۹-۱۱-۱۳۹۳, ۱۱:۳۲ عصر
با سلام و ادب و احترام ؛
نشسته بودم ، و خسته ، حواسم به کارم بودم ! شخصی اومد و گفت می تونم از سیستمتون استفاده کنم و گفت من کارت ندارم ! ( یعنی پول ندارم) گفتم خواهش می کنم بفرمائید کار کنید ! البته یکدفعه یادم افتاده که اینترنت اصلا وصل نیست ! و گفتم اینترنت قطع است و برای صحت گفتارم مودم را نیز نشانش دادم ! آن شخص نشست و صحبت از سمت من گل انداخت !
از سایتهای ناجی گفتم و گفتم و گفتم !
و گرایشی عجیب بین من و آن شخص وجود داشت ، با اینکه اولین دیدار ما بود ....البته گرایش از سمت اینجانب بود چرا که آن شخص گرامی کمابیش می دانست با چه شخصی در حال صحبت است ....ولی من نمی دانستم ...لحن زیبا و گفتار زیبائیش مرا مجذوب خود کرده بود./
صحبت به درازا کشید (کمی از بچه های سایت گله کردم و حتی از خودشون !....
از هکرمون گفتم ، از آرزو خانم ، از یسنا خانم از پرستارمون ! از بانو گیلک و دوسال فعالیت سایت ، علل ، راهکارها ...)و .....آن شخص خسته از اینکه اینترنت وصل نمی شود ، راهی شد و رفت ....راس ساعت 20 .
بعد از رفتن ، پیامکی بدین مضمون داد ،اندیشه از قم آمد و رفت ! ( البته بیشتر از این بود)
به سرعت به اندیشه زنگ زدم و گفتم برگرد ....
برگشت و بعد از روبوسی و حال و احوال ،که باعث شد ، خستگی اینجانب به دلیل وجودش برود،با آب و تاب بیشتر صحبت کردیم ،
البته اندیشه گرامی انتظار داشت با کامران رو به رو شود و در ذهنش،که این دیدار قسمت من شد .
و برای کامران سوغاتی آورده بود که قسمت من شد ،کامران نیست که به او بدهم و یا امیر حسین هم که شیفت می باشد ،چون گفت برای محسن برای کامران و امیر حسین ....
تصویر سوغات
بهترین خاطره ی من را رقم زد .....دم بچه ی پامنار گرم ،داغ و جاوید
نشسته بودم ، و خسته ، حواسم به کارم بودم ! شخصی اومد و گفت می تونم از سیستمتون استفاده کنم و گفت من کارت ندارم ! ( یعنی پول ندارم) گفتم خواهش می کنم بفرمائید کار کنید ! البته یکدفعه یادم افتاده که اینترنت اصلا وصل نیست ! و گفتم اینترنت قطع است و برای صحت گفتارم مودم را نیز نشانش دادم ! آن شخص نشست و صحبت از سمت من گل انداخت !
از سایتهای ناجی گفتم و گفتم و گفتم !
و گرایشی عجیب بین من و آن شخص وجود داشت ، با اینکه اولین دیدار ما بود ....البته گرایش از سمت اینجانب بود چرا که آن شخص گرامی کمابیش می دانست با چه شخصی در حال صحبت است ....ولی من نمی دانستم ...لحن زیبا و گفتار زیبائیش مرا مجذوب خود کرده بود./
صحبت به درازا کشید (کمی از بچه های سایت گله کردم و حتی از خودشون !....
از هکرمون گفتم ، از آرزو خانم ، از یسنا خانم از پرستارمون ! از بانو گیلک و دوسال فعالیت سایت ، علل ، راهکارها ...)و .....آن شخص خسته از اینکه اینترنت وصل نمی شود ، راهی شد و رفت ....راس ساعت 20 .
بعد از رفتن ، پیامکی بدین مضمون داد ،اندیشه از قم آمد و رفت ! ( البته بیشتر از این بود)
به سرعت به اندیشه زنگ زدم و گفتم برگرد ....
برگشت و بعد از روبوسی و حال و احوال ،که باعث شد ، خستگی اینجانب به دلیل وجودش برود،با آب و تاب بیشتر صحبت کردیم ،
البته اندیشه گرامی انتظار داشت با کامران رو به رو شود و در ذهنش،که این دیدار قسمت من شد .
و برای کامران سوغاتی آورده بود که قسمت من شد ،کامران نیست که به او بدهم و یا امیر حسین هم که شیفت می باشد ،چون گفت برای محسن برای کامران و امیر حسین ....
تصویر سوغات
بهترین خاطره ی من را رقم زد .....دم بچه ی پامنار گرم ،داغ و جاوید