انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: چند اعتراف خنده دار پسران (حتما بخوانید)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
* اعتراف می کنم پسر همسایمون دوتا سی دی از ویدیوکلوپ برداشته بود. گفتم که بده من هم ببینم. اون هم گفت به شرط اینکه یه سی دی جدید بدی. من هم که هیچی نداشتم رو یه سی دی الکی نوشتم کشتی رانی در کوهستان :happy:و بهش گفتم این فیلم رو هیچ جا ندارن. خیلی خوبه! خلاصه خیلی تعریف کردم اون دوتا سی دی رو ازش گرفتم ...Cool



* چند شب قبل خواب دیدم از کنار فلکه شهرداری با موتور یه تیکه خلاف رفتم تا به اون طرف رسیدم از شانس بد ما دیدم پلیس ها وایسادن میگن ایست ایست!:هوم: ما هم همون وسط خیابون وایسادیم. کوچه علی  چپحالا مونده بودیم یه دنده بزنیم فرار کنیم یا موتور رو بدیم تحویل شون! خواستم فرار کنم دیدم به سربازه گفت شلیک کن!!! خلاصه آخرش موتور رو گرفتن. حالا حتما میگین این چه ربطی به اعتراف کردن داره؟ آخه بعد از این خواب بدون اینکه حواسم باشه همه این ها یه خواب بوده، نیم ساعتی رو تخت داشتم فکر می کردم که حالا جریمه و دردسر آزاد کردن موتور به کنار، فردا با چی برم دانشگاه؟!:یسنا:


* اعتراف می کنم یکی از سوالات دوران کودکی من این بود که تو جاده چرا ما هر چی از ماشین ها سبقت
می گیریم، اول نمی شیم...[تصویر:  137518829420432.gif]




* اعتراف می کنم تو بچگی هام یه بار بابا و مامان من دعوا کردن، من هم رفتم یه عالمه حشره کش زدم


به خودم که بمیرم :دعوا:... وصیت نامه هم نوشتم تازه، توش حلالشون کردم که عذاب وجدان بگیرن!:گریه:



* اعتراف می کنم دو هفته قبل داشتم می رفتم جلسه، خیلی عجله داشتم، بهترین کت و شلوارم رو



پوشیده بودم.:کلاس: باورتون نمی شه، وقتی از جلسه برگشتم خونه و درست دم در بود که فهمیدم همه این



مدت با دمپایی بودم!:happy:




* اعتراف می کنم یه بار داشتم پشت سر یه بنده خدایی حرف می زدم توی یه جمعی، خیلی از دستش

عصبانی بودم. angeryیه کم هم غیرمنصفانه و البته بی ادبانه حرف زدم. وقتی حرفم تموم شد یکی از بچه ها




گفت: دیگه چیزی نمیخوای بهش بگی! گفتم: چرا، هر چی بهش بگم حقشه اما همین بسشه، چطور مگه؟



گفت: چون هفته قبل اومده خواستگاری خواهرم و عقد کردن. الان تقریبا هر شب می بینمش، گفتم پیغامی



داری بهش برسونم...:خسته:




غشغش
اعتراف می کنم با دوستم رفته بودیم رستوران که یه پسری که تازه غذاشو سفارش داده بود یک گاز از ساندویچش خورد رفتTongue
من دوستم یه نگاهی به هم کردیم وحمله کردیم به غذای طرف در حال بلعیدن بودیم که آقا برگشت:خجالتی:
نگو رفته موبایلشو بیرون جواب بده:تلفن:
دوباره یک نگاهی به هم کردیم و الفرارغشغش




فکر نکنم به اعتراف نیاز داشته باشم چون هر چی میشد مینداختن گردن من :گریه:چه اعتراف می کردیم چه نمی کردیم تقصیر من بود ا:دعوا:
خخخخخخخخخخ آجی خییییلی باحال بود
اعتراف ميکنم بچه که بودم يه بار با آجر زدم تو سر يکي از بچه هاي اقوام , تا ببينم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها مي چرخه يا نه!!!!!:دعوا:

تازه هي چند بارم پشت سر هم اين کار و کردم , چون هر چي مي زدم اتفاقي نمي افتاد!!!!:happy:
اعتراف می کنم تو تاکسی نشسته بودمنزدیکای مقصد به جای اینکه بگم ممنون پیاده می شم بلند گفتم : خسته نباشید !!!
کوچه علی  چپ
اینقدر تابلو بود دیگه نتونستم کاری کنم جز اینکه سریع پیاده بشم !!!
:خجالتی::happy:
اعتراف می کنم تو مجلس ختم شوهر عمم به عمم به جای اینکه بگم غمه آخرتون باشهگفتم : ایشالا آخر عمرتون باشه !!!غشغش

اعتراف می کنم با رفیقم وایستاده بودیم سر خیابون یکی رد شد به دوستم سلام داد
گفتم : این مشنگ کی بود ؟
:یسنا:گفت : دامادومونه !!!:هوم:غش

اعتراف میکنم…
.
.
.
ولش کن بابا ظرفیت رازداریو ندارین میرین همه جا جار میزنین ابروم میره
:happy::خجالتی:
لینک مرجع