انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: تفسیر سوره انفال - آیه های 51 تا 75
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
سوره انفال - آیه های 51 تا 75

(آيه 51)- سپس مى‏گويد به آنها گفته مى‏شود: «اين مجازات دردناك (كه هم اكنون مى‏چشيد) به خاطر امورى است كه دستهايتان پيش از شما فراهم ساخته و به اين جهان فرستاده است» (ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْدِيكُمْ).

و در آخر آيه اضافه مى‏كند: «خداوند هيچ گاه ظلم و ستم به بندگانش روا نمى‏دارد» و هرگونه مجازات و كيفرى در اين جهان و جهان ديگر دامان آنها را بگيرد از ناحيه خود آنهاست وَ أَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ).

 (آيه 52)- يك سنت تغيير ناپذير: در اين آيه و دو آيه بعد به يك «سنت هميشگى الهى» در باره اقوام و ملتها اشاره شده.

نخست مى‏گويد: چگونگى حال مشركان قريش «همانند حال نزديكان فرعون و آنها كه پيش از او بودند مى‏باشد» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

 «آنها آيات خدا را انكار كردند خداوند آنها را به گناهانشان كيفر داد» (كَفَرُوا بِآياتِ اللَّهِ فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ).

 «زيرا خداوند قوى و با قدرت است و كيفرش شديد است» (إِنَّ اللَّهَ قَوِيٌّ شَدِيدُ الْعِقابِ).

بنابراين تنها قريش و مشركان و بت پرستان مكّه نبودند كه با انكار آيات الهى و لجاجت در برابر حق و درگيرى با رهبران راستين انسانيت گرفتار كيفر گناهانشان شدند، اين يك قانون جاودانى و عمومى است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

 (آيه 53)- سپس اين موضوع را با ذكر ريشه اساسى مسأله، روشنتر مى‏سازد و مى‏گويد: «اينها همه به خاطر آن است كه خداوند هر نعمت و موهبتى را به قوم و ملتى ببخشد هيچ گاه آن را دگرگون نمى‏سازد مگر اين كه خود آن جمعيت دگرگون شوند و تغيير يابند و خداوند شنوا و داناست» (ذلِكَ بِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُ مُغَيِّراً نِعْمَةً أَنْعَمَها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 162

 عَلى‏ قَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ وَ أَنَّ اللَّهَ سَمِيعٌ عَلِيمٌ)

.

به تعبير ديگر فيض رحمت خدا بيكران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب شايستگيها و لياقتها به مردم مى‏رسد. چنانچه نعمتهاى الهى را وسيله‏اى براى تكامل خويش ساختند و شكر آن را كه همان استفاده صحيح است به جا آوردند، نعمتش را پايدار بلكه افزون مى‏سازد اما هنگامى كه اين مواهب وسيله‏اى براى طغيان و ظلم و ناسپاسى و آلودگى گردد در اين هنگام نعمتها را مى‏گيرد و يا آن را تبديل به بلا و مصيبت مى‏كند، بنابراين دگرگونيها همواره از ناحيه ماست و گر نه مواهب الهى زوال ناپذير است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

 (آيه 54)- در تعقيب اين هدف بار ديگر قرآن اشاره به حال قدرتمندانى همانند فرعونيان و گروهى ديگر از اقوام پيشين مى‏كند و مى‏گويد: وضع حال و عادت بت پرستان در مورد سلب نعمتها و گرفتارى در چنگال كيفرهاى سخت «همچون وضع و حالت فرعونيان و اقوام پيشين بود» (كَدَأْبِ آلِ فِرْعَوْنَ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ).

 «آنها نيز آيات پروردگارشان را (كه به منظور هدايت و تقويت و سعادت آنان نازل شده بود) تكذيب كرده و زير پا گذاشتند» (كَذَّبُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ).

 «ما هم به خاطر گناهانشان هلاكشان كرديم» (فَأَهْلَكْناهُمْ بِذُنُوبِهِمْ).

 «و فرعونيان را در ميان امواج غرق ساختيم» (وَ أَغْرَقْنا آلَ فِرْعَوْنَ).

 «و تمام اين اقوام و افرادشان ظالم و ستمگر بودند» هم نسبت به خويشتن و هم نسبت به ديگران (وَ كُلٌّ كانُوا ظالِمِينَ).

 (آيه 55)- شدت عمل در برابر پيمان شكنان: در اينجا به گروه ديگرى از دشمنان اسلام كه در طول تاريخ پر ماجراى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله ضربات سختى بر مسلمين وارد كردند و سر انجام نتيجه دردناك آن را چشيدند اشاره مى‏كند.

اين گروه همان «يهود» مدينه بودند كه مكرر با پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيمان بستند و پيمان خويش را ناجوانمردانه شكستند.

نخست آنها را بى‏ارزش‏ترين موجودات زنده اين جهان معرفى كرده، مى‏گويد: «بدترين جنبندگان نزد خدا كسانى هستند كه راه كفر پيش گرفتند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 163

 و همچنان به آن ادامه مى‏دهند و به هيچ رو ايمان نمى‏آورند» (إِنَّ شَرَّ الدَّوَابِّ عِنْدَ اللَّهِ الَّذِينَ كَفَرُوا فَهُمْ لا يُؤْمِنُونَ).

 (آيه 56)- سپس مى‏گويد «اينها همان كسانى بودند كه با آنها عهد و پيمان بستى (كه لااقلّ بى‏طرفى را رعايت كنند و در صدد آزار مسلمانان و كمك به دشمنان اسلام نباشند) ولى آنها هر بار پيمان خود را مى‏شكستند» (الَّذِينَ عاهَدْتَ مِنْهُمْ ثُمَّ يَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ فِي كُلِّ مَرَّةٍ).

نه از خدا شرم مى‏كردند «و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند» و نه از زير پا گذاردن اصول انسانى پروا مى‏نمودند (وَ هُمْ لا يَتَّقُونَ).

 (آيه 57)- در اين آيه طرز برخورد با اين گروه پيمان شكن و بى‏ايمان و لجوج را چنين بيان مى‏كند كه: «اگر آنها را در (ميدان) جنگ بيابى (و اسلحه به دست گيرند و در برابر تو بايستند) آن چنان به آنها حمله كن كه جمعيتهايى كه پشت سر آنها قرار دارند (عبرت گيرند و) پراكنده شوند» (فَإِمَّا تَثْقَفَنَّهُمْ فِي الْحَرْبِ فَشَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ).

اين دستور به خاطر آن است كه دشمنان ديگر و حتى دشمنان آينده عبرت گيرند، و از دست زدن به جنگ خوددارى كنند، و همچنين آنها كه با مسلمانان پيمانى دارند و يا در آينده پيمانى خواهند بست از نقض پيمان خوددارى كنند «شايد همگى متذكر شوند» (لَعَلَّهُمْ يَذَّكَّرُونَ).

 (آيه 58)- «و اگر آنها (در برابر تو در ميدان حاضر نشدند ولى قرائن و نشانه‏هايى از آنها ظاهر شده است كه در صدد پيمان شكنى هستند و) بيم آن مى‏رود كه دست به خيانت بزنند و پيمان خود را بدون اعلام قبلى يك جانبه نقض كنند، تو پيشدستى كن، و به آنها اعلام نما كه پيمانشان لغو شده است» (وَ إِمَّا تَخافَنَّ مِنْ قَوْمٍ خِيانَةً فَانْبِذْ إِلَيْهِمْ عَلى‏ سَواءٍ).

مبادا بدون اعلام الغاء پيمانشان به آنها حمله كنى «زيرا خداوند خائنان و كسانى را كه در پيمان خويش راه خيانت در پيش مى‏گيرند دوست نمى‏دارد» (إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْخائِنِينَ).

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 164

 (آيه 59)- در اين آيه روى سخن را به اين گروه پيمان شكن كرده به آنها هشدار داده، مى‏گويد: «مبادا آنها كه راه كفر پيش گرفته‏اند تصور كنند با اعمال خيانت آميز خود پيروز شده‏اند» و از قلمرو قدرت و كيفر ما بيرون رفته‏اند (وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا سَبَقُوا).

 «آنها هرگز ما را ناتوان نخواهند كرد» و از محيط قدرت ما بيرون نخواهند رفت (إِنَّهُمْ لا يُعْجِزُونَ).

 (آيه 60)- افزايش قدرت جنگى و هدف آن: به تناسب دستورات گذشته در زمينه جهاد اسلامى، در اين آيه به يك اصل حياتى كه در عصر و زمان بايد مورد توجه مسلمانان باشد اشاره مى‏كند، و آن لزوم آمادگى رزمى كافى در برابر دشمنان است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

نخست مى‏گويد: «در برابر دشمنان هر قدر توانايى داريد از نيرو و قدرت و اسبهاى ورزيده براى ميدان آماده سازيد» (وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِباطِ الْخَيْلِ).

يعنى در انتظار نمانيد تا دشمن به شما حمله كند و آنگاه آماده مقابله شويد، بلكه از پيش بايد به حدّ كافى آمادگى در برابر هجومهاى احتمالى دشمن داشته باشيد.

تعبير آيه به قدرى وسيع است كه بر هر عصر و زمان و مكانى كاملا تطبيق مى‏كند و اگر اين دستور بزرگ اسلامى «وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ» به عنوان يك شعار همگانى در همه جا تبليغ شود و مسلمانان از كوچك و بزرگ، عالم و غير عالم، نويسنده و گوينده، سرباز و افسر، كشاورز و بازرگان، در زندگى خود آن را به كار بندند، براى جبران عقب ماندگيشان كافى است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

سيره عملى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و پيشوايان بزرگ اسلام نيز نشان مى‏دهد كه آنها براى مقابله با دشمن از هيچ فرصتى غفلت نمى‏كردند، در تهيه سلاح و نفرات، تقويت روحيه سربازان، انتخاب محل اردوگاه، و انتخاب زمان مناسب براى حمله به دشمن و به كار بستن هرگونه تاكتيك جنگى، هيچ مطلب كوچك و بزرگى را از نظر دور نمى‏داشتند.

سپس قرآن به دنبال اين دستور اشاره به هدف منطقى و انسانى اين موضوع                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 165

 مى‏كند و مى‏گويد هدف اين نيست كه مردم جهان و حتى ملت خود را با انواع سلاحهاى مخرب و ويرانگر درو كنيد، آباديها و زمينها را به ويرانى بكشانيد، سرزمينها و اموال ديگران را تصاحب كنيد، اصول بردگى و استعمار را در جهان گسترش دهيد، بلكه هدف اين است كه «با اين وسايل دشمن خدا و دشمن خود را بترسانيد» (تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّكُمْ).

زيرا غالب دشمنان گوششان بدهكار حرف حساب و منطق و اصول انسانى نيست، آنها چيزى جز منطق زور نمى‏فهمند! سپس اضافه مى‏كند، علاوه بر اين دشمنانى كه مى‏شناسيد «دشمنان ديگرى غير از اينها نيز داريد كه آنها را نمى‏شناسيد ولى خدا مى‏شناسد» و با افزايش آمادگى جنگى شما آنها نيز مى‏ترسند و بر سر جاى خود مى‏نشينند (وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ).

اين تعبير متضمن دستورى براى امروز مسلمانان نيز هست و آن اين كه تنها نبايد روى دشمنان شناخته شده خود تكيه كنند و آمادگى خويش را در سر حد مبارزه با آنها محدود سازند بلكه دشمنان احتمالى و بالقوه را نيز بايد در نظر بگيرند و حد اكثر نيرو و قدرت لازم را فراهم كنند.

و در پايان اين آيه اشاره به موضوع مهم ديگرى مى‏كند و آن اينكه تهيه نيرو و قوه كافى و ابزار و اسلحه جنگى، و وسايل مختلف دفاعى، نياز به سرمايه مالى دارد، لذا به مسلمانان دستور مى‏دهد كه بايد با همكارى عمومى اين سرمايه را فراهم سازيد، و بدانيد هر چه در اين راه بدهيد در راه خدا داده‏ايد و هرگز گم نخواهد شد «و آنچه در راه خدا انفاق كنيد به شما پس داده خواهد شد» (وَ ما تُنْفِقُوا مِنْ شَيْ‏ءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يُوَفَّ إِلَيْكُمْ).

و تمام آن و بيشتر از آن به شما مى‏رسد «و هيچ گونه ستمى بر شما وارد نمى‏گردد» (وَ أَنْتُمْ لا تُظْلَمُونَ).

 (آيه 61)- اين آيه كه پيرامون صلح با دشمن بحث مى‏كند اين حقيقت را روشن‏تر مى‏سازد، مى‏گويد: «و اگر آنها تمايل به صلح نشان دادند تو نيز (دست آنها                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 166

 را عقب نزن) و تمايل نشان ده» (وَ إِنْ جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها).

و از آنجا كه به هنگام امضاى پيمان صلح غالبا افراد، گرفتار ترديدها و دو دليها مى‏شوند به پيامبر دستور مى‏دهد در قبول پيشنهاد صلح ترديدى به خود راه مده و چنانچه شرايط آن منطقى و عاقلانه و عادلانه باشد آن را بپذير «و بر خدا توكل كن زيرا خداوند هم گفتگوهاى شما را مى‏شنود و هم از نيات شما آگاه است» (وَ تَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ).

 (آيه 62)- ولى با اين حال به پيامبر و مسلمانان هشدار مى‏دهد كه: «اگر بخواهند تو را فريب دهند (و صلح را مقدمه‏اى براى ضربه غافلگيرانه‏اى قرار دهند يا هدفشان تأخير جنگ براى فراهم كردن نيروى بيشتر باشد از اين موضوع نگرانى به خود راه مده) زيرا خداوند كفايت كار تو را مى‏كند و در همه حال پشتيبان توست» (وَ إِنْ يُرِيدُوا أَنْ يَخْدَعُوكَ فَإِنَّ حَسْبَكَ اللَّهُ).

سابقه زندگى تو نيز گواه بر اين حقيقت است زيرا: «اوست كه تو را با يارى خود و به وسيله مؤمنان پاكدل تقويت كرد» (هُوَ الَّذِي أَيَّدَكَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِينَ).

 (آيه 63)- به علاوه اين مؤمنان مخلصى كه گرد تو را گرفته‏اند و از هيچ گونه فداكارى مضايقه ندارند قبلا مردمى از هم پراكنده و با يكديگر دشمن بودند خداوند نور هدايت بر آنها پاشيد «و در ميان دلهاى آنها الفت ايجاد كرد» (وَ أَلَّفَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).

ساليان دراز در ميان طايفه اوس و خزرج در مدينه جنگ و خونريزى بود و هيچ كس باور نمى‏كرد روزى آنها دست دوستى و محبت به سوى هم دراز كنند ولى خداوند قادر متعال اين كار را در پرتو اسلام و در سايه نزول قرآن انجام داد.

سپس اضافه مى‏كند فراهم ساختن اين الفت و پيوند دلها از طرق مادى و عادى امكان پذير نبود «اگر تمام آنچه را كه در روى زمين است خرج مى‏كردى هيچ گاه نمى‏توانستى در ميان دلهايشان الفت ايجاد كنى» (لَوْ أَنْفَقْتَ ما فِي الْأَرْضِ جَمِيعاً ما أَلَّفْتَ بَيْنَ قُلُوبِهِمْ).

 «ولى اين خدا بود كه در ميان آنها به وسيله ايمان الفت ايجاد كرد» (وَ لكِنَّ اللَّهَ أَلَّفَ بَيْنَهُمْ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 167

 و در پايان آيه اضافه مى‏كند: «او توانا و حكيم است» (إِنَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).

عزّت او ايجاب مى‏كند كه هيچ كس را ياراى مقاومت در مقابل او نباشد و حكمتش سبب مى‏شود كه همه كارهايش روى حساب باشد و لذا با برنامه حساب شده‏اى دلهاى پراكنده را متحد ساخت و در اختيار پيامبرش گذاشت تا نور هدايت اسلام را به وسيله آنها در همه جهان پخش كند.

(آيه 64)- در اين آيه براى تقويت روحيه پاك پيامبر صلّى اللّه عليه و آله روى سخن را به او كرده، مى‏گويد: «اى پيامبر! خداوند و اين مؤمنانى كه از تو پيروى مى‏كنند براى حمايت تو كافى هستند» و با كمك آنها مى‏توانى به هدف خود نائل شوى (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَسْبُكَ اللَّهُ وَ مَنِ اتَّبَعَكَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ).

 (آيه 65)- منتظر برابرى قوا نباشيد: در اين آيه و آيه بعد نيز دستورات نظامى و احكام جهاد اسلامى تعقيب مى‏شود. نخست به رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه «اى پيامبر! مؤمنان را به جنگ (با دشمن) تشويق كن»! (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ حَرِّضِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى الْقِتالِ).

آيه فوق اهميت تبليغ و تقويت هر چه بيشتر روحيه سربازان را به عنوان يك دستور اسلامى روشن مى‏سازد.

و به دنبال آن دستور دومى مى‏دهد و مى‏گويد: «اگر از شما بيست نفر سرباز با استقامت باشند بر دويست نفر غلبه خواهند كرد و اگر از شما صد نفر باشند بر هزار نفر از كافران غلبه مى‏كنند» (إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ عِشْرُونَ صابِرُونَ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ يَغْلِبُوا أَلْفاً مِنَ الَّذِينَ كَفَرُوا).

و به اين ترتيب مسلمانان نبايد منتظر اين باشند كه از نظر نفرات جنگى با دشمن در يك سطح مساوى قرار گيرند بلكه حتى اگر عدد آنها يك دهم نفرات دشمن باشد باز وظيفه جهاد بر آنها فرض است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

سپس اشاره به علت اين حكم كرده، مى‏گويد: «اين به خاطر آن است كه دشمنان بى‏ايمان شما جمعيتى هستند كه نمى‏فهمند» (بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لا يَفْقَهُونَ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 168

 اين تعليل در آغاز عجيب و شگفت‏آور به نظر مى‏رسد كه چه ارتباطى ميان «آگاهى» و «پيروزى» يا «عدم آگاهى» و «شكست وجود دارد؟ ولى در واقع رابطه ميان اين دو بسيار نزديك و محكم است چه اين كه مؤمنان، راه خود را به خوبى مى‏شناسند.

اين مسير روشن و اين آگاهى، به آنان صبر و استقامت و پايمردى مى‏بخشد.

اما افراد بى‏ايمان و يا بت پرستان، درست نمى‏دانند براى چه مى‏جنگند؟

تنها روى يك عادت تقليد كوركورانه و يا تعصب خشك و بى‏منطق به دنبال اين مكتب افتاده‏اند و اين تاريكى راه و ناآگاهى از هدف اعصاب آنها را سست مى‏كند، و توان و استقامتشان را مى‏گيرد، و از آنها موجودى ضعيف مى‏سازد.

 (آيه 66)- اما به دنبال دستور سنگين فوق، خداوند آن را چند درجه تخفيف مى‏دهد و مى‏گويد: «هم اكنون خداوند به شما تخفيف داد و دانست در ميان شما افرادى ضعيف و سست هستند» (الْآنَ خَفَّفَ اللَّهُ عَنْكُمْ وَ عَلِمَ أَنَّ فِيكُمْ ضَعْفاً).

سپس مى‏گويد: «در اين حال اگر از شما صد نفر سرباز با استقامت باشند، بر دويست نفر غلبه مى‏كنند و اگر هزار نفر باشند بر دو هزار نفر به فرمان خدا پيروز مى‏شوند» (فَإِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ مِائَةٌ صابِرَةٌ يَغْلِبُوا مِائَتَيْنِ وَ إِنْ يَكُنْ مِنْكُمْ أَلْفٌ يَغْلِبُوا أَلْفَيْنِ بِإِذْنِ اللَّهِ).

ولى در هر حال فراموش نكنيد كه «خداوند با صابران است» (وَ اللَّهُ مَعَ الصَّابِرِينَ).

يعنى هنگامى كه مسلمانان گرفتار ضعف و سستى شوند و در ميان آنها افراد تازه كار و ناآزموده و ساخته نشده، بوده باشند مقياس سنجش همان نسبت دو برابر است، ولى به هنگامى كه افراد ساخته شده و ورزيده و قوى الايمان همانند بسيارى از رزمندگان بدر بوده باشند اين نسبت تا ده برابر ترقى مى‏كند.

هر يك از اين دو حكم مذكور در دو آيه، مربوط به دو گروه مختلف و در شرايط متفاوت است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

 (آيه 67)- اسيران جنگى: در آيات گذشته قسمتهاى مهمى از احكام جهاد                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 169

 و درگيرى با دشمنان بيان شد، در اينجا با ذكر قسمتى از احكام اسراى جنگى اين بحث تكميل مى‏شود.

نخستين مطلب مهمى را كه در اين زمينه بيان مى‏كند، اين است كه مى‏گويد:

 «هيچ پيامبرى حق ندارد اسيران جنگى داشته باشد، تا به اندازه كافى جاى پاى خود را در زمين محكم كند و ضربه‏هاى كارى و اطمينان بخش بر پيكر دشمن وارد سازد» (ما كانَ لِنَبِيٍّ أَنْ يَكُونَ لَهُ أَسْرى‏ حَتَّى يُثْخِنَ فِي الْأَرْضِ).

بنابراين گرفتن اسير تنها در صورتى مجاز است كه اطمينان كامل از پيروزى بر دشمن حاصل شود در غير اين صورت بايد با ضربات قاطع و كوبنده و پى‏درپى قدرت و نيروى دشمن مهاجم را از كار بياندازند. اما به محض حصول اطمينان از اين موضوع، هدف انسانى ايجاب مى‏كند كه دست از كشتن بر دارند و به اسير كردن قناعت كنند.

سپس آن گروه را كه بر خلاف اين دستور رفتار كردند مورد ملامت قرار داده و مى‏گويد: «شما تنها به فكر جنبه‏هاى مادى هستيد و متاع ناپايدار دنيا را مى‏خواهيد، در حالى كه خداوند سراى جاويدان و سعادت هميشگى را براى شما مى‏خواهد» (تُرِيدُونَ عَرَضَ الدُّنْيا وَ اللَّهُ يُرِيدُ الْآخِرَةَ).

بنابراين نبايد به خاطر منافع آنى و زود گذر، منافع مستمر آينده را به خطر افكند! و در پايان آيه مى‏فرمايد: دستور فوق در واقع آميخته‏اى از عزّت و پيروزى و حكمت و تدبير است، چون از ناحيه خداوند صادر شده «و خداوند عزيز و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ).


 (آيه 68)- در اين آيه بار ديگر به ملامت و توبيخ كسانى كه براى تأمين منافع زود گذر مادّى مصالح مهمّ اجتماعى را به خطر افكندند، پرداخته، مى‏گويد: «اگر فرمان سابق خدا نبود عذاب و كيفر بزرگى به خاطر اسيرانى كه گرفتيد به شما مى‏رسيد» (لَوْ لا كِتابٌ مِنَ اللَّهِ سَبَقَ لَمَسَّكُمْ فِيما أَخَذْتُمْ عَذابٌ عَظِيمٌ).

ولى همان گونه كه در آيات ديگر قرآن تصريح شده، سنّت پروردگار اين است كه نخست احكام را تبيين مى‏كند سپس متخلّفين را كيفر مى‏دهد.

                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 170

 (آيه 69)- در اين آيه اشاره به يكى ديگر از احكام اسيران جنگى و آن مسأله گرفتن «فداء» شده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

بعد از پايان جنگ بدر و گرفتن اسيران جنگى گروه انصار به پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله عرض كردند ما هفتاد نفر را كشته و هفتاد نفر را اسير كرديم و اينها از قبيله تو و اسيران تواند، آنها را به ما ببخش تا در برابر آزادى آنها «فداء» بگيريم (پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در انتظار نزول وحى آسمانى در اين باره بود) آيه نازل شد و اجازه گرفتن «فداء» در مقابل آزادى اسيران داد.

به هر حال آيه مورد بحث به مسلمانان اجازه مى‏دهد كه از اين غنيمت جنگى (يعنى مبلغى را كه در برابر آزادى اسيران مى‏گرفتند) استفاده كنند و مى‏گويد: «از آنچه به غنيمت گرفته‏ايد، حلال و پاكيزه بخوريد و بهره گيريد» (فَكُلُوا مِمَّا غَنِمْتُمْ حَلالًا طَيِّباً).

اين جمله ممكن است معنى وسيعى داشته باشد، و علاوه بر موضوع «فداء» ساير غنايم را نيز شامل شود.

سپس به آنها دستور مى‏دهد كه: «تقوا را پيشه كنيد و از مخالفت فرمان خدا بپرهيزيد» (وَ اتَّقُوا اللَّهَ).

اشاره به اين كه مباح بودن اين گونه غنايم نبايد سبب شود كه هدف مجاهدين در ميدان جهاد جمع غنيمت و يا گرفتن اسير به خاطر «فداء» باشد. و اگر در گذشته چنين نيات زشتى در دل داشتند، بيرون كنند.

در پايان آيه نسبت به گذشته وعده عفو و آمرزش داده، مى‏گويد: «خداوند آمرزنده و مهربان است» (إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

(آيه 70)- مسأله مهمى كه در مورد اسيران جنگى وجود دارد موضوع اصلاح و تربيت و هدايت آنهاست (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

لذا در اين آيه به پيامبر صلّى اللّه عليه و آله دستور مى‏دهد كه اسيران را با بيان دلگرم كننده‏اى به سوى ايمان و اصلاح روش خود دعوت و تشويق كند، مى‏گويد: «اى پيامبر! به اسيرانى كه در دست شما هستند بگو: اگر خداوند در دلهاى شما خير و نيكى بداند                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 171

 بهتر از آنچه از شما گرفته شده، به شما مى‏بخشد» (يا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُلْ لِمَنْ فِي أَيْدِيكُمْ مِنَ الْأَسْرى‏ إِنْ يَعْلَمِ اللَّهُ فِي قُلُوبِكُمْ خَيْراً يُؤْتِكُمْ خَيْراً مِمَّا أُخِذَ مِنْكُمْ).

منظور از كلمه «خَيْراً» در جمله اول همان ايمان و پذيرش اسلام است و منظور از آن در جمله بعد پاداشهاى مادى و معنوى است كه در سايه اسلام و ايمان عايد آنها مى‏شود.

علاوه بر اين پاداشها لطف ديگرى نيز در باره شما كرده «و گناهانى را كه در سابق و قبل از پذيرش اسلام مرتكب شديد، مى‏بخشد، و خداوند آمرزنده و مهربان است» (وَ يَغْفِرْ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ).

 (آيه 71)- و از آنجا كه ممكن بود بعضى از اسيران از اين برنامه سوء استفاده كنند و با اظهار اسلام به قصد خيانت و انتقامجويى در صفوف مسلمانان درآيند، در اين آيه هم به آنها اخطار مى‏كند، و هم به مسلمانان هشدار مى‏دهد و مى‏گويد:

 «و اگر بخواهند به تو خيانت كنند چيز تازه‏اى نيست، آنها پيش از اين هم به خدا خيانت كردند» (وَ إِنْ يُرِيدُوا خِيانَتَكَ فَقَدْ خانُوا اللَّهَ مِنْ قَبْلُ).

چه خيانتى از اين بالاتر كه نداى فطرت را نشنيده گرفته و حكم عقل را پشت سر انداختند، و براى خدا شريك و شبيه قائل شدند.

ولى اينها نبايد فراموش كنند كه: «خداوند تو و يارانت را بر آنها پيروز كرد» (فَأَمْكَنَ مِنْهُمْ).

در آينده نيز اگر راه خيانت را بپويند به پيروزى نخواهند رسيد.

خداوند از نيات آنها آگاه است و دستوراتى را كه در باره اسيران داده است بر طبق حكمت مى‏باشد، زيرا «خداوند عليم و حكيم است» (وَ اللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ).

 (آيه 72)- چهار گروه مختلف: سلسله آيات (72- 75) كه آخرين فصل سوره انفال است بحثى را در باره «مهاجرين» و «انصار» و گروههاى ديگر مسلمين و ارزش وجودى هر يك از آنان، مطرح كرده و بحثهاى گذشته پيرامون جهاد و مجاهدان را بدين وسيله تكميل مى‏كند.

در اين آيات سخن از پنج گروه كه چهار گروه آن از مسلمانان و يك گروه از                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 172

 غير مسلمانانند به ميان آمده است: آن چهار گروه عبارتند از:

1- مهاجرين نخستين.

2- انصار و ياران مدينه.

3- آنها كه ايمان آوردند ولى مهاجرت نكردند.

4- آنها كه بعدا ايمان آوردند و به مهاجران پيوستند.

در اين آيه مى‏گويد: «كسانى كه ايمان آوردند و مهاجرت كردند و با اموال و جانهاى خود در راه خدا جهاد نمودند و كسانى كه پناه دادند و يارى كردند اولياء و هم پيمان و مدافعان يكديگرند» (إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا بِأَمْوالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ).

براى گروه نخست چهار صفت بيان كرده اول ايمان، دوم هجرت و سوم جهاد مالى و اقتصادى و چهارم جهاد با خون و جان خويش در راه خدا و در مورد «انصار» دو صفت ذكر شده نخست «ايواء» (پناه دادن) دوم يارى كردن.

در حقيقت اين دو گروه در بافت جامعه اسلامى يكى به منزله «تار» و ديگرى به منزله «پود» بود و هيچ كدام از ديگرى بى‏نياز نبود.

سپس به گروه سوم اشاره كرده، مى‏گويد: «و آنها كه ايمان آوردند و مهاجرت نكردند (و به جامعه نوين شما نپيوستند) هيچ گونه ولايت و تعهد و مسؤوليتى در برابر آنها نداريم تا اقدام به هجرت كنند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَمْ يُهاجِرُوا ما لَكُمْ مِنْ وَلايَتِهِمْ مِنْ شَيْ‏ءٍ حَتَّى يُهاجِرُوا).

و در جمله بعد تنها يك نوع حمايت و مسؤوليت را استثنا كرده و آن را در باره اين گروه اثبات مى‏كند و مى‏گويد: «هرگاه اين گروه (مؤمنان غير مهاجر) از شما به خاطر حفظ دين و آئينشان يارى بطلبند (يعنى تحت فشار شديد دشمنان قرار گيرند) بر شما لازم است كه به يارى آنها بشتابيد» (وَ إِنِ اسْتَنْصَرُوكُمْ فِي الدِّينِ فَعَلَيْكُمُ النَّصْرُ).

 «مگر زمانى كه مخالفان آنها جمعيتى باشند كه ميان شما و آنان پيمان ترك مخاصمه بسته شده» (إِلَّا عَلى‏ قَوْمٍ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ مِيثاقٌ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 173

 و در پايان آيه براى رعايت حدود اين مسؤوليتها و دقت در انجام اين مقررات مى‏گويد: «و خداوند به آنچه انجام مى‏دهيد بصير و بيناست» (وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصِيرٌ).

همه اعمال شما را مى‏بيند و از تلاشها و كوششها و مجاهدتها و احساس مسؤوليتها آگاه است، همچنين از بى‏اعتنايى و سستى و تنبلى و عدم احساس مسؤوليت در برابر اين وظايف بزرگ با خبر مى‏باشد!.

 (آيه 73)- در اين آيه به نقطه مقابل جامعه اسلامى، يعنى جامعه كفر و دشمنان اسلام اشاره كرده و مى‏گويد: «آنها كه كافر شدند بعضى اولياى بعضى ديگرند» (وَ الَّذِينَ كَفَرُوا بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ).

يعنى پيوند آنها تنها با خودشان است، و شما حق نداريد با آنها پيوندى داشته باشيد، و از آنها حمايت كنيد و يا آنها را به حمايت خود دعوت نماييد.

سپس به مسلمانان هشدار مى‏دهد كه: «اگر اين دستور مهم را ناديده بگيريد، فتنه و فساد عظيمى در زمين و در محيط جامعه شما به وجود خواهد آمد» (إِلَّا تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتْنَةٌ فِي الْأَرْضِ وَ فَسادٌ كَبِيرٌ).

چه فتنه و فسادى از اين بالاتر كه خطوط پيروزى شما محو مى‏گردد و دسائس دشمنان در جامعه شما كارگر مى‏شود.

 (آيه 74)- در اين آيه بار ديگر روى اهميت مقام مهاجران و انصار و موقعيت و تأثير و نفوذ آنها در پيشبرد اهداف جامعه اسلامى تكيه كرده و از آنها به اين گونه تقدير مى‏كند: «آنها كه ايمان آوردند و هجرت كردند و در راه خدا جهاد نمودند و آنها كه پناه دادند و يارى كردند، مؤمنان حقيقى و راستين هستند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الَّذِينَ آوَوْا وَ نَصَرُوا أُولئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا).

زيرا در روزهاى سخت و دشوار و ايام غربت و تنهايى اسلام هر يك به نوعى به يارى آيين خدا و پيامبر صلّى اللّه عليه و آله شتافتند.

و «آنها (به خاطر اين فداكاريهاى بزرگ) آمرزش و روزى شايسته‏اى خواهند داشت» (لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ رِزْقٌ كَرِيمٌ).                        برگزيده تفسير نمونه، ج‏2، ص: 174

 هم در پيشگاه خدا و جهان ديگر از مواهب بزرگى برخوردارند و هم بهره‏اى شايسته از عظمت و امنيت و آرامش در اين جهان خواهند داشت.

 (آيه 75)- در اين آيه، به چهارمين گروه مسلمانان يعنى «مهاجران بعدى» اشاره كرده، مى‏گويد: «آنها كه بعد از اين ايمان بياورند و هجرت كنند و با شما در جهاد شركت جويند آنها نيز از شمايند» (وَ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْ بَعْدُ وَ هاجَرُوا وَ جاهَدُوا مَعَكُمْ فَأُولئِكَ مِنْكُمْ).

يعنى جامعه اسلامى يك جامعه مدار بسته و انحصارى نيست، بلكه درهايش به سوى همه مؤمنان و مهاجران و مجاهدان آينده نيز گشوده است (گردآوری :‌ انجمن ناجی)

و در پايان آيه اشاره به ولايت و اولويت خويشاوندان نسبت به يكديگر كرده، مى‏گويد: «خويشاوندان (نيز) نسبت به يكديگر و در احكامى كه خداوند بر بندگانش مقرر داشته اولويت دارند» (وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُهُمْ أَوْلى‏ بِبَعْضٍ فِي كِتابِ اللَّهِ).

در حقيقت در آيات گذشته سخن از ولايت و اولويت عمومى مسلمانان نسبت به يكديگر بود و در اين آيه تأكيد مى‏كند كه اين ولايت و اولويت در مورد خويشاوندان به صورت قويتر و جامعترى است، زيرا خويشاوندان مسلمان علاوه بر ولايت ايمان و هجرت، ولايت خويشاوندى نيز دارند.

و در آخرين جمله اين آيه كه آخرين جمله سوره انفال است، مى‏فرمايد:

 «خداوند به هر چيزى داناست» (إِنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيْ‏ءٍ عَلِيمٌ).

و تمامى احكامى را كه در زمينه «انفال» و «غنائم جنگى» و «نظام جهاد» و «صلح» و «احكام اسيران جنگى» و مسائل مربوط به «هجرت» و مانند آن در اين سوره نازل كرده است همه را روى حساب و برنامه دقيقى بيان نموده كه با روح جامعه انسانى و عواطف بشرى و مصالح همه جانبه آنها كاملا منطبق است 

«پايان سوره انفال».
انجمن ناجی
لینک مرجع