۲۷-۱-۱۳۹۳, ۱۲:۱۸ عصر
یک بار هم بابای معلوم الاثر باش ...
اي پيش پرواز کبوتر هاي زخمي
باباي مفقود الاثر! باباي زخمي !
دور از تو سهم دختر از اين هفته هم پر
پس کي؟ کي از حال و هواي خانه غم پر ؟
تا ياد دارم برگي از تاريخ بودي
يک قاب چوبي روي دست ميخ بودي
توي کتابم هر چه بابا آب مي داد
مادر نشانم عکس توي قاب مي داد
اينجا کنار قاب عکست جان سپردم
از بس که از اين هفته ها سر کوفت خوردم
من بيست سالم شد هنوزم توي قابي
خوب يک تکاني لا اقل مرد حسابي !
يک بار هم از گير و دار قاب رد شو
از سيم هاي خاردار قاب رد شو
برگرد تنها يک بغل باباي من باش
ها! يک بغل برگرد ، تنها جاي من باش
اي دست هايت آرزوي دستهايم
ناز و ادايم مانده روي دست هايم
شايد تو هم شرمنده يک مشت خاکي
يک مشت خاک بي نشان و بي پلاکي
عيبي ندارد خاک هم باشي قبول است
يک چفيه و يک ساک هم باشي قبول است
تنها تلاشش انتظار است و سکوت است
پروانه اي که توي تار عنکبوت است
امشب عروسي مي کنم جاي تو خالي . . .
پاي قباله جاي امضاي تو خالي . . .
اي عکس هايت روي زخم دل نمک پاش
يک بار هم باباي معلوم الاثر باش ...