انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: من‌ تشنه‌ام، خورشید می‌خواهم
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
[تصویر:  137128091900141.gif]


نامه‌ات‌ كه‌ به‌ دستم‌ رسید،من‌ خواب‌ بودم؛ نامه‌ات‌ بیدارم‌ كرد. نامه‌ات‌ ستاره‌ای‌ بود كه‌ نیمه‌شب‌ در خوابم‌ چكید و ناگهان‌ دیدم‌ كه‌ بالشم‌ خیس‌ هزار قطره‌ نور است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) دانستم‌ كه‌ تو اینجا بوده‌ای‌ و نامه‌ را خودت‌ آورده‌ای. رد‌ پای‌ تو روشن‌ است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)
هر جا كه‌ نور هست، تو هستی، خودت‌ گفته‌ای‌ كه‌ نام‌ تو نور است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)
نامه‌ات‌ پر از نام‌ بود. پر از نشان‌ و نشانی. نامت‌ رزاق‌ بود و نشانت‌ روزی‌ و روز.
گفتی‌ كه‌ مهمانی‌ است‌ و گفتی‌ هر كه‌ هنوز دلی‌ در سینه‌ دارد دعوت‌ است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)گفتی‌ كه‌ سفره‌ آسمان‌ پهن‌ است‌ و منتظری‌ تا كسی‌ بیاید و از ظرف‌ داغ‌ خورشید لقمه‌ای‌ برگیرد.
و گفتی‌ هر كس‌ بیاید و جرعه‌ای‌ نور بنوشد، عاشق‌ می‌شود.
گفتی‌ همین‌ است، آن‌ اكسیر، آن‌ معجون‌ آتشین‌ كه‌ خاك‌ را به‌ بهشت‌ می‌برد. و گفتی‌ كه‌ از دل‌ كوچك‌ من‌ تا آخرین‌ كوچه‌ كهكشان‌ راهی‌ نیست، اما دم‌ غنیمت‌ است‌ و فرصت‌ كوتاه‌ و گفتی‌ اگر دیر برسیم‌ شاید سفره‌ات‌ را برچیده‌ باشی، آن‌ وقت‌ شاید تا ابد گرسنه‌ بمانیم...
آی‌ فرشته، آی‌ فرشته‌ كه‌ روزی‌ دوستم‌ بودی، بلند شو دستم‌ را بگیر و راه‌ را نشانم‌ بده، كه‌ سفره‌ پهن‌ است‌ و مهمانی‌ است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) مبادا كه‌ دیر شود، بیا برویم، من‌ تشنه‌ام، خورشید می‌خواهم.
لینک مرجع