انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: نصیحت های ملا نصیر الدین
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ملانصرالدین....


روزی دوستی از ملانصرالدین پرسید : ملا ، آیا تا بحال به فکر ازدواج افتادی ؟


ملا در جوابش گفت : بله ، زمانی که جوان بودم به فکر ازدواج افتادم...


دوستش دوباره پرسید : خب ، چی شد ؟


ملا جواب داد : بر خرم سوار شده و به هند سفر کردم ، در آنجا با دختری آشنا شدم که بسیار زیبا بود ولی من او را نخواستم ، چون از مغز خالی بود !!!


به شیراز رفتم : دختری دیدم بسیار تیزهوش و دانا ، ولی من او را هم نخواستم ، چون زیبا نبود...


ولی آخر به بغداد رفتم و با دختری آشنا شدم که هم بسیار زیبا و همینکه ، خیلی دانا و خردمند و تیزهوش بود . ولی با او هم ازدواج نکردم ...!


دوستش کنجاوانه پرسید : دیگه چرا ؟


ملا گفت : برای اینکه او خودش هم به دنبال چیزی میگشت ، که من میگشتم !!!


هیچ کس کامل نیست!



***
ضرب‌المثل ولزی : تپه‌ای وجود ندارد که دارای


سراشیبی


نباشد!
ملا نصرالدین در خیابان پی چیزی می گشت
کسی از او پرسید: ملا دنبال چه می گردی؟
ملا گفت: کلیدهایم را گم کرده ام
آن شخص پرسید: آنها را کجا گم کرده ای؟
ملا پاسخ داد: در خانه
شخص با حیرت پرسید: پس چرا در اینجا بدنبال آن می گردی؟
ملا گفت: چون داخل خانه تاریک است و این بیرون روشن 


ما نیز خود را در بیرون می جوییم. ولی تا زمانی که به درون ننگریم، قادر نخواهیم بود خویشتن را بیابیم . بزرگی فرموده است: هر که خود را بشناسد، خدا را شناخته است
 
[تصویر:  138807205332751.gif]

در عجبم از کسی که کوه را می شکافد
تا به معدن جواهر برسد ، ولی 
خویش را نمی کاود تا به درون خود را یابد .


 

 
لینک مرجع