انجمن علمی عمومی ناجی

قبل از عید حتما یادم باشد . . .

صدای پای بهار ، کم کم به گوش می رسد . بهار خرامان و آرام و سر موقع می آید و طبیعت را دگرگون می سازد . زمین جان تازه ای می گیرد و شورِ تازگی و طراوت همه جا را فرا می گیرد . باز هم سرسبزی و خرمی ، باز هم زیبایی و زندگی ، باز هم سرمستی و آسمان زیبا و باز هم .... امّا ، گویی دل هم برای خودش رهآوردی از بهار می خواهد و البته توقعی به جا و پسندیده است . همه چیز رنگ تازگی و نو شدن می گیرد و روح و جان نیز طالب تولدی دوباره است . برای همین امسال قصد کرده ام خانهء دل را حسابی از گرد وغبار پاک کنم . به خودم قول داده ام اول همه اشیاء دردسر ساز و بی مورد را از قلبم بیرون کنم و ورودی قلبم را آب و جارو کنم . یه جوری قصد کرده ام کنار خانه تکانی ، یک تکانی هم به روح خودم بدهم ...

امسال تصمیم دارم قبل از عید ، سری به همسایه طبقه بالای آپارتمان خودم بزنم و در کارهای آخر سال کمی کمک حال او باشم . پیرمردی است بازنشسته و افتاده حال ؛ که همسرش از پا افتاده است و فرزندان آنها نیز به آنها توجه مناسبی ندارند . بد نیست فقط چند تا شیشه از خانهء آنها را تمیز کنم و آبی به گلدانهای آنها بدهم . می توانم برای خرید آخر سال آنها را تا بازار برسانم و هم خودم چیزی بخرم و هم آنها دلشان شاد شود . یه جاروی مختصر و منظم کردن دو سه تا مبل کار خاصی ندارد . حتی می توانم سفره هفت سین آنها را هم بچینم . ... برای وقت و زمانش هم فکر کردم به جای رفتن به کافی شاپ ، این کارها رو انجام می دم .

قبل از عید امسال دوست دارم به همکار قدیمی خودم که از من دلگیر شده تلفن بزنم . حدود شش ماه پیش سر یک اختلاف جزئی از من رنجیده شد و من اینقدر درگیر کار خودم بودم که اون رو فراموش کردم . درسته که تقصیر من نبود ولی خوب سن وسالی از اون همکار قدیمی گذشته و بد نیست من برای معذرت خواهی پا پیش بگذارم .اوایل استخدام من توی شرکت ، خیلی هوای من را داشت . بسیاری از تجربه های خودش رو بدون هیچ چشم داشتی در اختیار من گذاشت . خیلی دلم براش تنگ شده و دوست دارم هرجوری شده لبخند رضایت اون رو ببینم .

پیش از بهار می خوام برم به یک خانواده بی سرپرست ولی بسیار آبرومند که از قبل اونها رو می شناسم ، سر بزنم و ان شاءالله ، یه پس انداز کوچکی رو برای خیرات و شادی روح اموات ، به صورت هدیه تقدیم آنها کنم . پدر خانواده راننده زحمت کشی بود که با کامیون کار می کرد . ماشین خودش نبود و پیز زیادی دستش رو نمی گرفت و خرج زندگی باعث کار بیش از حد اون شده بود و متأسفانه در یک تصادف دلخراش فوت کرد . همسرش زن دلسوزی بود و در خانه خیاطی می کرد ولی فشار مخارج زندگی بیش از توان او بود . رسیدگی و شاد کردن دختر بچه نازنین او ، کار سختی نیست . با پولی که برای عوض کردن گوشی موبایلم کنار گذاشته ام کار او راه می افتد . گوشی قبلی هنوز هم خوب و مناسب است .

قبل از آمدن نوروز ، باید حتما پرونده های ناتمام مشتریان شرکت را رسیدگی کنم . تا پنج روز قبل از عید همه را باید به اتمام برسانم . توی شرکتی که الان هستم ، کار ما تهیه داروهای کمیاب برای بیماریهای خاص هستش و با هزار دردسر از شرکتهای خارجی برای بیماران خاص دارو خرید می کنیم . عقب افتادن هر پرونده ممکن است ، به قیمت جان یک انسان ، انسانی شبیه خود من ، تمام بشود . خدایا خودت همه بیماران را شفا بده !

از اسفند امسال می خواهم هر روز به مسجد سر کوچه بروم و با خدا بیشتر راز و نیاز کنم . خدایا چقدر دلم برای تو تنگ است . چقدر آرزوی نزدیک شدن و رضوان تو را دارم . باید تکانی به دلم بدهم . باید قول بدهم کمتر نافرمانی کنم . باید متعهد شوم که بیشتر به یاد آفریننده هستی باشم . خداوندا ! تو را به لطف و رحمت و کَرَمت قسم می دهم خطاهای ما را ببخش و ما را در مسیر راستی و درستی قرار ده ! آمین !

و . . . قبل از عید می خواهم برای نزدیکانم مانند بهار گردم. می خواهم

برای پدرومادرم ، فرزندی دلسوز باشم ؛

برای همسرم ، شریکی مهربان باشم ؛

برای فرزندانم ، دریای محبت و فداکاری باشم ؛

برای برادر و خواهرم ، پشتیبان و یاریگر باشم ؛

و برای دوستانم ، دریای مروّت و سخاوت باشم ... و برای ایران سرزمین کهن و خوبم ، سرباز متعهد و برای دینم ، اهل دانش و بینش

و برای پروردگارم ! خالقم ! آن که همه هستی از اوست (( بنده ای مطیع و سر به زیر )) باشم . خدایا مرا در این مراتب یاری کن وشیرینی اطاعت و بندگی خودت را نصیب این مخلوق کوچک خودت بگردان . تا بدانم که عید بهانه و پیشواز برای بهار طبیعت است و بهار واقعی عالم همان نجات دهنده است که چشم ها همه منتظر اوست . همان امام نازنینی که بهار طبیعت با سوگ مادرش زهرا(س) همراه شده است . همان مادرامامت و ولایت که راه بهاری شدن را نشان داد و همچون یاس پرپر گردید . . .

التماس دعا

اندیشه