انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: ملاقات اندیشه و محسن قادری!
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
با سلام و ادب و احترام ؛

نشسته بودم ، و خسته ، حواسم به کارم بودم ! شخصی اومد و گفت می تونم از سیستمتون استفاده کنم و گفت من کارت ندارم ! ( یعنی پول ندارم)  گفتم خواهش می کنم بفرمائید کار کنید ! البته یکدفعه یادم افتاده که اینترنت اصلا وصل نیست ! و گفتم اینترنت قطع است و برای صحت گفتارم  مودم را نیز نشانش دادم !  آن شخص نشست و صحبت از سمت من گل انداخت !
از سایتهای ناجی گفتم و گفتم و گفتم !
و گرایشی عجیب بین من و آن شخص وجود داشت ، با اینکه اولین دیدار ما بود ....البته گرایش از سمت اینجانب بود چرا که آن شخص  گرامی کمابیش می دانست با چه شخصی در حال صحبت  است ....ولی من نمی دانستم ...لحن زیبا و گفتار زیبائیش مرا مجذوب خود کرده بود./

 صحبت به درازا کشید  (کمی از بچه های سایت گله کردم و حتی از خودشون !....
از هکرمون گفتم ، از آرزو خانم ، از یسنا خانم از پرستارمون ! از بانو گیلک و دوسال فعالیت سایت ، علل ، راهکارها ...)و .....آن شخص خسته از اینکه اینترنت وصل نمی شود ، راهی شد و رفت ....راس ساعت 20 .
بعد از رفتن ، پیامکی بدین مضمون داد ،اندیشه از قم آمد و رفت ! ( البته بیشتر از این بود)

به سرعت به اندیشه زنگ زدم و گفتم برگرد ....
برگشت و بعد از روبوسی و حال و احوال ،که باعث شد ، خستگی اینجانب به دلیل وجودش برود،با آب و تاب بیشتر صحبت کردیم ،
البته اندیشه گرامی انتظار داشت با کامران رو به رو شود و در ذهنش،که این دیدار قسمت من شد .
و برای کامران سوغاتی آورده بود که قسمت من شد ،کامران نیست که به او بدهم و یا امیر حسین هم که شیفت می باشد ،چون گفت برای محسن برای  کامران و امیر حسین ....
تصویر سوغات

[تصویر:  najiforum_2015-01-29-451.jpg]
[تصویر:  najiforum_2015-01-29-446.jpg]

بهترین خاطره ی من را رقم زد .....دم بچه ی پامنار گرم ،داغ و جاویدتصویر: images/smilies/53.gif

 

 
چقدر زیبا و جذاب
قرار بود یه روز همچین کاری رو من کنماااااا
پیش دستی کردند اقای اندیشه





باورتون من هرکاری از دستم بربیاد برای سایت  انجام میدم
این چند وقته هم امتحان داشتم و وای فای دانشگاه خاموش بود
تازه از قزوین برگشتم لاهیجان(گیلان)
یکم خستگی در کنم باز فعالیتم مثل سابق شروع میشه
(۱۰-۱۱-۱۳۹۳ ۰۱:۳۷ صبح)'بانوی گیلک' نوشته شده توسط: [ -> ]چقدر زیبا و جذاب
قرار بود یه روز همچین کاری رو من کنماااااا
پیش دستی کردند اقای اندیشه





باورتون من هرکاری از دستم بربیاد برای سایت  انجام میدم
این چند وقته هم امتحان داشتم و وای فای دانشگاه خاموش بود
تازه از قزوین برگشتم لاهیجان(گیلان)
یکم خستگی در کنم باز فعالیتم مثل سابق شروع میشه

 

بانو گیلک به امید اون روز هستمتصویر: images/smilies/53.gif
 نه به اندازه ی کامی ولی واقعا برای این سایت از دلو جون مایع می زارم ؛
و باز من نه به اندازه ی کامی ، بچه ها رو می شناسم کاملا ،
و در آخر من خیلی دوست دارم اعضای ناجی رو تصویر: images/smilies/53.gif

 
فلات ایران به بزرگی یک دنیا
.
.
یکی از هفته های پرکار و البته شاد گذشت . نتایج امتحان های تخصصی به لطف خدا خوب بود . عصر پنج شنبه بعد از استراحت بیرون آمدم تا گشتی بزنم و هوایی تازه کنم . با یکی از رفقای درسخوان تماس گرفتم . می خواستم یه سری بهش بزنم . از حرم امام رضا(ع) جواب داد و کلی با هم گفتگو کردیم .پسر خوب و محجوب و سر به زیر و کمی خجالتی ... که هنوز در دهه چهارم زندگی مجرد است . به او سفارش کردم از وجود مبارک حضرت شمس الشموس (ع) آسان شدن اسباب ازدواج خودش را بخواهد و او نیز برخلاف دفعات قبل همراهی کرد و موافقت نمود طوری که خودش هم دلش می خواست شریک مناسبی پیدا کند . حلاصه این اتفاق خوب انرژی مضاعف به من داد به ویژه اینکه حال و هوای حرم رضوی هم برقرار بود .
 
همچنان به راه خودم ادامه دادم و سوار بر خودرو موسیقی مورد علاقه را گوش می کردم . یه آهنگ حماسی و انرژی بخش از آمریکای جنوبی مربوط به کشور شیلی ... یک لحظه به فکرم افتاد یه سری به دیگر دوستان بزنم . ماشین را کناری پارک کردم و گوشی به دست لیست رفقا را مرور کردم . ناگهان به اسم دوستان ناجی رسیدم و با خود گفتم بد نیست یک سری به این همکار اینترنتی بزنم . همه چیز برای یک سفر آماده بود . ساعت 5:30 دقیقه عصر پنج شنبه و اراده ای که من را دعوت به دیدار یک آشنا می کرد . توشه و ره آورد مختصری تهیه شد و پای در رکاب گذاشتم . 

برای کسانی که محدوده پایتخت و اطراف هستند سفر در مرکز کشور بسیار آسان است . ساعت 7:30 به مقصد رسیدم و به کمک نقشه هوایی و رهیاب خودرو زود به (کافه ناجی) رسیدم . بقیه ماجرا همان شد که در بالا مطالعه کردید . البته آقای قادری لطف دارند و بنده در این حد نیستم . هنوز هم همان اندیشه هستم همچنان دوستدار اعضای خوب ناجی ... و مشتاق موفقیت و پیروزی خوبان عالم .


هرکجا هستید در پناه خداوند یکتا باشید .
بچه محله پامنار : اندیشه
93/11/11






*
 


سلام اندیشه ، داداش گفت که چه خبرا بوده ! چه حرفا چه چیزا چه کارا ! وای وای وای تصویر: images/smilies/4.gif


ما بی تقصیریم ...تصویر: images/smilies/65.gif

دیگه اینجوری شده دیگه !تصویر: images/smilies/cool.gif


دندونم درد گرفت تصویر: images/smilies/tongue.gif! شوخی کردم تصویر: images/smilies/4.gif! سوغاتی محشر بود دم شما گرم ولرم و ابسرد ! تصویر: images/smilies/4.gif


دست شما درد نکنه  ، چرا زحمت کشیدی حالا که زحمت کشیدی چرا بیشتر نکشیدی !

ایشالله یه روز که منم باشم اونم باشه اون یکی هم باشه همه باشیم >>> با بچه ها ! تصویر: images/smilies/4.gif


ققنوس خانم شما هم داری میای ، سوغاتی از همه چیز بیار ( بخاطر سوغاتی نیستا فقط می خوام سوغاتی های شهرتون رو بیشتر بشناسم و در موردش بیشتر بدونم و بنویسم ) تصویر: images/smilies/4.gif
لینک مرجع