شازده کوچولو گفت:
سلام گل گفت: سلام شازده کوچولو با ادب پرسید:
آدمها کجایند؟ گل که روزگاری عبور کاروانی را دیده بود گفت: آدمها؟! گمان کنم ازشان شش هفت تایی باشد
، سالها پیش دیدم شانمنتها خدا میداند کجا میشود
پیداشان کردباد این ور و آن ور می بردشان نه اینکه ریشه ندارند
این بی ریشه گی حسابی اسباب دردسرشان شده شازده کوچولو گفت: خداحافظ گل گفت:خداحافظ