انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: تغییرات اجتماعی در میانسالی
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
رشد اجتماعی تغییرات اجتماعی در میانسالی تا حدود زیادی به بافت فرهنگی، و به ویژه، ارزش های حاکم بر جامعه بستگی دارد.
با این وجود، اننتظار می رود که پاره ای از تغییرات فردی و اجتماعی کم و بیش در فرهنگ های مختلف روندی مشابه داشته باشد.

در بحث از این تغییرات به نظریه های معروف برخی از روانشناسان اشاره می کنیم.   کارل یونگ از نظر کارل یونگ شخصیت هر انسان در طول زندگی همواره در حال تغییر و دگرگونی است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) به اعتقاد وی، میانسالی دوره ای حساس برای تحولی شگرف به شمار می آید. در واقع میانسالی سن تبلور خویشتن است در این سن افراد  تعهدات خود در قبال جامعه و خانواده پایبندی بیشتری پیدا کرده و جنبه های ضد و نقیض (چه مثبت و منفی) شخصیت خود را تعدیل می کنند.
   
زنانی که در طول عمر خود نقش منفعل تری داشته اند فعالتر می شوند، و مردان احساسات ملایم و ظریفتر خود را با راحتی بیشتری بیان می کنند.
به اعتقاد یونگ برای رسیدن به نوعی وحدت شخصیت افراد با تغییرات درونی و تجارب شهودی خود اشتغال ذهنی پیدا می کنند، و به این واقعیت می رسند که زندگی نهایتا پایانی دارد.
تحولات این دوره از زندگی سرانجام به فرایندی موسوم به تفرد، یا فردیت (Individuation) منجر می شود. 
   
تفرد مستلزم نوعی تعادل در درون شخص و یکپارچگی متوازن در کل وجود اوست.

اریک اریکسون میانسالی را هفتمین مرحله زندگی تلقی کرده و آن را زایندگی در مقابل فرورفتگی نامیده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی) 

به اعتقاد اریکسون در این مرحله افراد میانسال عمدتا به نسل آینده، و یا هر آنچه که ممکن است از خود باقی گذارند، می اندیشند و به تداوم زندگی علاقه مند می شوند.

افراد میانسالی که صاحب فرزند هستند با مراقبت و تربیت فرزندان خود این نیاز زندگی را برآورد کرده و به احساس زایندگی می رسند.
کسانی که تا این سنین بی فرزند مانده اند، ممکن است به فعالیت هایی چون آموزش و راهنمایی نسل جوان بپردازند. گاهی این نیاز ممکن است در فعالیت های مولد و خلاق هنری آشکار شود. اگر فرد در تمایلش به مراقبت و حفظ دستاوردهای زندگی، و به ویژه آموزش نسل جوان ناکام بماند، دچار سرخوردگی می شود. 

از این رو داشتن فرزندان سالم و موفق به احساس زایندگی افراد میانسال می انجامد.
اریکسون به کسانی که فرزند ندارند، توصیه می کند که با انجام فعالیت های آموزنده در جهت تربیت نسل جوان خلا زندگی خود را پر کنند،
   
ناگفته نماند که ادعای اریکسون در این مورد که افراد میانسال بدون فرزند ممکن است دستخوش نوعی خلا روانی باشند، تاکنون مورد تایید قرار نگرفته است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)
  
دانیل لونیسون یکی از نظریه پردازان برجسته معاصر معتقد است که افرا میانسال با ورود به این مرحله، با سوال های جدیدی مواجه می شوند.
از یک سو، سبک زندگی خود را مورد ارزیابی قرار داده و از سویی دیگر، درباره حفظ یا تغییر آن می اندیشند.
به اعتقاد او، افراد میانسال کمتر به آینده می اندیشند، بلکه بیشتر به عملکردهای گذشته خود فکر می کنند.
   
آن ها به این واقعیت پی می برند که پاره ای از خواسته های آن ها، حتی تا پایان عمر، به سرانجام نخواهد رسید. 
به اعتقاد لونیسون، فرد میانسالی که در ارزیابی عملکردهای گذشته خود احساس ناکامی کند، دستخوش بحران میانسالی می شود.
   
وایلنت گذار از میانه زندگی (35 تا 49): 
  
چنین گذاری مانند نوجوانی تنشهایی با خود به همراه دارد. میانسال می تواند از خود پختگی نشان دهد، رفتارهای خود را ارزشیابی کند و در پاره ای از آنها بازنگری کند. 
سازش یافته ترین افراد در این سطح آنهایی هستند که دارای پدید آورندگی بیشتری هستند و این سالها را بهترین ایام زندگی خود می دانند. 
   
پک لزوم چهار عمل برای سازش متناسب در میانسالی 
  
1-    بیشتر فرد را ارزشمند دانستن تا ظرفیتهای بدنی را:

میانسال می داند با دانشی که اندوخته است می تواند بیشتر از جبران تقلیل نیرو و جاذبه های تن به انتخابهای عاقلانه تری دست یابد. 
   
2-    اجتماعی کردن روابط انسانی به جای جنسی کردن آنها:

میانسال بیشتر به شخصیت یگانه هر فرد توجه دارد تا زن و مرد بودن 
  
3-    داشتن انعطاف هیجانی بیشتر و نه فقیر بودن در سطح هیجانی:

داشتن ظزفیت متنوع کردن سرمایه گذاریهای هیجانی و تغییر دادن نوع فعالیتهای بدنی 
   
4-    داشتن انعطاف ذهنی به جای بی انعطافی ذهنی:

انعطاف به شخص اجازه می دهد از تجارب گذشته برای حل مسایل جدید سود جوید. 

لینک مرجع