انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: خلوت من با خدا ....؟
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
وقتی که عقربه های ساعت از 12 می گذره...وقتی زمین آروم می شه از تموم تلاشها ،

وقتی شب پاورچین پاورچین به آسمون پا می ذاره وقتی که با ستاره ها وخلوت شب تنها می شی،

اون وقت احساس می کنی نسیم خنک شب برات پیام اورده.پیامی که پره از عطر یاس و نرگس ؛

پره از قطره های ناب گلاب و پره از لحظه های

شیرین پرواز شب و سکوتی دل انگیز و پر از راز.

رازهایی آبی ، سبز و سپید. شبه و خلوت من با خدا"

نمی دونم چگونه ازاین خلوت بنویسم؟! " تا می نویسم

من با خدا: اشکهام سرازیر می شه آیا واقعا من با خدا بیگانه نیستم؟

خدایا ! کاش اونقدر بزرگ بودم که می تونستم

دستهای تو را که برای دوستی دراز شده رو بگیرم ، لمس کنم و ببوسم.

کاش دستهای تو لمس کردنی بود....

کاش می تونستم سرم رو در آغوش تو که مهربانترو گرمت

ازآغوش مادره بذارم و زار زار گریه کنم

برای خودم ،برای تمام گلهایی که چیدم..برای تموم دلهایی که شکستم...

برای تموم شبهایی که با ستاره های آسمانت قهر بودم..

برای تموم یا کریم هایی که از روی دیوار پراندم..

برای تموم وقتهایی که یادم رفت آسمون آبیه ...

یادم رفت شقایق چه رنگیه.. یادم رفت سیب چه طعمی داره...

خدایا! منو ببخش به خاطر همه ی روزهایی که پروازنکردم و

مثل کبوترهای تو در آسمون آبی تو اوج نگرفتم ؛

غرق نشدم و گم نشدم ..خدایا! وقتی فکر می کنم که تو چقدر دوستم داری ،

همیشه هوامو داری

دلم یه جوری می شود؛یه جورخیلی خوب،خودت که بهترمی دونی..

می خوام با آبی آسمون آشتی کنم ؛ می خوام با عشق دوست باشم..

می خوام دستهای ایمان را ببوسم ؛ می خوام آب رو لمس کنم

می خوام آبی شوم....خدایا!دستم رابگیر!اگه تونگیریشان،من می افتم،می شکنم ومی میرم...
خدایا !دوستت دارم....آنقدر که......اصلا چرا بگم؟

خودت بهترمی دونی پس شب به خیر خدای مهربون من

بذار با صدای فریاد گونه باز بگویم که ....

دوستت دارم ؛ دوستت دارم ؛ دوستت دارم
لینک مرجع