۷-۲-۱۳۹۳, ۱۰:۱۵ صبح
۷-۲-۱۳۹۳, ۱۲:۴۹ عصر
بزرگ شدیم ... به اندازه ای که
فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و
پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود...
فهمیدیم پشت هر خنده مادرم هزار گریه بود و
پشت هر قدرت پدرم یک بیماری نهفته بود...
بزرگ شدیم ... و یافتیم که مشکلاتمان دیگر
با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ...
با یک شکلات ، یک لباس یا کیف حل نمی شود ...
بزرگ شدیم و فهمیدیم که این تنها ما نبودیم که بزرگ شدیم ،
بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و
چیزی نمانده که بروند
بلکه والدین ما هم همراه ما بزرگ شده اند و
چیزی نمانده که بروند
و یا هم اکنون رفته اند ...
خیلی بزرگ شدیم ...
و فهمیدیم سخت گیری مادرم عشقش بود ...
و غضبش عشق بود
و تنبیه اش عشق بود
عجب دنیایی است ،
و عجیب تر از دنیا چه کوتاه است عمرمان