انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: عمليات مرصاد
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
عمليات مرصاد

سازمان مجاهدین خلق در نشستی مشترک با رژیم بعث به این نتیجه رسید که با یک عملیات نظامی با حمایت ارتش صدام و خصوصا نیروی هوائی، می­توان حکومت مرکزی ایران را نابود کرد. این عملیات "فروغ جاویدان" نامیده شد. بعدها مجموعه تلاش نيروهاى سپاه، بسيج و هوانيروز براى مقابله با دشمن و آزادسازى شهرهاى "اسلام آباد" و "كرند"، "عمليات مرصاد" نام گرفت.
"عمليات مرصاد" آخرين عمليات رزمى جمهورى اسلامى ايران در جنگ تحميلى هشت ساله است، با اين تفاوت اين بار نيروهاي دشمن از جنس عراقي نبودند، بلكه ايرانيانى بودند كه در قالب نيروهاى شبه نظامى موسوم به ارتش آزادى بخش ملى، تحت رهبرى مجاهدين خلق، با حمايت دولت عراق به مرزهاى ايران حمله كرده بودند. "عمليات مرصاد" در پاسخ به عملياتى به نام "فروغ جاويدان" انجام گرديد. "عمليات فروغ جاويدان" توسط نيروهاى مجاهدين خلق مستقر در عراق طراحى و اجرا و از پشتيبانى كامل دولت وقت عراق برخوردار بود كه با هدف فتح "تهران" طى يك برنامه زمانبندى شده ۳۳ ساعته طراحي و تدارك يافته بود. لازم به ذكر است كه گفته می شود كه پيش از "عمليات فروغ جاويدان" نيروهاى ارتش آزادى بخش دو عمليات ديگر را در مرزهاي ايران به نام هاى "آفتاب" و "چلچراغ" نيز انجام داده بودند. "عمليات آفتاب" در نيمه شب هفتم فروردين ۱۳۶۷ در مرزهاى جنوبى كشور و در چهل كيلومترى شهر "شوش" و "عمليات چلچراغ" نيز در ساعت ۱۲ شب ۲۸ خرداد ۱۳۶۷ و در غرب كشور انجام شد كه اين دو عمليات براي منافقين هيچگونه موفقيتي را در پي نداشت.

"عمليات فروغ جاويدان"
زمينه اين عمليات را مي توان در تصور و تحليل نادرست گروهك منافقين از اوضاع سياسي نظامي ايران جست. تحليل آنان بر اين بود كه پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، با توجه به برتري نظامي نيروهاي عراقي و موفقيت نيروهاي عراقي در بعضي از جبهه ها،‌ نشان از ضعف و عقب نشيني رزمندگان اسلام و سرخوردگي مردم از جنگ و جدايي مردم از دولت مي باشد. آنان بر اين اعتقاد بودند كه پذيرش قطعنامه از سوي ايران امري غير ممكن مي باشد و تنها در صورتى جمهورى اسلامى قطعنامه را خواهد پذيرفت كه به لحاظ سياسى - نظامى و اقتصادى به بن بست كامل برسد. به عقيده آنان اقدام به پذيرش قطعنامه از سوي ايران به منزله فروپاشى نظام خواهد بود و با سرنگونى قطعى حكومت ايران، زمينه براى انتقال قدرت به سازمان آنان فراهم خواهد شد. با توجه به اين تحليل و با توجه به وضعيت پديد آمده در جنگ (برتري نظامي عراق در بعضي از محورها)، منافقين فرصت را غنيمت شمرده و براي تحقق اهداف خود عملياتي را كه براي شهريور67 پيش بيني كرده بودند را، دو ماه جلو انداخته و اواخر تير ماه 1367 با يورش به مرزهاي غربي عمليات خود را آغاز كردند.
منافقين بر اساس يك برنامه زمان بندي شده 33 ساعته، در طرح خود براي رسيدن به تهران قصد داشتند با بهره گيري از 25 تيپ طي پنج مرحله، از شهرهاي "پل سرذهاب"، "اسلام آباد"، "همدان" و "قزوين" عبور كرده و خود را به تهران برسانند[1] و نظام جمهوري اسلامي را سرنگون سازند.

استعداد دشمن:
در اين عمليات دشمن با در اختيار داشتن 25 تيپ كه مجموعا چهار تا پنج هزار نفر را در بر مي گرفت و همچنين با بهره گيري از مساعدت هاي دولت عراق كه شامل 120 دستگاه تانك،‌ 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره انداز 80 ميلي متري، 30 قبضه توپ 122 ميلي متري، 150 قبضه خمپاره 400 ميلي متري، هزار قبضه تيربار كلاشنيكف، 30 قبضه توپ 106 ميلي متري و 1000 دستگاه كاميون و خودرو مي شد به مرزهاي غربي كشور حمله كرد.[2]

محورهاي عمليات:
فرماندهي كل عمليات بدست شخص "مسعود رجوي" و "مريم رجوي" بود كه پنج محور با فرماندهان مشخص براي تسخير محورهاي :
1- "اسلام آباد"
2-"كرمانشاه"
3- "همدان"
4- "قزوين"
5- "تهران"
در نظر گرفته شده بود .[3]

نحوه هجوم منافقين :
ستون نظامى منافقين در ساعت 15 و سي دقيقه روز 3 مرداد ماه سال 67 در حمايت كامل ارتش عراق با عبور از مرز در محور "سرپل ذهاب"، حمله خود را از "گردنه پاتاق" به سوى "كرند" آغاز كرده و با پيشروى به سمت "اسلام آباد" اين شهر را نيز به تصرف در آوردند. آنگاه تا "گردنه حسن آباد" در شرق شهر "اسلام آباد"، پيش رفتند و براى تجديد سازمان در آنجا مستقر شدند و منتظر شكست مقاومت بازدارنده نيروهاى ايرانى در "تنگه چهارزبر" بودند تا به سوى "كرمانشاه" پيشروى كنند لذا تمام امكانات خود را در پشت اين تنگه جمع كرده و آماده شده بودند تا به محض باز شدن راه در مدت كوتاهى شهر "كرمانشاه" را تصرف كنند.
پس از ورود نيروهاى منافقين به "كرند" و "اسلام آباد"، درگيرى تا چند ساعت در شهر ادامه داشت و شمارى از نيروهاى مردمى و سپاه با آنان درگير بود اما تلاش آنها به دليل عدم آمادگى بى ثمر بود. منافقين خَلق خوشحال از پيروزي هاي مقدماتي و در يك اقدام عجولانه راهي "باختران" شده و به خيال باطل خود قصد حركت به سمت "تهران" و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران را نمودند. راديو منافقين با ارسال پيام به مردم "باختران" از آنها خواست كه زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزادي بخش مهيا سازند و آماده جذب در گردانها و لشكرها باشند.

آغاز "عمليات مرصاد"
"عمليات مرصاد" در 6روز پنجشنبه، مرداد 1367 با رمز مبارک "يا علي ابن ابيطالب (ع)" و به منظور مقابله با منافقين در منطقه "اسلام آباد" و "کرند" در غرب استان کرمانشاه آغاز گرديد.[4]
در اين عمليات سه گردان از تيپ نبي اكرم (ص) و تيپ مسلم و يك گردان از ايلام به اسلام آباد حمله كردند. منافقين تصور مي كردند كه به سان روزهاي قبل نيروهاي عراقي در اين مناطق حضور دارند، حال آنكه عراقي ها عقب نشيني كرده و منطقه در دست نيروهاي ايراني بود. به همين دليل، نيروهاي خودي توانستند به راحتي از اين محور وارد "اسلام آباد" شوند و سازماندهي منافقين را در داخل شهر به هم بزنند.[5] پس از آزاد سازي شهر "اسلام آباد" و قبل از رسيدن نيروهاي خودي به اين شهر در ساعت سه نيمه شب، 3 فروند هلي كوپتر ترابري در "كرند" به زمين نشستند و تعدادي از كادرهاي منافقين و همچنين "مسعود رجوي" رهبري سازمان و همسرش را از شهر خارج كردند.

فرجام:
در اين عمليات،‌ 1600 تا 2000 تن از نيروهاي منافقين به هلاكت رسيدند و حدود هزار تن زخمي شدند كه در ميان كشته شدگان و اسراء تعداد زيادي از كادرهاي سازمان و فرماندهان تيپ­ها ديده مي­شدند.[6]بدين ترتيب،‌منافقين پس از تحمل يك شكست استراتژيك در پشت تنگه «پاطاق» روز جمعه 7 مرداد 1367 رسما اعلام كردند كه از شهرهاي "اسلام آباد" و "كرند" عقب نشيني كرده اند.[7]
عمليات مرصاد در يك نگاه :
گروهک منافقين در پي حملات عراق به خاک ميهن اسلامي و عقب‏نشيني‏هاي موقت رزمندگان اسلام، با تصور اين‏که پذيرش قطعنامه 598 ناشي از جدايي ملت و دولت است، به خيال واهي، فرصت را غنيمت شمرده و سعي در رسيدن به اهداف پليد خود نمود. منافقين با جمع‏آوري ديگر ضد انقلابيون سرخورده، از کشورهاي مختلف اروپايي، نيرويي به استعداد تقريبي 15 هزار نفر فراهم کرده و با بهره‏گيري از جنگ‏افزارهاي اهدايي صدام و ديگر اربابان خود، حمله خود را از غرب کشور به خاک جمهوري اسلامي ايران آغاز کردند. نيروي هوايي عراق با حمايت مقدماتي، آنها را براي ورود به عمق خاک ايران و در نهايت، فتح تهران، ترغيب مي‏کند. با اين اتحاد شوم، قسمت‏هايي از اراضي ميهن اسلامي مورد تجاوز قرار مي‏گيرد. ملت سلحشور و مسلمان ايران، پس از اطلاع از تجاوز منافقين به ميهن اسلامي، به خروش آمده و به جبهه‏هاي جنگ اعزام مي‏شوند. سرانجام عمليات مرصاد در پنجم مرداد ماه 1367، با رمز مبارک يا علي(ع) و به منظور مقابله با منافقين در منطقه اسلام‏آباد و کرند غرب در استان کرمانشاه، آغاز گرديد. منافقين خلق، خوشحال از پيروزي‏هاي مقدماتي و در يک اقدام عجولانه، راهي باختران (کرمانشاه) شده و به خيال باطل خود، قصد حرکت به سمت تهران و سرنگوني نظام جمهوري اسلامي ايران را نمودند. راديو منافقين، با ارسال پيام به مردم باختران، از آنها مي‏خواهد که زمينه را براي ورود ارتش به اصطلاح آزادي‏بخش مهيا سازند و آماده جذب در گردان‏ها و لشکرها باشند. از آن طرف رزمندگان اسلام در 34 کيلومتري باختران، ناگهان راه را بر ستون‏هاي منافقين مي‏بندند و واحدهاي زرهي رزمندگان، در يک اقدام متهورانه، تعداد زيادي از ادوات سنگين زرهي منافقين را هدف قرار داده و به آتش مي‏کشند. جاده باختران - اسلام‏آباد در همان لحظات اوليه، انباشته از ادوات سوخته شده مي‏شود و عکس‏العمل سريع رزمندگان، منافقين را به فراري مفتضحانه وادار مي‏سازد. اين عمليات در روز بعد نيز با حمله هوانيروز ارتش جمهوري اسلامي ايران با سرکوبي شديد منافقان ادامه يافت و دشمن را دچار شکست سخت و سنگيني نمود. بدين ترتيب، منافقان شکست خورده، در اين تجاوز نابخردانه، متحمل تلفات و خسارات عظيمي شدند که بيش از 120 دستگاه تانک، 400 دستگاه نفربر، 90 قبضه خمپاره‏انداز 80 ميلي‏متري، 150 قبضه خمپاره‏انداز 60 ميلي‏متري و 30 قبضه توپ 106 ميلي‏متري منهدم شد. علاوه بر آن ده‏ها دستگاه تانک، نفربر، خودرو و نيز صدها قبضه سلاح سبک و نيز مقاديري تجهيزات پيشرفته الکترونيکي و مخابراتي به غنيمت نيروهاي اسلامي درآمد. در اين عمليات، 4800 نفر از منافقان نيز کشته و زخمي شدند. 

پي نوشت:
[1] . ر.ك: سردار شباني( فرمانده سپاه چهارم بعثت از سپاه پاسداران); روزنامه رسالت 4/5/1367.
[2] . ر.ك: شمخاني، علي ( معاونت اطلاعات و عمليات فرماندهي كل قوا); روزنامه كيهان، 12/5/1367.
[3] . بولتن «رويدادها و تحليل ها»، دفتر سياسي حوزه نمايندگي ولي فقيه در سپاه، نشريه شماره 46، 29/5/1367، ص 16.
[4] . ر.ك: همان، ص 18.
[5] . سردار شباني، پيشين.
[6] . ر.ك: بولتن «رويدادها و تحليل ها»، پيشين، ص 18.
[7] . خبرگزاري جمهوري اسلامي، گزارش هاي ويژه نشريه، شماره 132، 8/5/1367، ص 2.
{8( مركز اسناد انقلاب اسلامي
/07:44 ق.ظ
فرستنده:
روابط عمومي فرمانداري سلماس

فراوري :‌ 
http://najiforum.ir/forum-159.html

 
دستاوردهاي عمليات مرصاد 
پرونده هشت سال دفاع مقدس در بعد سخت افزاري آن با شكست منافقان در عمليات مرصاد بسته شد.اين نبرد که به نحوي مي‌توان آن را نهروان ايران ناميد، در روزهاي آغازين مردادماه سال 67 در گرفت و با شکست سنگين نيروهاي مسعود رجوي پايان يافت.

بحث اصلي اينجاست که شکست منافقين در عمليات مرصاد که فروغ جاويدان ناميده مي‌شد چه دستاوردها و بازتاب‌هايي در داخل و خارج از کشور از خود برجاي گذاشت.نکته حائز اهميت مقطع حمله اين گروهک بود.

در فاصله پذيرش قطعنامه 598 توسط ،توسط حضرت خميني (ره) که ايشان از آن به عنوان نوشيدن جام زهر نام بردند، تا حالت قطعيت يافتن آن، زماني بود که منافقين به آن به عنوان فرصتي مغتنم جهت ساقط كردن نظام جمهوري اسلامي ايران( به زعم خود) نگاه مي‌کردند.

از طرفي، نظر بر اين که در آن برهه توجه عمده نيروهاي ايران به جنوب کشور بود، منافقين در اين فکر بودند که از طريق جبهه غرب در طي چند روز حكومت اسلامي ايران را براندازند.
اما بايد يادآور شد از آنجايي که حضرت امام خميني (ره) درحوزه سياست خارجي ديپلماسي فعالي داشتند، مي‌توان چنين عنوان كرد که مسعود رجوي انتظار پذيرش قعطنامه را در آن شرايط از طرف امام راحل نداشت و پذيرش قطعنامه توسط امام راحل به نحوي موجب غافلگيري وي شد.

او فرصت نيافت تا سازماندهي چندان منسجم و يکنواختي را بين نيروهايش ايجاد کند و مجبور شد در طي مدت زمان اندکي طرح حمله به ايران و فتح تهران و سقوط جمهوري اسلامي ايران را طراحي کند. اين طرح و برنامه مدون پيش از آن که شکل يک اتخاذ استراتژي نظامي داشته باشد، به طنز شبيه بود، اين طنز مصرح را مي‌توان چنين تشريح کرد که شخصي مي‌پندارد حکومتي که يک ارتش تا بن دندان مسلح با انواع و اقسام حمايت‌هاي همه جانبه و سازماندهي نظامي عالي نتوانست آن را در طول هشت سال از پاي درآورد، مي‌تواند با يک ارتش بدون سازمان و غير نهادينه شده در طول چند روز سرنگون کند.

نقطه اتکا تئوريک مسعود رجوي، حمايت‌هاي مردمي بود، اما غافل از اين که مردم، تصور مطلوبي از وي و نيروهايش نداشته و کمترين اعتماد ممکن نسبت به آنها در لايه‌هاي فکري و تجربي ملت ايران وجود نداشت.

غفلت رجوي و تئوريسين‌هاي نظامي وي از وضعيت فکري سياسي داخلي ايران را مي توان علت اصلي شکست سازمان منافقين در عمليات مرصاد محسوب کرد.

به هر حال اين عمليات به هر شکلي به انجام رسيد، اما با توجه به گستردگي حوزه مباحث در خصوص عمليات مزبور، دستاوردهايي از خويش به جاي گذاشت. حوزه تاثيرات عمليات مرصاد را شبيه هر عمليات بزرگ ديگري مي‌توان به دو حوزه تاثيرات و دستاوردهاي داخلي و تاثيرات و دستاوردهاي خارجي تقسيم کرد.

 *** تاثيرات و دستاوردهاي داخلي عمليات مرصادالف) تحکيم ثبات داخلي نظام و مشروعيت آن در بعد کارآمدي نظامي

با طولاني شدن جنگ، معمولا نيروهاي طرف هاي درگير تحليل رفته و به نوعي با بحران ثبات مواجه مي شوند. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، باعنايت به اين که مردم، نظام جمهوري اسلامي را حاصل تلاش هاي خويش و خون جوانان ملت مي‌دانستند، نظام به هيچ عنوان با بحران ثبات و خلاء مشروعيت در ميان مردم انقلابي خويش مواجه نشد. معدود ناراضيان نظام را افرادي تشکيل مي دادند که به نحوي از انحاء از پيروزي انقلاب اسلامي متضرر شده بودند.
اما با اعلام پذيرش قطعنامه توسط حضرت امام خميني(ره) که ايشان همانگونه که اشاره شد از آن به عنوان نوشيدن جام زهر ياد کردند، برخي از همين اقشار سرخورده از انقلاب اسلامي زمينه و بستر لازم را براي شايعه سازي عليه نظام و فاصله انداختن در بين ملت و نظام مناسب ديدند و شروع به جوسازي و تنش آفريني کردند.

صحبتهاي اين عده بيشتر پيرامون اين موضوع بود که ايران از روي ضعف نظامي و به ناچار قطعنامه را پذيرفته است و رژيم جموري اسلامي ايران ديگر ياراي مقاومت در مقابل حملات خارجي را ندارد. اما با پيروزي شکوهمند و قاطعانه رزمندگان سپاه اسلام در عمليات مرصاد، اين دستاويز تبليغاتي از بدخواهان نظام سلب شد.

ب) شناخته شدن دوست از دشمن و تصفيه عناصر مردمي از ضد مردمي

در دوران هشت سال دفاع مقدس به لحاظ اين که شروع اين دوران قبل از قوام يافتن جمهوري اسلامي بود و در طول آن نيز فرصتي براي پردازش به ميزان وفاداري و عرق ملي شهروندان به صورت هدفمند و علمي نبود- به لحاظ اولويت داشتن مساله جنگ- برخي از عناصر مزدور توانسته بودند که خود را در بدنه نظام بويژه در استانهاي مرزي و به ويژه كرمانشاه جاي دهند.

با حمله منافقين و موفقيت‌هاي نسبي و اوليه آنان مانند اشغال کرند غرب، اين عده چهره واقعي خويش را نشان داده و به اشکال مختلف سعي در امداد منافقين داشتند. به هر حال اين گروه نيز در جريان غائله منافقان شناسايي شده و از نيروهاي انقلابي و مردمي تفکيک شده و به سزاي اعمال و افکار خائنانه خود رسيدند و يا به عراق متواري شدند.

ج) تحکيم وحدت در بعد داخلي و تبلور مشارکت عمومي و همبستگي عمومي و همبستگي ملي.

از جمله کارکردهايي که جنگها در پي‌دارند کارکردهاي مثبت است و از جمله آنها مي توان به شکل گيري اتحاد در بين شهروندان يک کشور اشاره کرد.

جنگ تحميلي به صورت ضمني و با درايت حضرت امام (ره) به عنوان يک عنصر وحدت بخش در جامعه ايران عمل مي کرد. با اعلام پذيرش قطعنامه به گواه تاريخ، رزمندگان اسلام در جبهه‌ها در هاله‌اي از غم و اندوه فرو رفتند، چرا که اين انگيزه را داشتند که دست کم تا چند سال ديگر و نيل به پيروزي و تحقق شعار (راه قدس از کربلا مي گذرد) دست از مبارزه و مقاومت نکشند.

در اين بين، خبر حمله منافقين به کشور از محور غرب در سراسر ايران و جهان منتشر شد.

با اعلام اين خبر، نيروهاي مختلف اعم از ارتش، سپاه، بسيج و ... از تمام ايران به سمت جبهه غرب رهسپار شدند که تبلور همبستگي ملي و مشارکت عمومي را در اين جريان مي توان مشاهده کرد.

استقبال گرم و پذيرايي درخور توجه استان‌هاي همجوار از آوارگان کرمانشاهي را نيز مي‌توان ناشي از شکل گيري اين روحيه و تحکيم وحدت مضاعف در ملت ايران قلمداد نمود که منجر به نوعي وفاق ملي شد.

 ***دستاوردها و تاثيرات عمليات مرصاد در بعد خارجي و بين الملليالف: خنثي شدن نقشه‌هاي صدام در چشمداشت به بهره برداري از اشغال ايران توسط منافقين

پس از آنکه صدام حسين دريافت که پيروزي در مقابل ملت مسلمان و انقلابي ايران امري دور از دسترس و محال است، دست به دامان قدرتهاي بزرگ و سازمان‌هاي بين‌المللي متعدد و به ويژه سازمان ملل متحد شد تا ايران را مجاب به پذيرش صلح کنند.

در اين راستا وي سعي داشت تا تداوم جنگ را ناشي از سياست‌هاي ايران قلمداد کند و از اين امر به عنوان يک اهرم تبليغاتي استفاده مي‌کرد. اما در سطح تحليل خرد و فردي با در نظر گرفتن روحيه خشونت طلب و ذات توسعه طلب صدام حسين، وي قلبا از صلح با ايران رضايت چنداني نداشت و بر آن بود تا با استفاده از حمله منافقين به ايران فرصت جديدي براي گرفتن امتياز از ايرن پيدا کند.

بدين لحاظ وي از هيچگونه کمکي اعم از نظامي، لجستيکي و اطلاعاتي و تبليغاتي به ارتش اصطلاحا آزادي بخش رجوي دريغ نمي‌ورزيد که در اين خصوص اسناد معتبر وجود دارد.

با شکست مفتضحانه نيروي منافقين، آخرين اميد صدام نيز تبديل به ياس گرديد. به عبارتي، شکست نيروهاي منافقين مهر تاييدي بر شکست نظام عراق از ايران بود و مي‌توان ناکامي رجوي را «شکست مضاعف» صدام حسين قلمداد نمود.

ب: تثبيت قطعي نظام جمهوري اسلامي ايران در نظام جهاني

در پي پيروزي انقلاب اسلامي ايران و شکل گيري نظام جمهوري اسلامي ايران، دول منطقه به ويژه کشورهاي عربي از يک طرف و استکبار جهاني از طرف ديگر، از ورود يک عنصر جديد با انديشه‌هاي انقلابي به صحنه نظام بين‌الملل احساس بيم و ناامني نموده و سعي در حذف و دست کم تحديد نظام ايران داشتند. بدين لحاظ رژيم عراق را بهترين گزينه براي حمله به ايران تعريف مي نمودند. زمينه هاي تاريخي اختلاف ميان اين دو کشور نيز بر قوت يابي اين تئوري دامن زد.

حمله عراق به ايران را مي توان به نحوي ناشي از شکل‌گيري اين ايده محسوب کرد.

پس از شکست‌هاي سنگين و پي در پي ارتش عراق در عمليات‌هايي از قبيل ثامن‌الائمه (ع)،طريق القدس، مطلع الفجر و به ويژه بيت‌المقدس و والفجر 8 که منجر به آزادسازي خرمشهر و فتح فاو شد، حمله گروهک منافقين به ايران در واقع آخرين اميد رژيم بعث عراق، قدرت‌هاي استکباري و کشورهاي منطقه براي خلع يد انقلابيون مسلمان از نظام ايران بود.

اما با رشادهاي رزمندگان، پشتيباني‌هاي مردمي و رهبري بي‌نظير حضرت امام (ره) اين عمليات- بطور اخص- و جنگ تحميلي - بطور اعم- با پيروزي ايران خاتمه يافت و بدين ترتيب زمينه هاي لازم براي تثبيت قطعي نظام جمهوري اسلامي ايران در افکار عمومي جهان فراهم شد.

ج: افزايش مشروعيت اسلامي ايران در افکار عمومي جهان بواسطه حمايتهاي مردمي

رژيم عراق و قدرت‌هاي جهاني با دستگاههاي تبليغاتي گسترده اي که در اختيار داشتند به افکار عمومي جهان چنين وانمود مي کردند که مردم ايران از جنگ خسته شده و طولاني شدن جنگ در ايران موجب رويارويي رژيم با «بحران مشروعيت» شده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

با شکل گيري و حمله منافقين به ايران - جهانيان در اين انديشه بودند که مردم از حمايت نظام دست کشيده و به منافقين ملحق خواهند شد و در نتيجه نظام ايران سرنگون خواهد گرديد.
اما با پخش خبر حمله منافقين در کشور وضعيت به گونه‌اي متفاوت از اين تعابير خود را نشان داد. بدين ترتيب که گروههاي مختلف مردمي از سراسر ايران به سمت جبهه غرب سرازير شده و نيروهاي رجوي در حالي که هنوز به کرمانشاه نرسيده بودند، زمينگير شده و تار ومار گرديدند.

شرکت گسترده نيروهاي مردمي در اين عمليات حاکي از حمايت همه جانبه مردم از نظام جمهوري اسلامي و مشروعيت فوق العاده سياسي آن در افکار عمومي جهان بود. در واقع مي‌توان پيروزمندان نهايي و ظفرمندان قطعي جنگ تحميلي عراق عليه ايران را ملت سلحشور ايران قلمداد کرد.
 
کتابشناسی عملیات مرصاد
پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ و بر قراری آتش بس بین ارتش متجاوز حزب بعث عراق و جمهوری اسلامی ایران، اعضای پناهنده شده سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق(منافقین) به ارتش متجاوز صدام ،با جمع‌آوری دیگر ضدانقلابیون از کشورهای مختلف اروپایی، نیرویی فراهم و با بهره‌گیری از جنگ‌افزارهای اهدایی صدام از تنگه پاتاق در غرب کشور به ایران حمله کردند.
نیروی هوایی صدام با حمایت مقدماتی، آن‌ها را برای ورود به عمق خاک ایران ترغیب کرد. اما عملیات مرصاد در تاریخ پنجم مردادماه سال ۱۳۶۷ و به منظور مقابله با منافقین در مناطق اسلام‌آباد و کرند غرب آغاز شد.
در این عملیات با فرماندهی سپاه پاسداران و پشتیبانی هوانیروز ارتش، رزمندگان از سه محور چهارزبر، جاده قلاجه و جاده اسلام‌آباد ـ پلدختر وارد عمل شدند و نیروهای ضد انقلاب را در دو مرحله سرکوب کردند.
مهم‌ترین کتاب‌هایی که تاکنون درباره عملیات مرصاد منتشر شده، عبارتند از:
 ـ گذر از بحران ۶۷ / دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، واحد تبلیغات و انتشارات‏ / ۱۳۶۸.
ـ جنگ تحمیلی، دفاع در برابر تجاوز (جلد ۶) / ستاد فرماندهی کل قوا، معاونت فرهنگی و تبلیغات‏ / ۱۳۶۸.
ـ درخت بلوط / به کوشش حجت شاه‏محمدی / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۷۰.
ـ آخرین گزارش / سیدیاسر هشترودی / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۷۱.
ـ ... تا اسارت‏ / حمید حکیم‏خواه (عیوضیان) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۷۲.
ـ سفر بی بازگشت‏ / عباس رافعی / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۷۲.
ـ در کنار آتش‏ / مهناز شایسته‏فر / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۷۳.
ـ حکایت سال های بارانی / خاطره مهدی مرندی، بازنویس نثر محمد خسروی راد / بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس، مدیریت ادبیات و انتشارات‏ / ۱۳۷۶.
ـ مستوران روایت فتح / طاهره قاسمی امین‏ / کنگره بررسی نقش زنان در دفاع و امنیت و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، نیروی مقاومت بسیج‏ / ۱۳۷۶.
ـ ویرانی دروازه شرقی / وفیق السامرایی؛ ترجمه عدنان قارونی / سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مرکز فرهنگی، معاونت انتشارات / ۱۳۷۷.
ـ روزها و رویدادها (جلد ۲) / علی بری دیزجی / نشر رامین‏ / ۱۳۷۸.
ـ سیری در جنگ ایران و عراق‏ (جلد ۵: پایان جنگ) / محمد درودیان‏ / مرکز مطالعات و تحقیقات جنگ‏ / ۱۳۷۸.
ـ تاریخ انقلاب، برای کودکان و نوجوانان‏ (کتاب ۱۳: ۱۳۶۷: ایرباس ۳۰۰) / با اهتمام مناف یحیی پور / نشر تاریخ و فرهنگ‏ / ۱۳۷۹.
ـ از طوفان تا نسیم‏ / محمدعلی موظف رستمی / واگویه‏ / ۱۳۸۰.
ـ تاریخ دفاع مقدس‏ / اسماعیل منصوری لاریجانی/ بنیاد حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس و اسلیمی / ۱۳۸۰.
ـ یاد روزهای بارانی / محمدعلی مؤظف رستمی / واگویه‏ / ۱۳۸۱.
ـ کارنامه توصیفی عملیات های هشت سال دفاع مقدس‏ / تهیه و تدوین علی سمیعی / نسل کوثر / ۱۳۸۲.
ـ هم‏مرز با آتش‏ (خاطرات حمید قبادی) / دفتر ادبیات و هنر مقاومت‏ / ۱۳۸۳.
ـ ما آمریکا را زیر پا می‌گذاریم / محمد صائبی / موسسه فرهنگی دانش و اندیشه معاصر / ۱۳۸۴.
ـ تنگه مرصاد (راهیان نور؛ ۲۴) / بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس / ۱۳۸۵.
- کرمانشاه در جنگ / حسن دری / موسسه مطالعات سیاسی فرهنگی اندیشه ناب / ۱۳۸۳.
- "مرصاد" پایانی بر دو ادعا / مهندس عباس سلیمی نمین / ۱۳۸۴.
بررسی علل تجاوز منافقان پس از پذیرش قطعنامه 598 توسط ایران 
 
27 تیر 1386 ساعت 14:43
تنها بعد از گذشت چند روز از پذیرش قطعنامه 598 شورای امنیت سازمان ملل متحد از سوی ایران در 27 تیرماه 1367، رهبر منافقین فرمانی را مبنی بر آماده باش کلیه نیروها و قطع تمام مسافرتها و ترورها صادر کرد و این پیام از جانب وی برای تمامی نیروها قرائت شد: 

«طلسم جنگ در حال شکستن است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)..رژیم شل شده ... باید ضربه کاری را بزنیم». 

در بررسی عواملی که زمینه لازم برای حمله منافقان به ایران از نقطه نظر تئوریسین‌های نظامی سازمان منافقین مي‌توان به عواملی اشاره داشت که مهمترین آنها عبارتند از: 

الف) مبهم بودن آینده سازمان:
سازمان منافقین به لحاظ این که در جریان جنگ تحمیلی از عوامل اطلاعاتی خویش در کمک‌رسانی به ارتش عراق استفاده مي‌کرد، در استراتژی نظامی صدام حسین از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بود، اما در صورت انعقاد قرارداد صلح دائم، این سازمان دیگر چنین کارکردی نداشت و لذا از نظر موجودیت با خطر جدی مواجه مي‌شد. در چنین وضعیتی سازمان برای بقای خود در دسترس‌ترین گزینه را استفاده از فرصت بدست آمده در جهت سرنگونی نظام ایران مي‌دانست. 

ب) ضعف بنیه نظامی در آن مقطع:
 از آنجایی که منافقین در عملیات‌های موسوم به «آفتاب» و «چلچراغ» در مناطقی چون فکه، مهران و حاج عمران حملاتی انجام داده و به موفقیت‌های نسبی دست یافته بودند، با تعمیم غیرعقلایی این وضعیت تا اندازه‌ای اعتماد به نفس یافته و در خود این پتانسیل را مي‌دیدند که با ارتش ایران در افتند. 

ج) فرسوده و ناتوان شدن نیروهای سپاه( به زعم منافقان):
آنها در این اندیشه بودند که نیروهای سپاه در جبهه جنوب زمینگیر شده و در طول جنگ به لحاظ این که رزمندگان سپاه اسلام متحمل سختي‌های فراوانی شده‌اند، دیگر توان یک عملیات مضاعف گسترده را نخواهند داشت. در این مورد تئوریسین‌های منافقین از رابطه قلبی ای که میان امام (ره) و برادران سپاه وجود داشت غفلت نموده و آن را تنزل یافته تلقی کردند، اما در پاسخ به این اندیشه غلط، برادران سپاه با حضور گسترده خویش، پاسخ دندان شکنی بر توهمات آنان دادند. 

د) خستگی مردم از جنگ:
منافقین به غلط فکر می کردند که مردم در نتیجه طولانی شدن جنگ، از جنگ خسته شده و با توجه به ضررهایی که مردم در اثر طولانی شدن جنگ، اعم از مادی و معنوی، از دست دادن عزیزان و ... داشته‌اند، از آنان استقبال نموده و دست از حمایت نظام جمهوری اسلامی خواهند کشید. 
این مورد را مي‌توان بزرگترین اشتباه سازمان و استراتژي‌های آن محسوب نمود. غفلت از میزان مشروعیت بالای نظام به لحاظ مردمی و اسلامی بودن بیشترین ضربه را به نیروهای رجوی زد، چرا که آنان فکر مي‌کردند مردم به آنها خواهند پیوست، درصورتی که با مقاومت‌های مردمی روبرو شدند. 

ه) پذیرش قطعنامه 598 از جانب ایران
پذیرش قطعنامه نیز بر تمامی موارد مذکور دامن زد تا سازمان به اصطلاح مجاهدین خلق ایران در کمینگاه مرصاد در دام مرگباری گرفتار آید که طراح آن کسی نبود جز سپهبد شهید صیاد شیرازی. 
اهداف منافقین برای حمله به ایران
الف) اعلام دولت موقت جمهوری دموکراتیک - مثلا اسلامی در کرمانشاه پس از فتح این شهر.
ب) شکستن طلسم اختناق در ایران( به زعم خودشان):
نیروهای سازمان با انواع و اقسام اهرم‌های تبلیغاتی بر آن بودند تا وانمود کنند در ایران مردم از طرف نظام در محدودیت و اختناق به سر مي‌برند و آنها بر آن هستند تا در ایران حکومت دموکراسی را پایه‌ریزی کنند، اما پاسخی که مردم به این ادعاها دادند تمامی نقشه‌های تبلیغاتی آنان در این خصوص را نقش بر آب نمود. 

ج) امضاء پیمان صلح میان عراق و ایران:
پس از سرنگون نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران، منافقین به لحاظ این که در طول دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی به عراق گریخته و از طرف صدام بعثی مورد التفات و توجه قرار گرفته بودند، خود را تا اندازه‌ای مرهون الطاف بي‌دریغ رژیم عراق و شخص صدام حسین می دانستند و بر آن بودند تا پس از سرنگون نمودن نظام ایران، با انعقاد قرارداد صلح زود هنگام با رژیم بعث، مراتب خوش خدمتی و قدرشناسی خویش را نسبت به آنان نشان دهند. 
د) تصرف تهران و ساقط نمودن نظام جمهوری اسلامی ایران:
رویایی بلند پروازانه که پرندگان مخوف آن هنوز پر و بال نگرفته مورد اصابت تیری قرار گرفتند که آرش اساطیرگونه ارتش ایران، صیاد دلها پرتاب کرده بود و سالها بعد ناجوانمردان و خوارج مرصاد چون پی بردند که چه کسی آنان را با چنین مهارت بي‌نظیری شکار کرده بود، نقشه ترور ناجوانمردانه او را طرح‌ریزی و اجرا كردند. 

آنچه که مهم است عملیات فروغ جاویدان صرف نظر از اهداف و علتها چنان سرنوشتی یافت که امروزه از آن به عنوان «دروغ جاویدان» یاد مي‌شود.
خاطره‌اي از سپهبد شهيد علي صياد شيرازي در مورد عمليات مرصاد
http://najiforum.ir/thread-23672.html
خبر سقوط اسلام‌آباد غرب در تهران مردان شورای عالی دفاع را سردرگم کرده بود. آنان هنوز گمان می کردند با ارتش عراق طرفند و لذا آغاز این حمله با دانسته‌های آنان از توانایی ارتش عراق نمي‌خواند. همان شب تیمسار شهید صیاد شیرازی، مرد روزهای سرنوشت ساز عازم منطقه شد. 
متن زیر قسمتی از خاطرات این امیر سرافراز سپاه اسلام در مورد عملیات مرصاد است: 

«شبانه خودم را با یک فروند هواپیمای فالکون به کرمانشاه رساندم و صحنه پیشروی دشمن را از نزدیک مشاهده کردم و متوجه اوضاع شدم. 

چنان جو پریشانی و اضطراب در مردم ایجاد شده بود که سراسیمه از خانه بیرون آمده بودند. از طرفی جاده کرمانشاه به بیستون از خوردوهایی که در انتظار جابه جایی بودند، مملو بود و ترافیک سنگینی ایجاد شده بود. 

بر این اساس با یک فروند هلی کوپتر از فرودگاه به سمت یکی از قرارگاههای تاکتیکی سپاه پاسداران مستقر در طاق بستان حرکت کردیم. 

نیمه شب چهارم تیر ماه بود و تا ساعت یک ونیم نتوانستیم ماهیت دشمن را به دست آوریم که چه کسی است که همین طور در حال پیشروی است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) ساعت 5 به پایگاه رفتم. همه را آماده و مهیا برای توجیه دیدم. پس از توجیه خلبانان تاکید کردم وضعیت خیلی اضطراری است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) چاره‌ای نداریم هلي‌کوپترهای کبری باید آماده باشند. یک تیم آتش آماده شد ابتدا خودم با یک هلی کوپتر 214 برای شناسایی دقیق و هماهنگی به سمت مواضع حرکت کردم و به این ترتیب اولین عملیات را علیه نیروهای مهاجم و منافق آغاز کردیم. 

صبح روزپنج مرداد عملیات با رمز یا علی (ع) آغاز شد. در تنگه چهارزبر چنان جهنمی برای یاران صدام برپا شد که زمانی برای پشیمانی نمانده بود. 

جاده به زودی انباشته از ادوات سوخته شد. 

همزمان با عملیات هوانیروز علاوه بر گروه‌های مردمی، تعدادی از لشکرهای سپاه نیز که از جنوب به غرب آمده بودند، وارد عملیات شدند. راه از هر سو به روی بازماندگان کاروان بسته شده بود و آنان به سختی مي‌توانستند به عقب برگردند. بعضی از آنها به روستاها پناه بردند و بعضی هایشان با خوردن قرص سیانور به زندگی خود خاتمه داده بودند. 

عملیات که تمام شد در جاده کرمانشاه - اسلام آباد غرب هزاران کشته از آنان به جا مانده بود. اجساد پسران و دخترانی که با ملت خود بسیار ناجوانمردانه رفتارکرده بودند. کسانی که روز تنهایی میهن به یاری اردوی خصم شتافته بودند. 

حالا من از این عملیات نتیجه می گیرم که چقدر خداوند متعال ما را و رزمندگان اسلام و انقلاب را دوست دارد که در هرزمان طوری مقدر می کند که بسیاری از مشکلات ما باید با حالت سرافرازانه حل شود. 

خداوند می فرماید: بجنگید تا آن کفار که من می خواهم به دست شما عذابشان بدهم و به ما قول و وعده می دهد تا آنها را خوار کند و به شما پیروزی وعده می دهد و قلبهای شما را شفا بخشد. کدام قلب ها؟ قلبهایی که قبل از این عملیات گرفته و غم زده بود. 

رزمندگان اسلام قلب و دلشان با امامشان برای همیشه گره خورده بود. امام اشاره‌ای دارند که پذیرش قطعنامه مثل نوشیدن زهر بود برای رزمندگان اسلام که سالها فداکاری کرده بودند. در حالی که هشت سال تلاش شده بود بعد از آن ما دلمان می خواست به صورتی دیگر نبرد تمام می شد. دلمان گرفته بود. اما خداوند با این پیروزی بزرگ و با این کشتار دسته جمعی بدترین و خبیث ترین دشمنانمان به دست ما ، موجب رضایت خاطر رزمندگان اسلام شد و پایان نبرد هشت ساله دفاع مقدس با این عملیات درخشان مرصاد انجام گرفت.»
یاد و خاطره شهدای سرافراز هشت سال دفاع مقدس زنده و راهشان پررهرو باد.

http://najiforum.ir/thread-23672.html
اضمحلال منافقان در عمليات مرصاد به روايت سردار سليم‌آبادي
 
مقارن ساعت‌14:30 سوم مرداد سال ‌1367،منافقين و ارتش عراق عمليات مشترك خود را با هجوم زميني از طريق سرپل ذهاب و هلي‌برد از جنوب گردنه «پاطاق» ( نزديك سرپل ذهاب) آغاز و به طرف شهر كرند غرب پيشروي كردند و حدود ساعت ‌18:30 اولين تانك‌هاي عراقي با آرم منافقين وارد شهر كرند‌ غرب شده و تا ‌5 كيلومتري جاده كرند ـ اسلام‌آباد اقدام به تعقيب اتومبيل‌هاي شخصي در حال فرار كرده و مجددا به شهر باز گشتند. 
در همين هنگام حدود هشت دستگاه تانك و نفربر به همراه نيروهاي پياده بعثي و منافق، شهر كرند غرب را به تصرف درآورده و سپس به طرف اسلام آبادغرب پيشروي كردند... 

به مناسبت هجدهمين سالروز انجام پيروزمندانه «عمليات مرصاد»،خبرنگار سرويس «فرهنگ حماسه» خبرگزاري دانشجويان ايران(ايسنا)به سراغ سردار احمد سليم‌آبادي، فرمانده اسبق لشكر 71 روح‌الله استان مركزي رفته است كه در حال حاضر در سمت‌هاي رييس اداره كل تربيت‌بدني سپاه و مشاور معاونت عمليات ستاد مشترك سپاه در حال انجام وظيفه است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)
سردار سليم‌آبادي در اين عمليات با انجام دو هلي‌برد همراه با اميرسپهبد شهيد علي صياد شيرازي، نقش موثري در متلاشي شدن منافقان ايفا كرد. وي در اين گفت‌وگو با گراميداشت ياد و خاطره شهيدان دوران دفاع مقدس به ويژه شهيدان عمليات مرصاد و شهيد صياد شيرازي، وقايع قبل از تجاوز منافقان و نحوه شكست آنها در عمليات مرصاد را تشريح كرد. 

**سردار، شما در آن زمان چه مسوليتي داشتيد و چگونه در جريان تجاوز منافقان قرار گرفتيد؟ 

در تيرماه سال 1367 مسوليت فرماندهي لشكر 71 روح‌الله استان مركزي را برعهده داشتم كه اين لشكر از نيروهاي اراك ،خمين ساوه، دليجان، تفرش، محلات، آشتيان و شازند تشكيل شده بود، همزمان دو گردان در جنوب،سه گردان نزديك كرمانشاه (سه راه پاوه) و «ويس قرني» و سه گردان نيز در مريوان حدود منطقه «دزلي» داشتم. اين نيروها عمدتا بعد از عمليات والفجر10 آن جا مانده بودند و قرار بود با لشكر 28 سنندج ارتش كه آن زمان «امير دادبين» فرماندهي آن را برعهده داشت،با انجام عملياتي در روي منطقه «شيلر» و با انهدام يكي از تيپ‌هاي عراق، از پيشروي آنها جلوگيري كنيم. 

كار شناسايي اين عمليات كه ما آن زمان زير نظر «قرارگاه قدس» بوديم و فرماندهي آن را «سردار حجازي»( فرمانده نيروي مقاومت بسيج) بر عهده داشت، انجام شد و قرار بود اين عمليات را به صورت مشترك با ارتش انجام دهيم،‌همه كارها انجام شد و شب فرداي انجام كارها قرار شد اين عمليات را انجام دهيم، اما از قرارگاه مرا خواستند،‌رفتم. سردار حجازي گفت: دستور رسيده به جنوب حركت كنيد و حضرت امام فرموده‌اند: «حفظ جنوب، حفظ اسلام است». 

**پس عملياتي انجام نشد؟ 

بله. با توجه به اين دستور،انجام عمليات در منطقه شيلر منتفي شد. بعد از ظهر از منطقه مريوان به سمت سه راه پاوه كه آنجا تعدادي نيرو داشتم، حركت كردم، مسول ستادي در منطقه دزلي داشتم كه توجيهش كردم تا بعد از آماده شدن كارها، به سمت جنوب حركت كند. 

**چه زماني راهي جنوب شديد؟ 

به اتفاق مسول عمليات به سمت منطقه كرمانشاه حركت كرديم كه سه گردان و يك ستاد ما هم آنجا مستقر بود. حدود ساعت 10 شب بود كه به مقرمان در سه راه بانه و «ويس قرني» رسيديم. جلسات زيادي برگزار كرديم كه چگونه مي‌توانيم نيروها را چگونه به صورت هماهنگ و به موقع به دو گردان موجود در جنوب ملحق كنيم. 

بنا بود صبح زود با مسول عمليات به سمت جنوب حركت كنم و اين شش گردان به ما بپيوندند كه بتوانيم عمليات مناسبي در مقابل عراقي‌ها در جنوب داشته باشيم، فكر مي‌كنم حدود 11:30 شب بود آمدم در اتاق مخابرات استراحت كنم، چون يادم مي‌آيد در آن زمان ما بيش از دو يا سه ساعت در شبانه روز خواب نداشتيم. يعني فرصت خوابيدن نبود. تازه چشمم گرم شده بود كه مسول ستاد ما در آن منطقه بيدارم كرد و گفت: مي‌گويند كرند را گرفته‌اند. گفتم مرز كجا؟ كرند كجا؟ خيلي فاصله دارد، بعيد است چنين اتفاقي بيفتد و من در واقع در راه جنوب از ماجرا مطلع شدم.  

**واقعيت داشت؟ 

بله متاسفانه واقعيت داشت. بعد از ساعت 12 تا 12:30 شب بود كه دوباره صدايم كرد و گفت:‌كه اطلاع مي‌دهند كه اسلام‌آباد غرب را هم گرفتند، گفتم شوخي مي‌كني؟ 100 تا 150 كيلومتر با ابتداي مرز فاصله دارد. شايد ساعت دو يا سه شب بود كه با بي‌سيم به من اطلاع دادند قرارگاه مرا خواسته است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) من به قرارگاه منطقه كرمانشاه آشنا نبودم و نمي‌دانستم بايد كدام محل بروم؟، ساعت سه حركت كرديم و صبح زود در محل قرارگاه در طاق بستان و نزديك بيمارستان امام حسين (ع) بودم. ديدم جمعيت زيادي در منطقه است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) وضعيت براي من عادي نبود و باورم نمي‌شد كرند و اسلام آباد به اشغال عراقي‌ درآمده باشد. 

وارد قرارگاه شدم و سردار رشيد (جانشين رييس ستاد كل نيروهاي مسلح) را ديدم، گفت: فلاني كجا هستيد، گفتم در خدمت شما هستم. گفت: دو تا خمپاره‌انداز ببريد چهار زير، موشك‌اندازهاي ضدزره ببريد فلان جا و... گفتم: ‌چه خبر شده؟ يكي توجهيم كند و من هم كه به اندازه كافي نيرو دارم، مي‌توانم عمليات كنم. آنجا شهيد صياد شيرازي را هم ديدم و با هم احوالپرسي كرديم،‌دريابان شمخاني و سرلشكر حسني سعدي فرمانده وقت نيروي زميني هم بودند و يكي از برادراني كه آنجا مسوليت داشت، مرا توجيه كرد كه چه اتفاقي افتاده و گفت كه دشمن در چهارزبر گير كرده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) 

**يعني منافقان اين قدر امكانات داشتند كه توانسته بودند تا چهارزبر پيشروي كنند؟ 

دشمن با 15 هزار نيرو شامل پشتيباني و غيره عمليات كرده بود كه پنج هزار نفر از آنها در 25 يگان سازماندهي شده بودند، يگان‌هاي كوچك اما متحرك و مجهز به خودروهاي توپدار و نفربرهاي زرهي كه قسمتي از آنها برزيلي بود و همه جديد بودند، يعني با بهترين امكانات و تجهيزات سازماندهي شده بودند تا به زعم خود در مدت 33 ساعت تهران را هم تصرف كنند و كارشان را در پنج مرحله سازماندهي كرده بودند. 

**وضعيت ايران در آن زمان چگونه بود؟ 

وقتي منافقان با كمك ارتش عراق حمله كردند، خط توسط ارتش عراق از منطقه قصرشيرين شكسته شده بود و عراقي‌ها سرپل ذهاب را گرفته و تا پادگان ابوذر هم پيشروي كرده و بخشي از آن را نيز تصرف كرده بودند. 

ستون منافقان نيز از بين عراقي‌ها عبور كرده و آمده بودند تا«پاتاق» و از آنجا به كرند. مقاومتي هم جلوي آنها نبود و نيروها نتوانسته بودند به دليل شكسته شدن خط اصلي مقاومت كنند. 

منافقان ساعت9:30 شب سوم مرداد به اسلام‌آباد رسيده و كشتار وسيعي از عناصر حزب‌اللهي،بسيجي، پاسداران و افراد مومن به انقلاب به راه انداختند و حتي به زخمي‌هاي بيمارستان اسلام‌آباد نيز رحم نكردند و آنها را شهيد كردند. بعد، از آنجا به سمت گردنه چهارزبر حركت كردند، اما آنجا با نيروهاي سپاه كه بعضي از آنها از بچه‌هاي قرارگاه رمضان و بخشي نيز از نيروهاي لشگر6 ويژه سپاه بودند، برخورد كردند و اين نيروها با كمك سپاه كرمانشاه آنها را متوقف كردند. 

اينها توضيحاتي بود كه در قرارگاه به من توضيح داد وقتي توضيح دادند،همه دنبال اين بودند كه در لايه‌هاي گردنه اسد‌آباد و ديگر جاها كه منافقان دنبال آنها بودند، مانع ايجاد كنند.وضعيت كرمانشاه به هم ريخته بود. به سردار رشيد و شهيد صياد پيشنهاد انجام كار شناسايي دادم. موافقت شد و قرار شد من به همراه شهيد صياد شيرازي و مسول عمليات، آقاي شايقي با خودرو رفتيم پايگاه هوانيروز كرمانشاه و در آنجا سوار بر هلي‌كوپتر 214 تا نزديك چهارزبر رفتيم كه فرود بياييم. 

اينجا اتفاقي افتاد كه به نظرم زنده ماندن ما در اين صحنه به خاطر امداد الهي بود. 

**بيشتر توضيح مي‌دهيد؟ 

براي اين كه هلي‌كوپتر از تيررس دشمن در امان بماند، در ارتفاع پايين حركت مي‌كرد،نزديك چهارزبر در حال نشستن بوديم كه به يكباره با سيم‌هاي برق فشار قوي مواجه شديم، خلبان هم متوجه نبود، من گفتم سيم‌هاي فشار قوي و شهيد صياد هم با دست، خلبان را متوجه كرد كه پيش روي ما مانع وجود دارد و هلي كوپتر را بكش بالا. 

تا خلبان هلي‌كوپتر را بالا كشيد، يكي از اسكيت‌هاي هلي‌كوپتر به آخرين سيم برق فشار قوي گير كرد. من گفتم سقوط كرديم، اما گويا سيم برق نداشت و در حال پاره شدن بوده و در تماس با هلي‌كوپتر نيز به طور كلي پاره شد. به هر حال بعد از اين اتفاق، در گوشه چهار زير به زمين نشستيم و وضعيت را بررسي كرديم. 

**پس شما و شهيد صياد در مراحل مختلف كار با هم بوديد؟ 

بله.با ايشان مسوليت داشتيم كه كار شناسايي را در منطقه انجام دهيم و وضعيت جاده‌اي كه به سمت اسلام‌آباد، گردنه خسرو‌آباد- كرند و پاطاق و سرپل ذهاب مي‌فت را شناسايي كنيم تا بتوانيم به پادگان ابوذر برويم، حدود سه تا چهار كيلومتر از سمت شرق جاده به سمت اسلام‌آباد حركت كرديم و منافقان را از پهلو مي‌ديديم كه عمدتا در جاده در حال حركت بودند. 

**چه نتيجه‌اي از اين شناسايي گرفتيد؟ 

شناسايي خوبي بود و معلوم شد منافقان گستردگي زيادي ندارند و همين امر نويد خوبي براي ما بود،‌از كنار اسلام‌آبادغرب با سه چهار كيلومتر فاصله رد شديم و با عبور از پشت ارتفاعات در پادگان ابوذر به زمين نشستيم. 

**قبلا اشاره كرديد كه دشمن بخشي از پادگان ابوذر را اشغال كرده بود، وقتي در پادگان به زمين نشستيد وضعيت چگونه بود؟ 

تيپ 29 نبي‌اكرم (ص) به كمك نيروهاي موجود در آنجا آمده و نيروهاي دشمن را از پادگان عقب زده بودند و حتي رد تانك‌هاي عقب‌نشسته عراق بر روي زمين كاملا مشخص بود. فرمانده پادگان آنجا هم ارتشي بود، شهيد صياد در آنجا به همه قوت قلب داد و اوضاع را بررسي كرديم و برگشتيم. اما زمان بازگشت از گردنه خسروآباد برگشتيم و از آن طرف جاده نيز شناسايي‌هايي انجام داديم و حتي يكي دو تير نيز به سمت هلي‌كوپتر ما شليك شد،‌ديديم منافقان در همان جاده اصلي مستقرند و هدفشان اين بود كه خودشان را به تهران برسانند و به فكر ديگري نبودند. 

در پادگان هوانيروز ارتش به زمين نشستيم و با خودرو به قرارگاه آمديم، دريابان شمخاني،فرمانده وقت نيروي زميني سپاه در آن زمان بنده را خواست كه در مورد وضعيت موجود نظر بدهم. به دريابان شمخاني گفتم:الان دشمن در يك خط مستقيم گسترده است و نوك حمله‌اش را زياد كرده كه ببرد و جلو برود. 

**نظر نهايي شما براي حل مشكل چه بود؟ 

به دريابان شمخاني گفتم نظرم اين است كه بايد ابتدا نيروهاي دشمن با هلي‌برد تجزيه شوند، بعد از بين بروند. دريابان شمخاني با پيشنهاد هلي‌برد من موافقت كرد و گفت: خودت عمل كن. گفتم كسي مرا پشتيباني نمي‌كند. چون اگر هلي‌برد كنم بايد مجروحان تخليه شوند، تجهيزات به من برسد و...شايد حدود 10 دقيقه در اين زمينه گفت‌وگو كرديم، اما ايشان گفتند. نه، من قول مي‌دهم، پشتيباني مي‌كنند. 

در اتاقي كه من و دريابان شمخاني گفت‌وگو مي‌كرديم، يك نفر هم با لباس بسيجي روي تخت نشسته بود، ابتدا متوجه حضورش نشدم،هر چند ايشان به من نگاه مي‌كرد، خواستم بروم، ديدم آقاي هاشمي رفسنجاني است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) 

**هلي‌برد انجام شد؟ 

ساعت چهار بعد از ظهر و بعد از توجيه و تجهيز نيروها با دو فروند هلي‌كوپتر شنوك در فرودگاه اضطراي پشت اسلام‌آباد به زمين نشستيم كه شايد با جاده‌اي كه در دست منافقان بود، 1500 متر فاصله داشت و نيروهاي ما سه راهي پلدختر- اسلام‌آباد- كرمانشاه را گرفتند. يك پمپ بنزين و درختان سوزني كاج نيز آنجا وجود داشت كه بچه‌ها آنها را هم گرفتند و كلا نزديك سه كيلومتر را يك طرفه به دست گرفتيم، هر يك از منافقان هم كه از چهار زبر برمي‌گشت يا از طرف ديگر، گرفتار بچه‌ها مي‌شد، چون خبر نداشتند و كلا چيزي نزديك 150 نفر نيرو در دو سورتي پرواز آنجا پياده شدند. 

دو دستگاه خودرو منافقان كه تيرخورده را بود گرفتيم و از سلاح‌هايش بر عيله خودشان استفاده كرديم و به همين ترتيب 30 خودرو منافقان را از بين برديم كه يكي از آنها خودرو سوخت بود و وقتي آرپيچي به اين خودرو خورد و منفجر شد، منافقان تازه متوجه شدند چه خبر شده و راه‌شان بسته شده است، بعد فشار زيادي به آن منطقه وارد كردند تا آن را از ما پس بگيرند. 

**در اين مدت از نظر پشتيباني چه وضعيتي داشتيد؟ 

درگيري خيلي شديد بود، ‌نيروي كامل هم نيامد، يعني پشتيباني نشدم، اما نيروها را هدايت مي‌كردم، يك جيپ و 910 غنيمت گرفتيم و از مردم منطقه هم براي ما نان و آب مي‌فرستادند، زخمي‌هايمان را هم توسط تعدادي از نيروهاي هوايي ارتش پانسمان كرده و از طريق انتهاي همان باند فرودگاه اضطراري كه قبلا به آن اشاره كردم، به عقب مي‌فرستاديم. آن شب به همين صورت گذشت. 

درگيري شديدي بين منافقان و ما وجود داشت سه بار ارتفاعي كه گرفته بوديم، دست به دست شد اما بار سوم، ارتفاع را نگه داشتيم و اولين نفربر زرهي منافقان را هم سالم به غنيمت گرفتيم و تا صبح همان شب بين 62 تا 64 خودرو آنها را منهدم كرديم. 

ساعت حدود 11 شب بود كه سردار كوثري كه آن زمان فرماندهي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) را بر عهده داشت، با نيروهاي اطلاعات و عمليات خودشان به ما رسيدند و گفتند: نيروهاي ما از سمت دوكوهه در راهند. حدود 12 تا يك شب بود كه يك گردان از نيروهاي لشكر 27 به ما رسيدند و نزديك ساعت 3 صبح عمل كردند، اما چون به منطقه آشنايي نداشتند، عملياتشان موفقيت‌آميز نبود و تعدادي زخمي و شهيد داده بوديم و مهمات كمي هم داشتيم، مثلا گلوله آرپيچي نداشتيم و نبردهاي تن به تن هم بين ما و منافقان روي مي‌داد. 

ساعت حدود 12 شب بود كه تعدادي نيروي بسيجي هم از خرم‌آباد به ما رسيدند و گفتند: مي‌خواهيم به شما كمك كنيم و من هم نيرو كم داشتم، گفتم اگر مي‌خواهيد كمك كنيد بايد در سازمان قرار بگيريد، گفتند: خودمان مي‌خواهيم عمل كنيم. ديدم زير بار نمي‌روند آنها را فرستادم عقب. چون اگر بدون سازمان عمل مي‌كردند، تلفات ما زيادتر مي‌شد. خيلي هم ناراحت شدم كه چرا منظم عمليات نمي‌كنند. 

شايد سه ربع تا يك ساعت بعد بود، ديدم تعدادي نيرو از كميته انقلاب اسلامي آن زمان بروجرد رسيد، فرمانده اين نيروها آمد پيش ما آمد و گفت كه فقط اسلحه ژ - 3 داريم. آنها قبول كردند در سازمان قرار بگيرند و خيلي منظم تقسيم شدند و خوب هم جنگيدند و بعد از عمليات هم نامه قدرداني براي كميته نوشته و از زحمات آنها قدرداني كردم. 

**اين وضعيت به كجا انجاميد؟ 

تا ساعت 9 صبح نيروهاي لشكر 27 محمد رسول‌الله (ص) به پشت سر ما نزديك شدند. البته ما از ساعت 4 بعد از ظهر تا 9 صبح كه حدود 17 ساعت مي‌شود، منطقه را نگه داشته بوديم، هر چند در شب، هلي‌كوپترهاي عراق زخمي‌هاي منافقان را تخليه كردند و صداي هلي‌كوپتر را هم مي‌شنيديم. همزمان با اين عمليات، هواپيماهاي عراقي نيز هوانيروز، پادگان‌هاي ارتش و مسيرهايي كه نيروهاي ما در آنها مستقر بودند را بمباران مي‌كردند و حدود 28 نفر شهيد داديم كه بيشتر اين شهداء در فداكاري‌هايي كه براي حفظ ارتفاع صورت گرفت، شهيد شدند. 

**تلفات منافقان چقدر بود؟ 

چيزي نزديك به 500 تا 700 نفر از منافقان موجود در خودروهايي كه هدف قرار گرفتند،كشته شدند. 

نيروي شجاعي به نام مددي نيز داشتم كه منافقان او را اسير كرده و در اسلام‌آباد اعدامش كرده بودند. البته دو نفر از بچه‌هايي كه توسط منافقان اسير شده بودند،از دست منافقان فرار كرده و وضعيت آنها را براي ما گزارش كردند. وضعيت ما از نظر مهمات خوب نبود،اما اين بچه‌ها هم به ما گفتند وضعيت مهمات آنها نيز خوب نيست و وقتي ديدم وضعيت آنها هم خوب نيست تا صبح ايستاديم تا اين كه لشكر 27 جاي ما را گرفت. 

اين بخش از عمليات كه ما در مرصاد انجام داديم شامل روز چهارم مرداد مي‌شود. يعني منافقان از روز سوم تهاجم خود را شروع كردند. 

بعد از جابجايي، به نيروهاي اصلي خودم رسيدم و نيروهايم را در مركزي نرسيده به چهارزبر كه مركز تحقيقات كشاورزي بود، مستقر كردم. 

**و عمليات بعدي؟ 

بنا شد در عمليات بعدي، نيروها را از سمت پادگان حضرت امام خميني (ره) هلي‌برد كنيم تا من بين گردنه پاتاق و كرند را ببندم. نيروها بعد از توجيه سوار هلي‌كوپتر شدند و با شهيد صياد منطقه را شناسايي كرديم، بعد گردان را آورديم جلو. كه شب از روي ارتفاع بروند جاده را ببندند، فشاري كه در ضربه اول به منافقان هم در زمينگير شدن آنها در چهارزبر و هم بر اثر كمين سنگيني كه به آنها زديم وارد شده بود و همچنين تداوم فشار از سوي لشگر 27، از هم پاشيده شده و مجبور به عقب‌نشيني شدند. 

**نيروي هوايي در اين درگيري چگونه عمل كرد؟ 

هلي‌كوپترهاي هوانيروز و هواپيماهاي نيروي هوايي ارتش جمهوري اسلامي هم بمباران‌هاي شديدي بر روي منافقان انجام داده و تلفات سنگيني بر آنها وارد كردند و هلي‌كوپترهاي كبري نيز از پهلو ستون‌هاي منافقان را هدف قرار مي‌دادند. نيروهاي لشگر 9 بدر هم كمين كوچكي در گردنه حسن‌آباد ايجاد كرده و منافقان را هدف قرار مي‌دادند و به اين صورت منافقان تجزيه مي‌شدند. 

در هلي برد دوم، سه گردان نيز از راه زمين براي پيوستن به نيروهاي هلي‌برد حركت داده شد و مسير كه بسته شد، ديديم منافقان در حال عقب‌نشيني به سمت مرز و كوهستان هستند و در همين فرار كردن منافقان حدود 90 تا 100 نفرشان توسط سپاه كرمانشاه اسير شدند. در حال عقب‌نشيني هم پل‌ها را منفجر كردند و كسي ديگري نمانده بود. 

**چه عواملي باعث شد منافقان به فكر تجاوز به ايران بيفتند و چه هدفي داشتند؟ 

آنها قصد داشتند با تمام امكانات و با فراخواني كه از نيروهايشان در تمام نقاط جهان كرده بودند، بتوانند به تهران رسيده و حكومت اسلامي را ساقط كنند و تنها به عنوان نيروي يكي دو لشگر عراق محسوب مي‌شدند، البته قبل از عمليات «فروغ جاويدان»، عملياتي به نام «چلچراغ» در مهران انجام داده بودند و به دليل برخي موفقيت‌هايشان در اين عمليات تصور مي‌كردند در عمليات فروغ جاويدان هم موفق خواهند شد كه شكست سختي متحمل شدند. 

عمليات فروغ جاويدان در حالي انجام شد كه ايران قطعنامه‌ 598 را پذيرفته بود و خيلي از هواداران منافقان در مسيرهاي مشخص شده در انتطار منافقان بودند و حتي قصد داشتند مراسمي در ميدان آزادي برگزار كنند، اما با لطف خدا و تلاش رزمندگان اسلام، ملت ايران بار ديگر سرافراز شد و شور مردم در دفاع از كشور خيلي مهم بود. 

**اگر خاطره‌اي از شور مردمي در مقاطعي كه به آنها اشاره كرديد داريد، بفرماييد 

البته حضور هميشگي مردم ما در صحنه‌هاي مختلف خاطره است، اما خاطره‌اي هم از آن زمان تعريف مي‌كنم. در آن زمان به همراه مسول بهداري براي سركشي به يكي از گردانهايم در سه راه پاوه مي‌رفتم، دم در دژباني ديدم، يكي لباس تميزي پوشيده و يك دستمال هم به گردنش انداخته است، البته نه اين كه دژبان لباس تميز نمي‌پوشد،نه، بلكه اصلا لباس اين فرد به لباس دژباني نمي‌خورد، به رحمتي، مسول بهداري منطقه گفتم، آقاي رحمتي، قيافه اين آقا به دژبان نمي‌خورد، گفت: اين پزشك است، آن قدر پزشك متخصص آمده است كه من جا براي خوابيدن نداشتم و بيرون خوابيدم، اين هم پزشك عمومي است كه گفته فقط مي‌خواهم كار كنم و فرقي نمي‌كند كجا باشد و براي همين دم در دژباني كاري كه برايش سپرده‌اند را انجام مي‌دهد، يعني طناب را بالا پايين مي‌برد تا خودروها عبور كنند. 

آنقدر نيرو آمده بود كه جا نداشتيم و فقط تعدادي از اين نيروها را جايگزين نيروهاي مجروح مي‌كرديم، آنقدر انواع خودرو براي ما ارسال كرده بودند كه از هيچ لحاظ مشكلي نداشتيم، چون امكانات بيش از حد رسيده بود. وقتي منافقان حمله كردند و مردم فهميدند كشور در خطر است، سرا از پا نشناخته به جبهه آمده بودند، حتي برخي از اين مردم با خودروهاي شخصي، خودشان به منطقه رسانده بودند، مثل اين كه روز اول جنگ بود و اين از الطاف الهي بود كه منافقان اين گونه حمله كنند و نابودي آنها در آن منطقه فراهم شود. در حالي كه آنها اگر به صورت انفرادي وارد مي‌شدند، خطرناك بود و به واسطه نابودي منافقان، امنيت خوبي براي كشورمان ايجاد شد. 

**به حضور شهيد صياد شيرازي در عمليات مرصاد اشاره كرديد، در اين زمينه هم صحبت كنيد 

شهيد صياد شيرازي هرچند در آن زمان مسوليتي نداشت، اما احساس وظيفه مي‌كرد و مثل سرباز عادي هر كاري از دستش برمي‌آمد، انجام مي‌داد. همه هم در ارتش و سپاه قبولش داشتند. در هر دو هلي‌بردي كه انجام دادم، ايشان حضور داشتند و هلي‌كوپترها را هم خودش هماهنگ مي‌كرد. 

در بخش اول عمليات از دستش ناراحت شدم چون از من پشتيباني نشد، هر چند مشكلات ديگري نيز در انجام ندادن عمليات قوي‌تر وجود داشت از جمله پياده كردن نيرو‌ها و.... در بخش دوم كه آمد از او احوالپرسي نكردم و ناراحت شدم كه چرا پشتيباني نشدم، پيشم آمد، دست در گردنم انداخت و عذرخواهي كرد و اين هم از بزرگواري شهيد صياد بود. البته همه چيز را فراموش كرديم. بعد از اين اتفاقات، همواره با هم در تماس بودم. يعني هرجا بود مرا مي‌خواست يا تماس مي‌گرفت و با هم صحبت مي‌كرديم، بعد از اين كه ستاد كل آمدند، تلاش داشتند در خدمت ايشان كار كنم كه اين توفيق نصيب ما شد. 

به هر موضوعي كه وارد مي‌شد آن را به نتيجه مي‌رساند. مثلا تمام هلي‌كوپترها را خودش هماهنگ مي‌كرد. اگر نيازي به هواپيماي جنگنده بود، تماس مي‌گرفت و نيروها را هم همينطور و تا نيروها را پياده نمي‌كرد منطقه را ترك نمي‌كرد. كسي اين كار را نمي‌كند، اما شهيد صياد شيرازي، بي‌ادعا، بي‌ريا و شجاع بود كه اين خصوصيات او در عمليات مرصاد به اوج خود رسيد. 
لینک مرجع