هر چيزى مى گذاريد. بنابراين شما هم موكت پرست هستيد، هم فرش پرست و هم ... .!
در حالى كه چنين نيست ، بلكه در حقيقت ، سجده براى خداوند است و هركس سر بر مهر مى گذارد، خدا را مى پرستد. (وانّ المساجد للّه ، فلاتدعوا مع اللّه احدا) ً (244)
البتّه برخى از عوام كارهاى غلطى انجام مى دهند، كه مربوط به مذهب شيعه نيست . مثلاً هنگام وارد شدن به حرم مطهّر امام رضاعليه السلام ، پاشنه درب ورودى را سجده مى كنند. بوسيدن اشكال ندارد، ولى سجده ، مخصوص خداست .

روضه خوانى و يادبود
وهّابى ها مى گويند: روضه خوانى و مراسم يادبود، بدعت است !
حال آنكه خداوند در قرآن ، روضه خوانى مى كند. آنجا كه مى فرمايد: (و كايّن مِن نبىّ قاتل معه ربّيّون كثير فما وَهنوا و ما استكانوا) (245)
يكى از اعمال حج وعمره ، سعى بين صفا و مروه است . حاجى بعد از طواف خانه خدا و بعد از آنكه دو ركعت نماز طواف را به جاى آورد، بايد هفت بار بين صفا ومروه سعى كند. چرا بايد هفت بار بين اين دو كوه را پيمود؟ به ياد حماسه فداكارى يك مادر! هاجر همسر ابراهيم ومادر اسماعيل عليهم السلام .
هاجر، براى يافتن آب ونجات كودك شيرخوار خود، هفت بار اين مسير را پيمود. خداوند مى خواهد اين خاطره همچنان در اذهان زنده بماند. لذا قرآن مى فرمايد: (انّ الصّفا و المروة من شعائر اللّه) (246) و در پايان اين آيه مى فرمايد: (فانّ الله شاكر عليم ) خداوند سپاسگذار و داناست . يعنى اى خانم ! اى هاجر! اگر تو يك روزى به خاطر خدا مشكلات فراوانى را تحمّل كردى ، من هم نمى گذارم نام و خاطره ات ، فراموش شود. در حقيقت شكرگزارى خدا به اين نحو است كه نام و خاطره او را زنده نگه مى دارد.

جشن ها
مى گويند: برگزارى مراسم جشن و سرور به مناسبت ميلاد پيامبرعليهم السلام و ديگران شرك است ! و به شيعيان و ساير مسلمانان اعتراض مى كنند كه چرا براى ميلاد پيامبر و امامان جشن مى گيريد؟! اين عمل شما شرك است !
پاسخ آنها را قرآن مى دهد. قرآن مى فرمايد: حضرت عيسى عليه السلام به خدا عرض كرد: (ربّنا انزل علينا مائدةً من السماء تكون لنا عيدا لاوّلنا و آخرنا) (247) خداوندا! يك غذاى آسمانى بر ما نازل فرما، تا عيدى براى تمامى ما باشد.
ما از آنان سؤ ال مى كنيم : آيا تولّد يك پيامبر و امام ، به اندازه يك مائده آسمانى ارزش ندارد؟ اگر مثلا دو تا گلابى از آسمان نازل شود، عيد است ، امّا تولّد پيامبر به اندازه دو تا گلابى براى ما مايه جشن و سرور و شادمانى نيست ؟ چه قدر انسان بايد كج سليقه باشد؟!

بوسيدن ضريح
خدا رحمت كند علامه سيّد شرف الدّين جبل عاملى ، صاحب كتاب المراجعات را، ايشان يك بار به مكه مشرف مى شوند. پادشاه عربستان هر ساله در ايّام حج ، يك ميهمانى با شكوه با حضور علماى تمامى مذاهب برگزار مى كرد. در آن سال ، ايشان هم به عنوان عالم بزرگ شيعى ، به آن مجلس دعوت مى شود. علامه هنگامى كه وارد مجلس مى شود، قرآنى را به شاه عربستان هديه مى كند، شاه نيز قرآن را مى گيرد و مى بوسد.
علامه سيد شرف الدين بلافاصله به او مى گويد: تو چرم پرست هستى و مشركى ! پادشاه با تعجب مى پرسد براى چه ؟ علامه جواب مى دهد: براى اينكه جلد اين قرآن را كه چرم است بوسيدى ! پادشاه مى گويد: من به خاطر چرم نبوسيدم ، كفش هاى من هم چرمى است ، ولى آن را نمى بوسم ! من چرمى را كه جلد قرآن است مى بوسم .
سيّد شرف الدّين جواب مى دهد: ما هم هر آهنى را نمى بوسيم . آهنى را كه ضريح پيامبر است مى بوسيم ، ولى شما به ما مى گوييد: مشرك ! پادشاه اندكى تاءمّل كرده و مى گويد: شما درست مى گوييد!
روزى در مسجد النّبى خواستم ضريح پيامبر را ببوسم . يكى از وهّابى ها گفت : (هذا حديد ( اين آهن است وهيچ فايده اى براى تو ندارد. به او گفتم : پيراهن حضرت يوسف نيز پنبه بود، ولى قرآن مى گويد: هنگامى كه اين پيراهن را بر روى صورت يعقوب عليه السلام انداختند، او بينا گرديد. (فارتدّبصيرا) ً (248)
آرى آن پيراهن از پنبه بود، ولى چون با بدن يوسف عليه السلام تماس پيدا كرده بود، با ساير پيراهن ها تفاوت پيدا كرده و توانست انسان نابينايى را بينا كند.
در بنى اسرائيل صندوق مقدّسى وجود داشت كه مورد احترام آنان بود. ماجراى اين صندوق بر مى گردد به زمان تولّد حضرت موسى عليه السلام .
هنگامى كه آن حضرت به دنيا آمد، مادرش از ترس ماءموران و خبرچينان فرعون و با الهامى كه از طرف پروردگار دريافت كرد، كودك خود را در اين صندوق نهاد و در رود خروشان نيل رها كرد. اين صندوق بعدها مورد احترام و تقديس بنى اسرائيل واقع شد و در هر حركت مهمّى ، اين صندوق ، همانند پرچم در جلو جمعيّت بنى اسرائيل به حركت در مى آمد.
در اين صندوق مقدّس يادگارهايى از حضرت موسى عليه السلام و خاندان او قرار داشت . در يكى از جنگ ها اين صندوق به تصرّف دشمنان درآمد و دست بنى اسرائيل از آن كوتاه شد. اين اتّفاق ، آثار بسيار سوء روانى در ميان بنى اسرائيل بجاى گذاشت . پس ‍از مدّت ها و در جريان فرماندهى طالوت ، خداوند بازگشت آن را به بنى اسرائيل نويد داد. قرآن در اين ارتباط مى فرمايد: نشانه فرماندهى او بر شما بازگشت صندوق معهود است ، كه در آن آرامشى است از طرف پروردگار شما و يادگارهاى بجا مانده از دودمان حضرت موسى .(249)
خوب ، اگر صندوقى كه يادگارهايى از پيامبر خدا، حضرت موسى عليه السلام و خاندان او در آن قرار دارد، مايه آرامش است ، آيا صندوقى كه در آن يادگارى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله باشد، مايه آرامش نيست ؟
به همين دليل ، هر جا فرزندى از فرزندان پيامبر مدفون باشد، قبر و ضريح او، مايه آرامش است و ما آن را مى بوسيم و افتخار هم مى كنيم .

احترام بقيع
اگر در قبرستان بقيع ، به احترام ائمّه معصومين عليهم السلام و ساير بزرگان آرميده در بقيع ، كفش هاى خود را در آورده و با پاى برهنه حركت كنيم ، به ما مى خندند! آيا اگر به احترام مكان و زمين مقدّسى پابرهنه شويم ، اشكالى دارد؟ مگر خداوند به حضرت موسى عليه السلام نمى فرمايد: (فاخلَع نَعليك انّك بالواد المقدّس طُوى) (250) كفش هاى خود را در آور، چون در سرزمين مقدّسى هستى !
حضرت صالح به قومش فرمود: (هذه ناقة اللّه ... لا تمسّوها بسوء فياءخذكم عذاب اليم) (251) اين ماده شتر الهى است ، مبادا گزندى به او بزنيد كه خداوند شما را عذابى سخت خواهد كرد.
هنگامى كه يك شتر، به بركت انتساب به حضرت صالح واعجاز الهى مقدّس ‍مى شود، آيا يك قطعه زمين نمى تواند به بركت در آغوش گرفتن پيكر اولياى خدا مقدّس شود؟!

ذكر يا علىّ و يا حسين
وهّابى ها مى گويند: هر ذكرى جز ( يا اللّه) ، شرك است ، گرچه (يا محمّد) باشد! اصولا هر گونه استمدادى از غير خدا شرك است .
بايد پرسيد: اگر يا حسين گفتن شرك است . پس اين سخن فرزندان حضرت يعقوب عليه السلام كه آمدند خدمت پدر و گفتند: (يا ابانا استغفر لنا) (252) پدر جان از خداوند بخواه ما را ببخشد، حكمش چيست ؟ اگر بگوييد: حضرت يعقوب عليه السلام زنده بود كه از او استمداد كردند، مى گوييم : حسين بن على عليهما السلام نيز زنده است ، زيرا قرآن مى فرمايد: (و لاتحسبنّ الّذين قُتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربّهم يرزقون) (253) و گمان نكنيد كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده اند، بلكه زنده ودر پيشگاه پروردگار خود روزى مى خورند.

گنبد و بارگاه
مى گويند: ساخت گنبد و بارگاه شرك است !
مى گوييم : اوّلا ما گنبد را نمى پرستيم ، اگر گنبدى را مى سازيم مى خواهيم اعلام كنيم كه زير آن مردى الهى و موحّد مدفون است . گنبد علامت بندگى خداست ، نه علامت شرك .
ثانيا ساختن مسجد و بارگاه بر مزار و قبور بزرگان الهى در متن قرآن آمده است . قرآن در نقل ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: هنگامى كه ماجراى اصحاب كهف بر ملا شد، مردم براى ديدن آنها شتافتند، ولى آنها را مرده يافتند، هر كس پيشنهادى كرد؛ يكى پيشنهاد كرد كه بر روى آنها، بناى يادبودى ساخته شود. ديگرى پيشنهاد كرد كه مسجدى بر روى غار بنا كنيم . اين پيشنهاد پذيرفته شد .(254) اين خود الگوى خوبى است براى همه ما كه اگر بناست ، بناى يادبودى بسازيم ، چه بهتر كه بناى مفيد و ارزنده اى بسازيم . در برخى شهرها بناى يادبودى مى سازند كه داراى مفهوم روشنى نيست و با فرهنگ ما سازگارى چندانى ندارد.
حال كه ساختن مسجد كنار قبور اوليا، در متن قرآن آمده است ، بنابراين ساخت مساجد و حرم ، كه محلّ عبادت و راز و نياز و تلاوت قرآن است ، در كنار و بر روى قبور ائمه ، چه اشكالى دارد؟!
ثالثا ساختن گنبد به جاى سقف مسطّح ، كارى عقلائى و منطقى و هنرى است . زيرا گنبد از زيباترين و بهترين و بااستحكام ترين نوع معمارى است .
طلاكارى گنبد و ضريح نيز نشان دهنده عشق به اهل بيت عليهم السلام است ، خداوند به پيامبرش مى فرمايد: (قل لا اسئلكم عليه اجرا الاّ المودّة فى القربى) (255) بگو: من چيزى به عنوان مزد رسالت از شما مطالبه نمى كنم ، مگر دوستى با اهل بيت من . در واقع طلا كارى گنبد و ضريح ، نوعى ابراز علاقه و محبّت به اهل بيت پيامبر و تعظيم شعائر و تشكّر از آنهاست . علاوه بر آنكه نوعى زينت وزيبايى است و زيبايى نيز هيچ ايراد و اشكالى ندارد، بلكه امرى پسنديده است .

الحمدللّه ربّ العالمين

--------------------------------------------------------
پی نوشت ها :
226- بحار، ج 2، ص 90.
227- شعراء، 80.
228- نحل ، 69.
229- يونس ، 3.
230- نازعات ، 5.
231- مائده ، 35.
232- بقره ، 37.
233- زمر، 42.
234- سجده ، 11.
235- آل عمران ، 169.
236- آل عمران ، 170.
237- صافّات ، 79.
238- صافّات ، 109.
239- صافّات ، 120.
240- صافّات ، 130.
241- صافّات ، 181.
242- نساء، 52.
243- توبه ، 30.
244- جنّ، 18.
245- آل عمران ، 146.
246- بقره ، 158.
247- مائده ، 114.
248- يوسف ، 96.
249- بقره ، 248.
250- طه ، 12.
251- اعراف ، 73.
252- يوسف ، 97.
253- آل عمران ، 169.
254- كهف ، 21.
255- شورى ، 23.
لینک مرجع