انجمن علمی عمومی ناجی

نسخه‌ی کامل: ذهن آرام........ ذهن آشفته
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
[تصویر:  138696208459091.gif]
قوانین اجتماعی هرگز مهاری برای انسان نیستند بلکه محرکی برای بسیاری ازاعمال خطای او نیزمی باشند . تنها با کشف واقعی خویشتن است که درعین بی قانونی آدمی خود را وظیفه مند رعایت تمام ارزشهای انسانی می بیند  
[تصویر:  138696208459091.gif] 
 
برمشوران تا شود این آب صاف / اندرآن بین ماه واختردرطواف ...مولویذهن انسان چون آبی صاف وشفاف وزلال ویا برعکس چون آبی متلاطم و نا آرام وگل آلود است . درآب زلال وشفاف می توان تصویرخودرا دید ، ماه وخورشید وستارگان را دید ، درختان و گل وشکوفه ها را درآب تماشا کرد ، وتا عمق آب ولوش ولجن رانیزدرآن آب دید ولی درآب متلاطم و گل آلود هرگز نمی توان چیزی را تماشا کرد ، عمق آب گل آلود را نمی توان نظاره کرد ، ذهن ما انسان ها این دوحالت ووضعیت متغیررا دارد .انسان ها بطورکلی ازدو حالت روانی ویا بهتراست بگوییم ذهنی برخوردارند . یا انسان هایی هستند که ذهنی آرام وکمترمغشوش وپریشان دارند ویا برعکس اسیرذهنی ناآرام وآشفته اند . کسانی که ذهنی آرام دارند اصولآ افرادی آرام وآرامش طلب ودرون گرا ، ودرروابط بادیگران همیشه مسالمت جو یند  وافرادی که دارای ذهنی آشفته اند ،  اینان شدیدآ اسیرآشفتگی وناهنجاری درونی خود هستند ودرروابط با دیگران ناآرامی درونی آنها ، درتعیین روابط غیرعادی شان با سایرین است که نقش ایفا می کند .  اینگونه افراد اغتشاش درونی خودرا بطورناخودآگاهانه  به بیرون سرریزمی کنند . افرادی هستند که سعی درسلطه گری به دیگران را دارند ، به دلیل آشفتگی درونی سلطه جویی خوی اصلی آنها می گردد  .اما ذهن چیست ونقش آن درزندگی ودرروابط انسان ها کدام است ؟ ذهن مجموعه ضد ونقیض اطلاعاتی ست که ما ازبدو تولد درضمیرخود انباشت می کنیم ، تجربه های متناقض ومتضادی ست که درطول عمر خود کسب می کنیم . هرچه اطلاعات انباشته شده درضمیرانسان بیشتردرتضاد ودرتعارض با یکدیگر باشند ، انسان بیشتردچارودراسارت کورتضادها وتناقضات درونی خویشتن است وبیشتردرناآرامی به سرمی برد  . اگرعمیقآ نگاه کنیم ، می بینیم تضادها وتناقضات دروجود انسان ، اموری ذاتی وبنیادی وسرشتی وخدادادی نیستند بلکه این انسان است که با توجه به ساختارجامعه ی خود ، با توجه به فرهنگ واعتقاد وباورها ی خویش ، خودرا ناخودآگاهانه حجمی ازتناقضات وتضادها می سازد . اطلاعات اکتسابی متناقض ودرتعارض با یکدیگروانباشت آنها درحافظه وضمیراست که انسان را اسیرمرکزی دروجود خویش می نماید به نام « ذهن » ووجود قهری ذهن است که انسان را ناخودآگاهانه موجودی شرطی وبرنامه ریزی شده می نماید . ذهن پدیده ای آشفته دروجود انسان است که می توانست جزء وجود او نباشد . زمانی که انسان متولد می شود دارای کدی به نام ذهن نیست ، اماخانواده وجامعه وفرهنگ واعتقاد وباورها ی او هستند که اورا گرفتاراین پدیده ی منفور درونی می نمایند وبعدازشکل گرفتن این پدیده ی درونی ،  انسان اختیارخودرا به این مرکزذهنی درخود می سپارد  .ذهن ماهیتآ مجموعه ای ازتضاد وتعارضات است ولی درانسان هایی این تناقضات خفیف ودربسیاری ازافراد بسیارشدید هستند و دیدیم تناقضات درونی درانسان هرقدرشدید ترباشد ، انسان موجودی نا آرام تروخودباخته تراست هرچند انسان تا دراسارت ذهن خود باشد ، موجودی خودباخته وبیگانه ی با ماهیت واقعی و خدادادی خود است . تفاوتی که انسان ها دراسارت ذهنی خود دارند ، همان آرام بودن ذهن وکمتردچارتعارض واغتشاش وتناقضات درونی بودن ویا برعکس ؛ شدید تربودن تضاد ها ی درونی ونتیجتآ ناآرام بودن بیشترانسان است  وهرقدرشدت تضاد وتعارضات درونی درافراد بیشتر باشد قدرت تخریب وویرانگری  آنها دروجود انسان ونتیجتآ درافکار و افعال واعمال آدمیان که بروز می نماید ،  زیادتراست . اگرکسانی درظاهر ذهنی آرام تر دارند وآرام ترزندگی می کنند ، آرامش اینان نیز آرامش واقعی نیست بلکه  این آرامش هم همیشه آرامش قبل ازطوفان برای هرکسی است .
اگرعمیق ترنگاه کنیم به روشنی می بینیم که سرنوشت سازانسان ، ذهن برای اوست وتازمانی که ذهن برای انسان سرنوشت تعیین نماید ، انسان ناخودآگاهانه ازسرنوشت واقعی خویش عدول نموده وبه سرنوشتی تعبدی و کورو واهی تن داده است .انسان تازمانی که دراسارت ذهن تحمیلی خود باشد ، اختیاری ازخود ندارد واین ذهن شرطی ست که اورا تحت کنترل وسیطره ی مداوم ودرمحاصره ی شدید خود دارد . آیا راه برون رفت ازاین مهلکه بروی انسان گشوده وبازاست یاخیر؟ آیا انسان می تواند سرنوشتش را خودش دردست داشته باشد ، وخود آگاهانه راقم سرنوشت خود باشد یا نه ؟انسان  موجودی آزاد است و بگونه ای آفریده وخلق شده است که باید سرنوشتش را خود دردست داشته باشد ولی آدمی گرفتاروزنجیری افکارآشفته ومغشوش وپریشان خود می شود وآزادی اش را ناخودآگاهانه ازدست میدهد . انسان خودآگاهانه می تواند به آزادی واقعی خویش دست یابد ودین نیز پیام و هدفش گشودن چشم انسان و رساندن او به حریم بی مرز خودآگاهی خویشتن است .انسان موجودی ست آزاد و لی درعین ودرکمال آزادی برا ی خود دام وبند ، وحصاروزندان می آفریند  وخورا گرفتارمی سازد ، درحسرت آزادی ، خود ودیگران را به روزسیاه می نشاند . خودرا دربند وزندان خویش ، نگون بخت و تیره روزمی بیند . دردام وبند های خودساخته ، خودرا کوروکر ، وگیج ومنگ نموده و هرگز نمی تواند خودرا ازاسارت زندان خود رها وخلاص نماید . برای رسیدن به آزادی مبارزه می کند ،می کشد وکشته می شود وبازهمچنان خودرا دربند وگرفتارمی بیند . واین تراژدی زندگی بشری است . یک برده یک بنده رنج می برد که دراسارت ارباب است و تنها آرزویش رهایی ازقید و بند اسارت ارباب خود است ، یک ارباب نیزرنج می برد وآرزویش نیزآزادی ست ، اما ازاسارت چه کس ویا چه گروهی ؟ ....نمی داند . اما اگردرجوامع استبدادی باشد ، آزادی را برای خود سیاسی می بیند و آرزویش این است که به آزادی سیاسی برسد .  اگربرده ی فلک زده ازاسارت ارباب آزاد شد ، ونیزارباب به آزادی سیاسی واجتماعی دست یافت ، بازهمچنان هرکدام خودرا دربند وگرفتارمی بینند .  آیا هردوی اینها راضی وخرسند ودرکمال خشنودی وبا آزادی زندگی می کنند ؟  دردوران معاصرما دو نمونه کشور ازنظر شیوه های حکومتی و اداره ی آن کشورها داریم ؛ کشورهایی که دارای نظام های پیشرفته دموکراسی هستند وکشورهایی که دارای نظام های سنتی اند ، کشورهایی که برخوردارازنظام دموکراسی اند دراین کشورها انسان باالنسبه آزاد است و به تعبیربعضی هنرمندان که ؛   آزادی غایت آرزو ی بشراست ، مردم آن کشورها به آزادی رسیده اند . مردم آن کشورها محدودیت آنچنانی ندارند ، ولی آیا مردم آن جوامع توانسته اند ازبیم ونگرانی ، ازاضطراب واندوه واز تنش های ویرانگر درونی خود خلاصی بیابند و درکمال راحتی وبا آزادی زندگی کنند ومزاحمتی برای دیگران بوجود نیاورند ؟ آگاهانه وانسانی به حقوق یک دیگربه حرمت و کرامت انسانی یکدیگراحترام بگذارند وهیچ مانع وسد وتهدیدی برا ی یکدیگر نباشند ؟ ... ممکن است دربعضی ازکشورها ، قانون حاکم برآن جوامع ، بارعایت تمام وکمال حرمت و کرامت های  انسانی  مردم ، بدون برتری دادن به کسی ویا کسانی وبدون اعمال تبعیض ، برای یکایک افراد ، عاملی بازدارنده وسد مزاحمت افراد برای یکدیگر باشد  ، چنین کشورهایی اگروجود داشته باشد ، را می توان  ، کشورهایی سالم وایده آل و مردمی نامید .  ولی آیا  همان قانون ، ناقض آزادی انسان نیست ؟ که عکس العمل تردید ناپذیربعضی ازانسان ها  دربرابرقوانین بازدارنده ی کشور خود ، می تواند پیامدهای بسیاربدی را برای آن کشورها و مردم داشته باشد . درهمان کشورهاست که همچنان درصدی ازمردم کمابیش ناراضی وناخرسند هستند ، احساس دربند بودن می کنند .
 
 

 
لینک مرجع