انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: شعردرمورد جانبازان
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
کاش من هم شیمیایی می شدم
در هوای تو هوایی می شدم
کاش «موجی» می شدم بی ادعا
غرق اوهام خدایی می شدم
دیدگانم را به «ترکش» می زدم
لایق این روشنایی می شدم
می فتادم روی مین بی دست و پا
عاشق بی دست و پایی می شدم
می نهادم سر به پایت تا ابد
مرده بودم مومیایی می شدم
بین مرگ و زندگی پل می زدم
باعث این آشنایی می شدم
چون شهیدان در پگاهی دلنشین
من فدایی من فدایی می شدم
دل به دریای محبت می زدم
قطره قطره کربلایی می شدم
یاد آن روزی که در وادی عشق
محو مردان خدایی می شدم
======================
چه روزهای سختی بود اون روزهای جدایی

چه سالهای بدی بود

روزهای بی بابایی

اتل متل یه بابا

یه مرد بی ادعا

می خوان که زود بمیره

تموم خواستگارا

زهرا به فکر باباس

بابا توفکر زهراست

گاهی بفکر دیروز

گاهی تو فکر فردا

یه روز میگفت که خیلی

براش آرزو داره

ولی حالا دخترش

زیرش لگن میذاره

میگفت برات بهترین

عروسی رو میگیرم

ولی حالا میشنوه

تا خوب نشی نمیرم

وقت غذا که میشه

سرنگ رو ور میداره

یه زرده تخم مرغ

توی سرنگ میذاره

گوشه لپ بابا ش

سرنگ رو میفشاره

برای اشک چشماش

هی بهونه میاره

دیشب که از خستگی

گرسنه خوابیده بود

نیمه ی شب چه خواب

قشنگی رو دیده بود

بابا یه آسمون رفت

به پشت یک در رسید

با دستای مردونش

حلقه در رو کوبید

ندایی اومد از غیب

دروازه رو وا کنید

مهمون رسیده از راه

قصری مهیا کنید

وقتی بلند شد از خواب

دید که وقت اذونه

عطر گل نرگسی

پیچیده توی خونه

هی بابارو صدا کرد

بابا چشاش بسته بود

دیگه نگاش نمی کرد

بابا چقدر خسته بود

ای قصه قصه قصه

یه دختر شکسته

که دستای ظریفش

چند ساله پینه بسته

چند سالیه که دختر

زرنگ و ساعی شده

از اون وقتی که بابا

قطع نخایی شده

کجایید مردان بی ادعا کجائید؟
لینک مرجع