انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: آن روز شاعرم (فریدون مشیری)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
[تصویر:  137529413007931.jpg]

آن روز شاعرم

گفتــم برای آنکه بماند حدیـث مـن
آن به که نغمه ها ز غم عشق سر کنم.
غیر از سرود عشق نخوانم به روزگار
وز درد عشق، سوز سخن بیشتر کنم.


چنگم بجز نوای محبت نمی نواخت
طبعم به غیر عشق سرودی نمی سرود.
بسیار آفرین که شنیدم ز هر کنار
بسیار کس که نغمهء گرم مرا ستود.



آتش زدم ز سوز سخن اهل حال را
اما زبان مدعیان خار راه بود.
دیدند «یک شبه ره صد ساله» می روم
در چشم تنگشان هنر من گناه بود.


کندند درخیال بنای گذشتگان!
در پیش خود ستاره هفت آسمان شدند!
فانوس شعرشان نفسی بر کشید و مرد!
پنداشتند روشنی جاودان شدند.


این گلشن خزان زده جای نشاط نیست
شاعر به شهر بی هنران بار خاطر است
اینجا کسی که مدح نگفت و ثنا نخواند؛
سعدی اگر شود نتوان گفت شاعر است!


گیرم هزار نغمه سرایم زچنگ دل
گیرم هزار پرده برآرم ز تار جان
آن روز شاعرم که بگویم مدیح این
آن روز شاعرم که بخوانم ثنای آن!



سروده شاعر ارجمند «فریدون مشیری» - برگرفته از دفتر «گناه دریا» -نشر چشمه 1386

لینک مرجع