اگر نگاهی به نوشتارهایی که تا کنون در بارهی فقر صورت گرفته است، بیندازیم بیدرنگ درمییابیم که توافق عام روی تعریف مشخصی از فقر وجود ندارد. آنچه که معمولا به عنوان تعریف ارائه میشود، تعریف کلی است که به مصادیق گوناگون و بیشماری قابل تفسیر است (گردآوری : انجمن ناجی) رایجترین تعریفی که از فقر میشود، این تعریف است که افراد مبتلا به فقر قادر به ادارهی یک سطح قابل قبول و مناسب زندگی نیستند. در خود این تعریف دهها جای سؤال و تفسیر وجود دارد، مانند اینکه سطح قابل قبول و مناسب زندگی، کدام زندگی است؟ سطح زندگی بسته به نظامهای ارزشی اجتماعی، مذهبی، فرهنگی و اقتصادی و هم چنین موقعیت زمانی و مکانی دارای تفاسیر گوناگون و متفاوت است (گردآوری : انجمن ناجی)
برای فرار از کلی بودن تعریف، تلاشهایی در بیان جزئیات مفهوم فقر نیز صورت گرفته است که علیرغم مفید بودن، نتوانسته است به طور کامل از مفهوم فقر رفع ابهام نماید. در این تعاریف جنبههای زیر به عنوان مصادیق فقر بیان شدهاند: فقر به معنای کافی نبودن تغذیه، نرخ بالای مرگ و میر نوزادان، امید به زندگی پایین، فرصتهای تحصیلی ناچیز، آب آشامیدنی سالم غیر کافی، بهداشت و درمان ناکافی، مسکن نا مناسب و فقدان مشارکت در فرایندهای تصمیمگیری. در اینجا نیز میبینیم که در این فهرست نسبتاً جزئی از مصادیق فقر هنوز امکان تفسیرهای متفاوت باقی است (گردآوری : انجمن ناجی)
پس فقر یک پدیدهی چند بعدی است که با توجه به شرایط اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و موقعیت زمانی و مکانی هر کشور شامل ناکامی در رضایتمندی بر مبنای نیاز و کمبود دستیابی به منابع، تحصیلات، مهارت، سلامتی، تغذیه، پناهگاه و امکانات بهداشتی است که آسیب پذیری اجتماعی، خشونت و کمبود آزادی را در پی دارد.
دوم: خط فقر چیست؟
ما کسانی را زیر خط فقر تعریف میکنیم که قادر به فراهم نمودن نیازهای مادی اساسی خود خصوصاً اولین نیاز که سلامت جسم و تغذیه مناسب است، نباشد.
بنابراین خط فقر عبارت است از میزان درآمدی که شخص بتواند به وسیله آن نیازهای اساسی مادی خود را تأمین نماید و با این میزان درآمد فقیر گفته نشود و افرادی که از نظر میزان درآمد پایینتر از آن قرار بگیرند فقیر و افرادی که از نظر درآمدی بالاتر از آن باشند غیر فقیر محسوب شوند. از آنجاییکه نیازهای اساسی مادی بسته به تنوع زمان، مکان و جوامع متفاوت است ، خط فقر در هر کشوری متفاوت خواهد بود و به میزان توسعه و ارزشهای اجتماعی آن جامعه بستگی خواهد داشت.
سوم: انواع فقر:
در یک تقسیم بندی فقر را به دو نوع فقر مطلق و فقر نسبی تقسیم میکنند. فقر مطلق فقری است که منحصراً به وضعیت افراد خاص بدون هیچگونه مقایسه بین آنها و دیگران اشاره دارد. فقر مطلق زمانی وجود دارد که زندگی افراد مورد نظر، در معرض آسیب نقصانهای جسمی یا اجتماعی- فرهنگی باشد. فقر نسبی به وضعیت افراد در مقایسه با دیگران اشاره دارد. در یک تقسیم دیگر فقر به فقر اولیه و ثانویه تقسیم میشود. اگر معیشت مادی انسانی (بر حسب تغذیه، پوشاک و مسکن) تضمین نشود، آن را فقر اولیه نامند. در مقابل محرومیت از مشارکت در زندگی اجتماعی عادی یا به عبارت دیگر، عدم حصول حد اقل سطح مشارکت فرهنگی یا اجتماعی معمول، فقر ثانویه نامیده میشود.
چهارم:تاریخچه مطالعات فقر:
گرچه از دیر زمان موضوع فقر یکی از موضوعات مورد نظر و مطالعه دانشمندان بوده و جزء دغدغههای فکری آنان محسوب میشده است، اما به طور جدی و علمی و کاربردی مطالعات فقر از اواخر قرن ۱۹ آغاز شده است، زیرا یکی از مشکلات اقتصاد سرمایهداری مبتنی بر بازار آزاد، در مقایسه با دو نظام اقتصادی دیگر (سوسیالیستی و اسلام) مشکل توزیع نابرابر درآمد و ایجاد شکاف درآمدی بین طبقات مختلف جامعه و در نتیجه به وجود آمدن طبقه فقیر، شمرده میشد. در اقتصاد سوسیالیستی به دلیل دولتی بودن اقتصاد این مشکل احساس نمیشد. در اقتصاد اسلامی که اقتصاد مختلط است نیز به علت دخالت هدایتی دولت در اقتصاد و وجود قوانین متناسب با مصالح انسانها، مشکل نابرابری توزیع آنگونه که در اقتصاد کاپیتالیستی احساس میشد، وجود نداشت. گرچه اسلام نابرابری توزیع را در حد اعتدال میپذیرد و منطقی میداند. نا گفته نماند که توزیع درآمد رابطه مستقیمی با فقر ندارد اما میتواند به عنوان یکی از عوامل فقر در جامعه تلقی شود، زیرا اگر در جامعهای ثروت و درآمد به طور نا عادلانه توزیع شود موجب ثروتمند شدن عدهای و فقیر شدن عدهای دیگر میشود.
به هر حال اقتصاد متکی بر مکانیزم بازار آزاد (سرمایهداری) گرچه موجب میشد تا GDP افزایش یابد اما هیچ تضمینی در جهت بهبود توزیع درآمد نمیداد. این مسأله و همین طور فشار تبلیغاتی سوسیالیستها علیه سرمایهداری و بحرانهای سال ۱۹۱۹ و ۱۹۲۹ که پیامدهای مستقیم طرز نگرش و سیاستهای سرمایهداری بود، سبب گردید که از نیمه دوم قرن ۱۹ سردمداران فکری اقتصاد سرمایهداری و دولتمردان کشورهای ذیربط تصمیم به دخالت بیشتر در اقتصاد بگیرند و مهمتر از همه به اعمال سیاستهای اقتصادی به منظور مقابله با فقر بپردازند. با جنگ جهانی دوم (۱۹۳۹-۱۹۴۴) زمینه برای افزایش مداخلات دولت در فعالیتهای اقتصادی بیشتر فراهم شد.
بنابراین از اواخر قرن ۱۹ مطالعات علمی در باره فقر با تحقیقات بوت (Booth) و راونتری (Rowntree) آغاز گردید. اگر چه پیش از آن در سال ۱۷۹۷ ادن (Eden) در کتاب خود اطلاعات زیادی راجع به وضع بودجه خانوارها در ۱۰۰ حوزه کلیسایی انجام داده بود و پیش از وی انگلس (Engels) و میهو (Mayhw) نیز اطلاعات سودمندی در مورد وضعیت فقرا در مناطق شهری انگلستان تهیه نموده بودند. اما برای اولین بار بوت با مطالعه میدانی در لندن جهت اندازهگیری میزان فقر در دهه ۱۸۸۰ نتایج تحقیقات خود را بین سالهای ۱۸۹۲ و ۱۸۹۷ منتشر کرد. تحقیقات ۱۹۰۱ راونتری به این منظور بود که وضعیت فقر را در شهر یورک (York) با وضعیت فقری که بوت در لندن تحقیق نموده بود مقایسه کند.
در حالی که مطالعات بوت و راونتری در مورد فقر شهری در لندن و یورک بود، تلاش نائوروژی تخمین وسعت فقر در کل هند بود. آرتور باولی در سال ۱۹۱۵ به همراه هارست کتاب تحت عنوان (سطح زندگی و فقر)را نگارش نمود. باولی و هارست وجود فقر را در پنج شهر انگلستان مطالعه نمودند. ده سال بعد باولی و هاگ مبادرت به مقایسه تغییرات در فقر نسبت به مطالعه نخست کردند. آنها نتیجه گرفتند که فقر در طی ده سال مورد نظر کاهش یافته است (گردآوری : انجمن ناجی) این نخستین تلاشها در جهت شناسایی خطوط فقر بوده است (گردآوری : انجمن ناجی)
در آمریکا هانتر (Hunter) در ۱۹۰۴ در صدد برآمد تا خط فقر را تعریف نماید. و این خود موجب تحقیقات دیگری گردید که از آن جمله میتوان مفهوم (رفاه حد اقل) را نام برد. در سال ۱۹۴۹ (کمیته مشترک اقتصادی)گزارشی در باره خانوارهای کم درآمد انتشار داد. بنابراین در دهه ۶۰ بود که مشکل فقر در آمریکا به گونهی نظام یافته مورد مطالعه قرار گرفت. اگرچه پیش از هانتر دانشمندان دیگری مانند لمپمن (Lampman)، هارینگتون (Harrington) و گالبریت (Galbrith) تحقیقات جسته و گریختهای در این زمینه داشتند. در واقع انتشار این تحقیقات بود که توجه به مسأله فقر را در آمریکا برانگیخت.
برای نخستین بار در آمریکا گزارش CBA (شورای مشاوران اقتصادی رئیس جمهور آمریکا) در سال ۱۹۶۴ خط فقر را ۳۰۰۰ دالر تعیین کرد که منشأ آن تحقیقات اورشانسکی (Orshanskey) بود که بعدا اساس اعلام خط رسمی فقر در آمریکا گردید.
همزمان تحقیقات مشابهی در بسیاری از کشورهای دیگر نیز انجام گرفت و محققان به مرور زمان علاقهمند به مطالعه تطبیقی فقر بین کشورها شدند. سازمان همکاری و توسعه اقتصادی (OECD) از اولین سازمانهایی بود که مبادرت به چنین مطالعه تطبیقی نمود و پژوهشهای وسیعتری با گروه مطالعات درآمد لوگزامبورک (Luxemburg Income Study) در این زمینه انجام داد.
البته تحقیقات راجع به فقرشناسی در سطح جهان بستگی به وجود اطلاعات در مورد نحوهی توزیع معیار سطح زندگی در هر کشور دارد که در این جهت بانک جهانی و سازمان بین المللی کار اقدامات ارزندهای انجام دادهاند و در خصوص برخی از کشورها با سطح درآمد کم، نظیر هندوستان تحقیقات گستردهای راجع به وضعیت فقر در آنها انجام گرفته است (گردآوری : انجمن ناجی)
در سال ۱۹۹۰ بانک جهانی خطوط کلی فقر را تعیین نمود. بر حسب دالر آمریکا و به قیمتهای ثابت بر مبنای برابری قدرت خرید دالر ۱۹۸۵، مقدرا سرانه ۲۷۵ دالر در سال به عنوان خط پایین فقر و مقدار ۳۷۰ دالر به عنوان خط بالای فقر تعیین گردید. خط پایین متناظر با آن حدی است که معمولاً برای هند مورد استفاده قرار میگیرد. فاصله بین خطوط بالا و پایین به گونهای تعیین شده است که خطوط فقر تا حد امکان بیشترین تعداد کشورهای با درآمد پایین را در بر بگیرد.
در افغانستان هیچ وقت مطالعه جدی و کاربردی روی مسأله فقر و تعیین خط فقر صورت نگرفته است، زیرا در این کشور به دلیل منازعات سیاسی مداوم و تغییرات پی در پی دولتها و حکومتها در هیچ زمینهای به خصوص در زمینههای اقتصادی آمار متقنی وجود ندارد. اگر گاهی هم آماری اعلام میشود، معمولاً آمارهایی است که از سوی سازمانهای بین المللی تهیه شده است (گردآوری : انجمن ناجی) بنابراین در مورد وضعیت فقر، تعداد فقرا، میزان درآمد سرانه، نحوهی توزیع درآمد، میزان هزینه و در نتیجه مقدار پولی خط فقر آمار داخلی وجود ندارد و تنها آمارهای موجود، مربوط به سازمانهای بین المللی نظیر سازمان ملل، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول و … است (گردآوری : انجمن ناجی)
پنجم:روشهای تعیین خط فقر:
اولین قدم در مطالعه فقر و تعیین خط فقر، معرفی شاخص یا معیار سنجش فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) شاخص فقر میتواند صورتهای مختلفی داشته باشد که معروفترین آنها سه مورد زیر است:
[list=none]
مصرف یک سبد خاص از کالاها
هزینه کل
درآمد کل
مورد نخست همان روشی است که به وسیله توبین پیشنهاد شده است (گردآوری : انجمن ناجی) توبین به نیازهای بیولوژیکی و ضروریاتی اشاره میکند که اگر به طور نابرابر بین افراد توزیع شود، بعضی را زیر خط فقر قرار خواهد داد. اگر خانواری غذای کافی برای خوردن، سرپناه لازم و پوشاک مناسب نداشته باشد فقیر تلقی میشود. این روش در سالهای اخیر برای کشورهای در حال توسعه تحت عنوان (نیازهای اولیه) مطرح میشود.
ترسیم خط فقر براساس هزینه حد اقل یا درآمد حد اقل دو برداشت است که از دیر زمان انتخاب بین این دو روش مطرح بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) مطالعاتی که بعد از جنگ دوم جهانی در زمینه فقر در انگلستان صورت گرفته عمدتا متکی به آمار بودجه خانوار بوده و از روش هزینه استفاده شده است (گردآوری : انجمن ناجی) آبل اسمیت و تاونزند در سال ۱۹۶۵ به عنوان پیشقدم مطالعات بودجه خانوار از روش فوق برای تعیین فقر استفاده نمودند. محققین فوق در کارهای بعدی خود نیز سعی کردند تفاوتهای بین استفاده از هزینه و درآمد را برای ترسیم خط فقر مطرح نمایند.
از میان این سه روش، روش اول بیشتر مورد نظر بوده و از میان روش دوم و سوم، اغلب روش دوم (روش هزینه) ترجیح داده شده است، زیرا به دست آوردن آمار واقعی میزان هزینه آسانتر از سنجیدن میزان واقعی درآمد است، چون تجربه نشان داده است که در نظر سنجیها مردم معمولاً میزان هزینه زندگیشان را بیش از میزان درآمد بیان میکنند و درصد علاقهمندی بیان هزینه واقعی بیش از علاقهمندی بیان میزان واقعی درآمد است (گردآوری : انجمن ناجی) این نکته را نباید از نظر دور داشت که استفاده از روش اول (مصرف یک سبد خاص از کالا) به یکی از دو روش دیگر نیز وابسته است، زیرا توانایی و یا عدم توانایی خانوار برای مصرف سبد خاص از کالا، اثبات نمیشود مگر از طریق هزینه کل و یا درآمد کل.
لازم به یاد آوری است هر شاخصی که برای تبیین خط فقر مورد استفاده قرار میگیرد، باید منتهی به یک مقدار معین پولی برای تعیین خط فقر شود. برای این منظور، باید میزان یک سبد خاص از کالا به طور دقیق مشخص شود تا ارزش پولی آن سنجیده و در نتیجه مقدار پولی خط فقر تعیین شود. برای رسیدن به این مهم، بهترین راه این است که سبد کالا بر حسب ارزشهای عمده غذایی مانند کالری سنجیده شود و سپس میزان مواد غذایی لازم برای تأمین کالری تعیین شده، مشخص گردد آنگاه براساس قیمتهای بازار، قیمت هر کالری محاسبه شده و مجموع با درآمد خانوار مقایسه شود. اگر درآمد خانوار برای تأمین مقدار کالری ضروری کافی باشد، آن خانوار بالای خط فقر قرار میگیرد و اگر کافی نباشد، زیر خط فقر محسوب میشود. بنابراین روش بدست آوردن خط فقر به صورت زیر خواهد بود:
میزان کالری مورد نیاز * قیمت کالری و مواد غذایی در بازار = خط فقر
ششم:خط فقر در افغانستان:
طوریکه قبلا گفته شد,اندازهگیری فقر در افغانستان به علت فقدان اطلاعات بسیار مشکل است (گردآوری : انجمن ناجی) اما میتوان با استفاده از اطلاعات جسته موجود، ترسیمی از فقر را نشان داد و از آنجا به تخمین خط فقر پرداخت. این اطلاعات را که در زمینههای گوناگون جمع آوری شده است، اگر در کنار هم بگذاریم میتوانیم قضاوتی هر چند نا مطمئن در مورد وضعیت فقر در افغانستان داشته باشیم. لازم به یاد آوری است که در شرایط فعلی افغانستان که این کشور فاقد هر گونه اطلاعات آماری در مورد تعداد جمعیت، میزان درآمد و هزینه خانوار، بعد خانوار، قیمت کالاها و خدمات و … است، یک پژوهشگر، در بررسی خط فقر و هر گونه تحقیق دیگری که مبتنی بر آمار و دادههای آماری است، چارهای جز استفاده از تخمین براساس اطلاعات ناقص موجود را، ندارد و در تمام تحقیقات این چنینی در مورد افغانستان هم همین شیوه به کار رفته است (گردآوری : انجمن ناجی)
طبق استفاده از تخمین براساس اطلاعات ناقص موجود در مورد خط فقر در افغانستان نشان میدهد که افغانستان بالاترین میزان فقر را در میان کشورهای جنوب آسیا دارد. که ۷۰% جمعیت کل این کشور زیر خط فقر قرار دارند.و یا میتوان گفت حدود ۲۰ میلیون نفر دراین کشور زیر خط فقر زندگی می کنند.
[size=medium]فقر مانند نیازهای اساسی یک مفهوم پویاست (گردآوری : انجمن ناجی) فقر پدیده پیچیده و چند بعدی است و ابعاد مختلف آن در کنش متقابل با همدیگر است (گردآوری : انجمن ناجی) فقر یکی از بزرگترین پدیده های وحشت آفرین معاصر است و جلوه های تأثر انگیز فراوانی دارد.
عوامل تأثیر گذار بر فقر در ایران در یک سیر تاریخی نیز وجود داشته اند. همچنان که ریسک و عدم قطعیت انگیزه های فردی، روابط اجتماعی و قدرت سیاسی نقش مهمی در فقر زایی دارند ، در دورانهای گذشته هم نقش آفرینی می کردند. نوع تعریف فقر و نوع دلایلی که برای آن اقامه می شود، نقش مهمی در اتخاذ سیاستهای مبارزه با فقر دارند.
● مقدمه
فقر مانند نیازهای اساسی ، یک مفهوم پویاست (گردآوری : انجمن ناجی) کارل مارکس درباره انسانی سخن گفت که در کلبه کوچکی می زیست و کاملاً احساس خوشبختی می کرد تا اینکه همسایه اش در کنار او کاخی بنا نمود. از همان زمان، کلبه نشین احساس محرومیت کرد. محرومیت نسبی محرومیتی است که از مقایسه سطح زندگی خودمان با یک گروه مرجع که درآمد های بالاتری دارد، ناشی می شود(سن، ۱۹۸۴: استریتین، ۱۳۸۲: ۱۲۰). فقر پدیده پیچیده ای است (گردآوری : انجمن ناجی) به همان اندازه ای که محصول روابط اجتماعی و ساختار قدرت سیاسی است، نتیجه خواستها و تمایلات و انگیزه های تک تک افراد فقیر هم هست. کل اجتماع در فقر و نابرابری مسئول است اما خود فرد هم بی تأثیر نیست. اگر فقر و نابرابری را محصول روابط اجتماعی، ساختار قدرت و عملکرد فرد ارزیابی کنیم، آنگاه برای رفع آن نیز، باید سیاستهایی را مدنظر قرار دهیم که نقطه عزیمت آن با توجه به سه عامل فوق باشد. یعنی برای مبارزه با فقر هم باید به اصلاح روابط اجتماعی پرداخت و هم به اصلاح ساختار قدرت سیاسی و هم عملکرد افراد در قالب آنچه که امروز به آن توانمند سازی می گویند.
در مطالعه متون مربوط به نابرابری و فقر، ملاحظه می شود که تعریفی که از فقر می شود نقش مهمی در اتخاذ سیاستهای مبارزه با فقر دارد. اگر تعریف ما از فقر، فقر به مثابه محرومیت از درآمد باشد، فقیر کسی است که از تأمین درآمد ناتوان است و تمرکز ما بیشتر بر روی مسایل شکاف درآمدی و رفع این شکاف خواهد بود و به احتمال قوی سیاستهای حمایتی بیشتری مد نظر قرار می گیرد و نگرش ما کوتاه مدت می شود. ولی اگر فقر را، فقر به مثابه محرومیت از قابلیت تعریف کنیم، فقیر کسی است که ناتوان از خروج از وضعیت فقر است و تمرکز ما برروی شکاف قابلیتی و توانمندی افراد خواهد بود و در این حالت سیاستهایی مد نظر قرار می گیرند که معطوف بر رشد قابلیتهای فردی و توانمند سازی افراد است و نگرش ما بلند مدت بوده و محدوده فقر در نگاه ما وسیع تر می شود( محمودی، ۱۳۸۴: ۲۹). براین اساس است که تفکر و برداشت ما از فقر مهم جلوه می کند و به نظر می رسد که برای مبارزه با فقر مهمترین مرحله، اصلاح نگرش در مورد مسأله فقر است (گردآوری : انجمن ناجی)
● تعریف فقر
دو نوع از فقر را می توان از یکدیگر تشخیص داد؛ فقر موردی که گریبانگیر افراد قلیلی می شود و در جوامع ثروتمند نمود پیدا می کند و فقر عمومی که همگی افراد جامعه بجز معدودی دچارآن هستند( گالبرایت، ۱۳۷۱: ۲۱ ۲۲). موضوع این نوشته بررسی علل فقر در جوامعی است که فقر عمومی بخصوص در روستاها در آن حاکم است (گردآوری : انجمن ناجی)
تعریف فقر همگام با نیازهای عصر خود در تحول بوده است و مسایلی مانند شکاف درآمدی، رژیم غذایی، بهداشت، آموزش، توانمندی و … را در تعریف خود گنجانده است (گردآوری : انجمن ناجی) تعاریف اولیه فقر بیشتر بر روی فقر درآمدی معطوف بوده اند. “تانسند” فقر را به صورت زیر تعریف می کند:” افراد، خانواده ها و گروههای جمعیتی را زمانی می توان فقیر به حساب آورد که با فقدان منابع برای کسب انواع رژیم غذایی، مشارکت در فعالیتهای اجتماعی و شرایط و امکانات معمول زندگی مواجه باشند” ( خداداد کاشی و دیگران، ۱۳۸۴: ۱۴۰). این تعریف بر مبنای فقر درآمدی است ولی ظاهراً در محیطی ارائه شده که فقر موردی در آن شایع است و توانایی توصیف فقر در محیطی که فقر عمومی درآن شایع است را ندارد، چرا که در کشورهای ثروتمند، قابلیتها احراز شده اند و نداشتن درآمد بیانگر فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) ولی در کشورهای فقیر و در حال توسعه ، فقر عمق بیشتری دارد و از فقر درآمدی گرفته تا فقر قابلیتی، محدوده فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) اشاره به توانمندی ها در تعریف فقر به مثابه محرومیت از آزادی های اساسی و قابلیت ها که در مباحث آمارتیاسن گنجانده شده است، دید بهتری را در مورد فقر عمومی در کشورهای در حال توسعه به ما ارائه می دهد.
قبل از ارائه تعریفی از فقر باید اذعان کرد که هیچ کس نمی تواند تعریفی از فقر ارائه دهد که برای تمامی زمانها و مکانها صادق باشد.در حال حاضر نیز تعریف فقر از کشوری به کشور دیگر فرق می کند. شاید در بنگلادش عدم تأمین کالری غذایی مورد نیاز بدن نشانه فقر باشد ولی تعریف فقر در کشور سوئد به یقین به صورت دیگری می باشد. با در نظر گرفتن این مسایل می گوییم که” فقر به تمام عواملی که آزادی انتخاب انسان را در مقابل خواستهای معقول او محدود می کند و امنیت انسانی او را به چالش می کشاند، اشاره دارد؛ پدیده های چون بیکاری، درآمدکم، بی سوادی و کم سوادی ، نبود امکانات بهداشتی، عدم دسترسی به سازمانها و مراکز مهم تصمیم گیری، نبود فضای آموزشی و تفریحی و ورزشی، نبود فضای شفاف سیاسی و اطلاعاتی، نبود آزادی بیان، محدودیت مطبوعات و رسانه ها، ضعف دستگاه قضایی، ضعف نهادی دولت، دور داشتن انسانها از فضای رقابتی وشفافیت اطلاعاتی و … همه مسایلی هستند که با تعریف فقر به شدت در ارتباطند” .
● دلایل توجه به فقر
فقر پدیده ایی است که در تمام زمان¬ها و دوره¬ها وجود داشته و همواره به آن توجه شده است (گردآوری : انجمن ناجی) دلایل توجه به فقر را در چند چیز می توان دید: یکی دلیل اخلاقی است که توسط ادیان و مذاهب مختلف بر روی آن تأکید شده است (گردآوری : انجمن ناجی) مشاهده فقر یک پدیده رقت انگیزی است که تأسف و تأثر بسیاری را بر می انگیزد و هر بیننده ای را به تفکر بر روی خود وا می¬دارد. مشاهده فقر احساس ترحم را در افراد بوجود می¬آورد و این یکی از دلایل توجه به فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) دلیل دیگر شاید به نوعی ناشی از ترسی باشد که اغنیاء جامعه به آن دچارند. فقر علاوه بر تهدید خود فقیر، به نوعی تهدیدی برای اغنیاء و نظام اجتماعی موجود نیز هست. توجه اخیر برخی از کشورهای صنعتی به موضوع فقر، شاید ناشی از نوعی احساس خطر از جانب کشورهای توسعه نیافته و فقیر است (گردآوری : انجمن ناجی) تهدیدی که ممکن است موجب طغیان فقرا بر علیه اغنیاء باشد و سلسله مراتب اجتماعی و سلسله مراتب قدرت جهانی را به هم بریزد.
به نظر می رسد که دلیل دیگری را هم برای توجه به فقر می توان یافت که عبارت است ازتأثیرات محیط زیستی فقر(Perman, ۱۹۹۹:۱۳). فقر یکی از مخرب ترین عوامل محیط زیست است . تأثیر فقر بر محیط زیست در دو سطح خرد و کلان قابل ارزیابی است (گردآوری : انجمن ناجی) در سطح خرد کشاورزان فقیر، استفاده غیر اصولی و فزاینده از مراتع ، جنگلها و … به عمل می¬آورند و برای گریز از فقر به هر عمل آلاینده زایی دست می زنند. درسطح کلان، کشورهای فقیر عموماً صادر کننده مواد خام طبیعی هستند و یا به علت ضعف تکنولوژیک و سیاست¬های خاص کشورهای صنعتی ، صنایع آلاینده زای فراوانی در این کشورها مشغول به کارند.
● شاخص های فقر
هر تعریفی که از فقر می شود، شاخص اندازه گیری خاص مربوط به خود را دارد، تعاریفی که فقر را محرومیت از درآمد تلقی می کنند، برای اندازه گیری فقر، با استفاده از شاخصی باعنوان خط فقر سعی می کنند فقرای جامعه را مشخص سازند. برای اندازه گیری خط فقر روش های مختلفی مطرح شده است که برخی عبارتند از: ۲۱۷۹ کالری در روز، ۲۳۰۰کالری در روز، ۵۰ یا ۶۶ درصد میانه درآمدی جامعه، ۵۰ یا ۶۶ درصد میانگین درآمدی جامعه، معکوس ضریب انگل، یک دلار در روز، دو دلار در روز و … .
در دهه های اخیر تعاریف فقر ، خود را به نگاه صرفاً درآمدی محدود نکرده اند و غیر از خط فقر شاخص های دیگری نیز برای اندازه گیری سطح رفاه در جامعه به کار برده اند که برخی از این شاخص ها همانند امید به زندگی، دسترسی به آب سالم، دسترسی به امکانات آموزشی و بهداشتی و … تا حدودی توانایی اندازه گیری فقر را دارندکه در این شاخص ها از اوایل دهه ۹۰ میلادی در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل گنجانده شده است (گردآوری : انجمن ناجی) در اینجا باید خاطر نشان کرد که استفاده از معیار های خاص بیشتر مبتنی بر وجود آمار و اطلاعات است و برای همین شاخص هایی مطرح می شوند که قابلیت اندازه گیری دارند. ورود شاخص های غیر از خط فقر به مقوله اندازه گیری فقررا بیشتر باید مدیون آمارتیاسن و محبوب الحق بود.
● سیاست های معطوف به فقر
در دهه های گذشته دو راه حل برای پاسخ به توزیع نابرابر و رفع فقر در اقتصاد توسعه مطرح بود؛ اولی فرایند خودکار و اتوماتیک که اولین بار کوزنتس آن را در قالب منحنی معکوس مطرح نمود، مبنی بر اینکه در مراحل اولیه رشد، ابتدا توزیع، نابرابرتر خواهد شد ولی در دراز مدت جریان درآمدها به سمت توزیع بهتر و متعادلتر حرکت خواهد کرد و این توزیع درآمدها عملاً زمینه های کاهش فقر را به همراه خواهد آورد( محمودی، ۱۳۸۴: ۱۰ ۱۱). رویکرد فرایند خودکار انتقاد های زیادی را به همراه داشته است (گردآوری : انجمن ناجی) چرا که عملاً فرایند های خودکار نمی توانندتوزیع برابرتر را به همراه آورند و در عمل مشاهده می شود که فرایند های خودکار توزیع درآمد را نابرابرتر می سازند. فرایند طبیعی قانون خاص خود را دارد و ضرورتاً در جهت رفع انتظارات بشری حرکت نمی کند. باید گفت که خود نابرابری یک امر طبیعی است و رفع نابرابری، یک استثناء و یک پدیده غیر طبیعی است، چرا که اصولاً قاعده بر نابرابری است .
بدین ترتیب است که راه حل دومی در قالب حمایت گرایی مطرح می شود. این رویکرد سعی دارد از طریق دخالت مستقیم دولت و نهادهای ذی ربط از طریق اعمال سیاستهای حمایتی و دستوری همچون سهمیه بندی، یارانه و.. و سیاستهای تثبیت قیمت، موجبات حفظ یا افزایش قدرت خرید فقرا را فراهم آورد( همان: ۱۱).
امروزه اکثر سیاستهای فقر زدایی معطوف به رویکردهای حمایت گرایی است (گردآوری : انجمن ناجی) کائوشیک باسو پیشنهاد می کند که به جای این که نگران درآمد سرانه ملت به عنوان یک کل باشیم، باید دلواپس درآمد سرانه پنجک باشیم( باسو، ۱۳۸۲: ۹۲). در این روش رویکردهای حمایتی دولت باید معطوف و متوجه پنجک انتهایی درآمد سرانه باشد.
رویکرد حمایت گرایی دولت در مقابل فقرا، همواره لازم است (گردآوری : انجمن ناجی) ولی وقتی که به فقر به مثابه محرومیت از درآمد نگاه می کنیم، نمی توانیم درک بالایی از فقر به مثابه محرومیت از قابلیتها داشته باشیم و از این نظر مشکل رویکردهای حمایتی همواره این بوده است که نگاه محرومیت از درآمدی، به فقر داشته اند. البته اتخاذ برخی سیاستهای حمایت گرانه، جنبه سیاسی هم داشته است و دولتها فقط به خاطر اینکه کاری کرده باشند، نگاه ساده انگارانه ای نیز به مسایل فقر داشته اند.
با این وجود دولت نقش محوری در مبارزه با فقر دارد و گفته می شود برای مبارزه با فقر و نابرابری دولت باید از دو راهبرد استفاده کند؛ یکی بهبود محیط کسب و کار و فراهم ساختن زمینه های سرمایه گذاری خصوصی و رشد اقتصادی و دیگری توانمند سازی فقرا، ایجاد فرصتهای مناسب و امنیت لازم برای آنها ( زنوز، ۱۳۸۴: ۱۶۶). توانمند سازی فقرا رابطه بسیار نزدیکی با ظرفیت کسب درآمد دارد؛ درآمد هم عامل تعیین کننده و هم پی آمد مهم توانمندی و افزایش قابلیتهاست (گردآوری : انجمن ناجی) راه خاص مشارکت فقرا در در رشد عبارت است از افزایش استفاده یا افزایش بهره وری استفاده از فراوان ترین دارایی آنها یعنی کار( کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲: ۲۴۲)؛ از این طریق است که می توان درآمد پایدار و مطمئنی را برای آنها خلق کرد. البته باید خاطر نشان کرد که دولت برای بهبود محیط کسب و کار و توانمند سازی فقرا، ابتدا باید اصلاحات ساختاری لازم را، در درون خود ایجاد کند؛ به نحوی که بتواند بر اساس معیارهای حکمرانی خوب، سیاستها و برنامه ها خود را به اجرا بگذارد( زنوز، ۱۳۸۴: ۱۶۶). براین اساس ایجاد اصلاحات ساختاری در درون دولت، اولین قدم در مبارزه با فقر است چرا که دولتها نقش مهم و بزرگی در گسترش نابرابری و فقر زایی دارند( راغفر، ۱۳۸۴: ۲۷۷). ایجاد اصلاحات ساختاری در درون دولت نیز همبستگی شدیدی با تقویت روندهای مردم سالاری و مشارکت فعالانه آحاد مردم از فقرا گرفته تا اغنیا در تصمیم های سیاستی و فعالیتهای اجتماعی دارد.
تجربیات عینی نشان می دهد که کسانی که از نظر اقتصادی در حاشیه به سر می برند، تمایل چندانی برای حضور در فعالیتهای اجتماعی و سیاسی ندارند و از نظر اجتماعی نیز در انزوا به سر می برند(کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲: ۲۴۸). عدم مشارکت اجتماعی، در یک فرایند چرخشی قدرت اقتصادی را ، هم در سطخ کلان و هم در سطح خرد، تضعیف می کند. این پدیده نشان می دهد که جنبه های مختلف فقر در کنش متقابل با همدیگرند؛ به طوری که فقر درآمدی، فقرقابلیتی را تشدید می کند و فقرقابلیتی ظرفیتهای کسب درآمد بیشتر را محدود می سازد و حتی درآمد به دست آمده را نیز از دست فقیر خارج می کند.
● یافته های برخی پژوهشها در مورد فقر در ایران
تحقیقات متعددی در مورد فقر در ایران انجام شده است که هم در مورد فقر درآمدی و هم در مورد فقر قابلیتی بحث کرده اند. پژوهشهایی که در مورد فقر درآمدی انجام شده است، سعی کرده اند با استفاده از برخی شاخص ها به اندازه گیری فقر در ایران بپردازند. این تحقیقات بیشتر در قالب فقر مطلق و نسبی انجام شده که نشان می دهند اوضاع فقر نسبت به قبل از انقلاب بهبود یافته است( زنوز، ۱۳۸۴: ۱۷۶ و بانک جهانی، ۱۳۸۳: ۵۱) این بهبود در دهه اول بعد از انقلاب چشم گیر بوده است ولی در دهه دوم، روند بهبود وضع فقر، معکوس شده است (گردآوری : انجمن ناجی) از جمله شاخص هایی که این مطلب را تأیید می کند، شاخص نظریه انگل است که بیان می کند هر گاه سهم هزینه های کالاهای خوراکی از کل هزینه ها مصرفی خانوارها کاهش یابد، نشان می دهد که وضع فقر بهبود یافته است (گردآوری : انجمن ناجی) چنین یافته ای در هزینه های مصرفی خانوارهای ایرانی نیز مشاهده شده است؛ به طوری که سهم کالاهای خوراکی خانوارهای شهری از ۴۰ درصد در سال ۱۳۶۱ به ۲۵ درصد در سال ۱۳۸۲ و هزینه های خوراکی روستایی از ۵۰ درصد به ۴۵ درصد در همین دوره کاهش یافته است (گردآوری : انجمن ناجی) با وجود این غروی نخجوانی در تحقیق خود نشان می دهد که کاهش سهم مخارج خوراکی نه به خاطر بهبود اوضاع فقر در کشور، بلکه ناشی از فشارهای اقتصادی بوده است و خانوارهای ایرانی از سیری سلولی به سیری شکمی روی آورده اند( نخجوانی، ۱۳۸۴: ۹۳ ۱۱۷).کانبور و اسکوایر در رابطه با این فشارهای اقتصادی بیان می کند که با پیشرفت فن آوری و افزایش کلی سطح زندگی، سه امر بر فقرا اثر می گذارد:
۱) کالاهای مصرف جدید که در ابتدا لوکس شمرده می شوند، وسایل رفاهی و لوازم ضروری شمرده می شوند.
۲) تغییرات شیوه سازمان دهی جامعه می تواند تحقق اهداف مفروض فقرا را پر هزینه کند، مثلاً مالکیت گسترده اتومبیل ها منجر به انحطاط حمل و نقل عمومی می شود.
۳) بهبود کلی موازین اجتماعی می تواند کارها را برای فقرا پر هزینه ترکند، برای مثال امروزه شیوه خانه سازی ایجاب می کند که همه خانه ها دارای لوله کشی داخلی باشند که این امر بر هزینه خانه سازی می افزاید ( کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲، ص۲۲۷). همین موارد در ایران نیز صادق است بدین ترتیب که وضع درآمدی بسیاری از کشاورزان سنتی تغییر نکرده است و آنها همچنان بر مبنای اقتصاد معیشتی بخور نمیر، که ویژگی های خاص خود را دارد، گذران امور می کنند؛ در حالی که سطح هزینه های آنان تغییرات اساسی کرده است (گردآوری : انجمن ناجی) برخی هزینه ها وارد سبد مخارج خانواده ها شده است که بیست سال پیش، از آنها با عنوان کالاهای لوکس یاد می شد. مخارج مربوط به تلفن، گاز، حمل و نقل، آموزش، بهداشت، ارتباطات و…به سبد هزینه های خانوارهای روستایی اضافه شده است (گردآوری : انجمن ناجی) مطالعات نخجوانی نیز نشان می دهد که در مقابل کاهش سهم مخارج خوراکی، سهم مخارج بهداشت، حمل و نقل و ارتباطات و آموزش در خانوارهای روستایی و شهری در سال ۱۳۸۲ نسبت به سال ۱۳۶۱به شدت بالا رفته است( غروی نخجوانی، ۱۳۸۴: ۱۱۱).
بهبود واقعی فقر در ایران را باتغییر جهت تجارت خارجی در اقتصاد ایران هم می توان محک زد. در تجارت بین الملل نظریه لیندر بیان می کند که شباهت تقاضا در کشورها، تعیین کننده تجارت آنها با یکدیگر است (گردآوری : انجمن ناجی) در این نظریه سطوح درآمد سرانه، شاخص مشابهت تقاضا در نظر گرفته می شود. دکتر تقوی این نظریه را برای ایران آزمون کرده اند. ایشان نشان می دهند که در قبل از انقلاب ( دوره ۵۷ ۱۳۵۳) ده شریک عمده تجاری ایران ،کشورهای پیشرفته صنعتی غرب بودند.در حالی که در بعد از انقلاب ( دوره ۸۱ ۱۳۵۸)کشورهای آسیایی جایگزین کشورهای غربی می شوند و سهم تجارت کشورهای اروپایی کاهش می یابد .این تحقیق واگرایی اقتصاد ایران از اقتصاد کشورهای پیشرفته اروپایی و همگرایی اقتصاد ایران با اقتصاد کشورهای آسیایی را نشان می دهد. به طوری که حجم تجارت خارجی ایران با کشورهای فقیرتر افزایش یافته است( تقوی، ۱۳۸۴، صص۱۱۹ ۱۳۴). براین اساس می توان گفت که اقتصاد ایران به طور نسبی در مقایسه با سایر کشورهای جهان فقیر تر شده است (گردآوری : انجمن ناجی)
مطالعاتی که با تأکید بر محرومیت از قابلیت ها انجام شده است، شاخص های چندانی را ارائه نکرده اند. در اینجا لازم است گفته شود که معیارهای اندازه گیری فقر به شدت مبتنی بر اطلاعات آماری موجود در تحقیقات اجتماعی هستند(کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲: ۲۴۶) و اطلاعات آماری که بتوان براساس آنها معیارهایی برای اندازه گیری فقر قابلیتی ارائه داد ، در ایران با کمبود و نقص جدی مواجه هستند. تلاشهای انجام گرفته در گزارش توسعه انسانی سازمان ملل که شاخص توسعه انسانی را با استفاده از برخی شاخصها همانند امید به زندگی، نرخ سواد، نسبت ثبت نام در سطوح ابتدایی، متویسطه و عالی، سرانهGDP ، آموزش و… اندازه گیری می کنند، در قالب اطلاعات و آمار در دسترس می باشد. .این شاخص ها برای ایران هم محاسبه می شود. این شاخصها سنخیت بیشتری با فقر به مثابه محرومیت از قابلیتها دارند ولی نمی توانند میزان واقعی محرومیت از قابلیتها را نشان دهند به طور مثال میزان قدرت انتخاب افراد،داشتن فضای شفاف اطلاعاتی و رقابتی و… رابطه نزدیکی با قابلیت او دارد و اندازه گیری این عامل بسیار سخت است و آماری در این رابطه وجود ندارد.
● علل فقر در ایران
گفته می شود که فقر محصول ساختار قدرت و نظام اجتماعی است (گردآوری : انجمن ناجی) فقر یک محصول طبیعی نیست، بلکه نتیجه روابط و مناسبات انسانی است( راغفر، ۱۳۸۴: ۲۴۹). روابط انسانی و نظام اجتماعی و ساختار قدرت ریشه در مناسبات بسیار پیچیده ایی دارند که مسایل گسترده ای از پدیده های تاریخی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و… را در بر می گیرند. علل فقر را باید در قالب این پدیده ها بررسی کرد. به همین دلیل در ادامه بحث به بررسی علل فقر از منظر پدیده های تاریخی، سیاسی، اجتماعی و… می پردازیم:
▪ نقش ریسک در تداوم فقر در ایران
فقر در روستاها گسترده تر از فقر در شهرهاست (گردآوری : انجمن ناجی) با وجود اینکه سهم جمعیت شهری در ایران بالاتر از سهم جمعیت روستایی از کل جمعیت کشور است، ولی بر اساس برآوردها در سال ۱۳۷۹، ۵۴ درصد از کل فقرایی که زیر خط فقر مطلق( معیار۲۱۷۹ کالری در روز) به سر می برند را فقرای روستایی تشکیل می دهند( خداداد و باقری، ۱۳۸۴: ۳۳) و اگر رقم فقر نسبی را با این اضافه کنیم، شاید بتوان گفت قریب به اتفاق کسانی که در روستاها زندگی می کنند فقیرند.
زندگی در روستا، همواره، همراه با ریسک و خطر بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) شرایط جغرافیایی ایران ، باعث شده است که در صد بالایی از محصولات کشاورزی به صورت دیم کاشته شود که این نوع از کاشت همواره در معرض خطرات خشکسالی بوده است (گردآوری : انجمن ناجی) برخی از مناطق کشور نیز فصول مشخصی ندارند و احتمال سرمازدگی برخی از محصولات همواره وجود دارد.در سال ۱۳۸۲تمام باغهای گردوی منطقه “درخش” از توابع بیرجند دچار سرمازدگی شده و هیچ محصولی از این منطقه برداشت نشد. سیب زمینی و لوبیایی که در سراب کاشته می شود همواره در دو زمان از سال در خطر سرمازدگی قرار دارد، یکبار موقع کشت محصول در فروردین و اردیبهشت و بار دیگر در اواخر شهریور و اوایل مهر ماه موقع برداشت محصول. در مواجه با این خطرات مردم فقیر، سعی می کنند تا راه های کسب درآمد خود را متنوع سازند. اکثر مردان روستایی در این منطقه به غیر از کشاورزی و دامپروری ( البته به صورت معیشتی و بخور نمیر) یک حرفه دیگری هم مانند بنایی، جوشکاری، نقاشی ساختمان و … بلدند. معمولاً سال¬هایی که سرمازدگی محصولات رخ می دهد بسیاری از افراد برای پیدا کردن کار موقت در پاییز و زمستان به تهران، تبریز و جنوب ایران، که ساخت و سازهای زیادی در آنجا می شود، مهاجرت می کنند و دوباره در عید نوروز به سراب بر می گردند. خیلی ها قادر به تحمل این وضعیت نیستند و دست به مهاجرت دائمی می زنند. وجود ریسک و خطر، عامل مهمی در مهاجرت ترک ها به نواحی مختلف ایران می باشد، چرا که عموماً این مهاجرت ها به نواحیی صورت می گیرد که ریسک درآنجا کمتر است (گردآوری : انجمن ناجی) پدیده مهاجرت های فصلی برای پیدا کردن کار در هفتاد سال پیش نیز در این مناطق رواج داشته است (گردآوری : انجمن ناجی)
با این حال راههای کسب درآمد متنوع نیز نتوانسته است فقر موجود در این منطقه را بکاهد. ایجاد راههای کسب درآمد متنوع اگرچه در مقابل پرهیز از خطر پذیری اتخاذ می شود، ولی از آنجا که فقرا فاقد ابزار کافی برای محافظت خود در برابر ریسک می باشد، بیشتر آسیب پذیر می بینند. گالبرایت نشان می دهد که چگونه وجود ریسک، مانع بروز خلاقیت¬ها و نوآوری¬ها شده و دور باطل فقر ایجاد کرده و به عادت فقر منجر می شود( گالبرایت، ۱۳۷۱: ۵۶ ۵۷). مطالعات کانبور و اسکوایر نیز این یافته را تأیید می کند(کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲: ۲۴۷).
در ایران از گذشته های دور نیز انواع مختلف ریسک وجود داشته که علاوه بر تأثیرات درآمدی، روحیات و اخلاقیات ایرانیان را تغییر داده است که به این مسأله در بحث تاریخی بیشتر اشاره می شود.
▪ نقش انگیزه های فردی در تداوم فقر
در مناطق فقیر نشین بسیار مشاهده می شود که برخی با استفاده از حداقل شرایط، می توانند خود را از فقر نجات دهند. انگیزه فرار از دام فقر را باید عامل مهمی در این مورد دانست. امیال، آرزوها و انگیزه های افراد، نقش مهمی در وضعیت حال و آینده او دارند. گفته می شود که ” فردا همانی خواهی شد که امروز به آن می اندیشی” و یا ” خواستن توانستن است” . ثروتمند بودن شاید آرزوی همه افراد باشد ولی ثروتمند شدن نیازمند انگیزه ای است که در وجود همه کس نیست.این در حالی است که اکثر فقرا توانسته اند یک سازگاری و تطابقی با فقر خود ایجاد کنند که به آن عادت کرده اند. فقر برای بسیاری از آنها یک امر عادی است و بخصوص وقتی برخی نهادهای جامعه به تشویق فقر بپردازند، تداوم فقر اجتناب ناپذیر است (گردآوری : انجمن ناجی) گالبرایت بزرگترین عامل فقر را، سازگاری و تطابق فقرا با فقر خود می داند. او نشان می دهد که وقتی که در یک جامعه فقیر، اوضاع کمی به طور موقت بهبود می یابد، نیروهایی وجود دارند که تعادل فقر را نگه می دارند و باعث می شوند فقر بتواند به دوام خود ادامه دهد و سطح قبلی محرومیت را بازگرداند. گالبرایت بیان می کند: ” …اما هیچ چیز بیشتر از فقدان و غیبت امید و آرزو برای گریز از فقر و همچنین فقدان کوشش و تلاش در جهت آن به این تعادل کمک نمی کند. در جوامع روستایی فقیر، وجود چنین آرزوها و امیدهایی با یکی از عمیق ترین و مشخص ترین عناصر رفتار بشری در تعارض قرار می گیرد. این عناصر عبارت است از خودداری از مبارزه علیه ناممکن ها، تمایل و ترجیح به تسلیم و واماندگی و ثبات در زندگی” ( گالبرایت، ۱۳۷۱: ۶۱ ۶۲).
به نظر می رسد که این عامل در ایران نیز به خوبی عمل می کند، زنگویی نژاد در یک مطالعه میدانی در مورد توسعه نیافتگی استان بوشهر مشاهده می کند که قناعت بیش از حد و عادت به فقر بزرگترین عامل توسعه نیافتگی این استان است( زنگویی نژاد، ۱۳۸۲: ۱۰ ).
عامل نبود انگیزه کافی برای مبارزه با فقر و گسستن زنجیرهای وابستگی به آن، یکی از مهمترین مشخصه های محرومیت از قابلیتهاست که آمارتیاسن به آنها اشاره می کند.
▪ نقش قدرت سیاسی در فقر
قدرت سیاسی نقش مهمی در توزیع ثروت و درآمد در جامعه دارد. برای تشریح این مسأله به چند مثال موردی در مورد نقش قدرت سیاسی در جامعه پرداخته می شود. در دهه ۴۰ دولت با اصلاحات ارضی و اتخاذ استراتژی جایگزینی واردات، پایگاه طبقاتی نظام را تغییر داد. بدین معنی که به نفع دو طبقه اجتماعی و به زیان دو طبقه دیگر وارد عمل شد، با انجام مراحل مختلف اصلاحات ارضی، دهقانان، صاحب زمین زراعی شدند و بدین ترتیب کشور ما شاهد توزیع بی سابقه زمین کشاورزی شد. از سوی دیگر با اتخاذ سیاست جایگزینی واردات، دولت به نفع طبقه جدید صاحبان صنایع و به زیان بازاریان سنتی که در تهران و شهرهای بزرگ به واردات کالاهای مصرفی مورد نیاز عموم اقدام می کردند، عمل کرد( زنوز،۱۳۸۴: ۱۸۲). این پدیده نمونه ای از نقش قدرت سیاسی در توزیع ثروت جامعه است (گردآوری : انجمن ناجی)
در مناطق روستایی ایران در بعد از انقلاب، یک طبقه فقیر و یک طبقه متوسط از نظر درآمدی مشاهده می شود. طبقه فقیر عمدتاً از کشاورزان سنتی تشکیل می شود و طبقه متوسط را نیز می توان به سه گروه تقسیم کرد. گروه اول زمین داران که به علت ثروت ثابتی که دارند از درآمد متوسطی برخوردارند؛ گروه دوم کارمندان حقوق بگیر از دولت می باشد که وضع متوسطی دارند و گروه سوم خانواده هایی که به علت صدمات ناشی از جنگ از حمایت های دولتی برخوردارند. وضع طبقه فقیر و سنتی به هیچ وجه قابل مقایسه با سه گروه فوق نبوده و غیر از یارانه هایی که همه مردم ایران به یک اندازه از آن برخوردارند ، هیچ کمکی دریافت نمی کنند.اگرچه این یارانه های به ظاهر برابر نیز به طور نابرابر توزیع می شود و سهم دهک های پایین درآمدی از یارانه های مختلف دولتی بسیار پایین تر از دهک های بالای درآمدی است (گردآوری : انجمن ناجی) به نظر می آید که گویا این طبقه به حال خود رها شده اند و تنها در مواقع انتخابات است که برخی وعده ها از طرف نمایندگان محلی به آنها داده می شود .
▪ نقش روابط اجتماعی در فقر
کسانی که از نظر اقتصادی در حاشیه قرار گرفته اند، تمایل دارند که از نظر اجتماعی هم حاشیه نشین شوند؛ بنابراین از منابع قدرت محروم هستند( کانبور و اسکوایر، ۱۳۸۲: ۲۴۸ ۲۴۹). انزوای اجتماعی، احساس تنهایی و از خود بیگانگی را به وجود می آورد و باعث عدم مشارکت فرد در فعالیتهای اجتماعی و گروهی می شود. عدم مشارکت فعال افراد نیز موجب تحکیم تعادل فقر شده و زنجیرهای دلبستگی به فقر را محکم تر می کند.
کنش متقابل قدرتمندان و فقرا نیز، بسیار نامتعادل می تواند باشد. در منطقه “بشاگرد”که در شرق استان هرمزگان قرار دارد، سلسله مراتب اجتماعی به شکل خان، سالار، رئیس قبیله، غلامان و آزاد شدگان هنوز هم از بین نرفته است و این سلسله مراتب نقش مهمی در فقر و محرومیت این منطقه دارد. روابط سلسله مراتبی به شکل مدرن؛ به صورت روابط کارگر و کارفرما، می تواند بر قرار شود؛ که در آن کارگر فقط یک ابزار کاری است و دستمزدی که به او پرداخت می شود برابر با هزینه تعمیر و نگهداری اوست تا زنده بماند و بتواند کار کند؛ بدون اینکه امکان پس اندازی برای او مقدور باشد و بتواند فقر خود را کاهش دهد.
▪ فقر و ساختار قدرت جهانی
امروزه نقش عامل استعمار در فقر کشورهای جهان سوم، بر کسی پوشیده نیست و با وجود اینکه روابط استعماری گذشته از بین رفته است ولی برخی آثار آن همچنان باقی است (گردآوری : انجمن ناجی) برخی عقیده دارند که روابط استعماری امروزه هم با شکل مدرن خود پابرجاست (گردآوری : انجمن ناجی) حتی برخی پا را فراتر گذاشته و به نظریات توسعه هم به دیده تردید می نگرند. مجید رهنما در این باره می نویسد: “توسعه ثابت کرد که اکسیری نبود که آن نخبگان می پنداشتند…توسعه آنگونه که خود را بر جمعیت مورد نظر تحمیل می کند، اساساً پاسخ غلطی به نیازها و خواستهای واقعی آنها بود. توسعه ایدئولوژی بود که در شمال زاده شد و تلطیف شد، تا اساساً نیازهای قدرت های مسلط را که در جستجوی یک ابزار مناسب برای توسعه طلبی اقتصادی و ژئوپولیتیکی خود بود تأمین کند… این ایدئولوژی به استعمار در حال مرگ و از کار افتاده کمک کرد تا خود را تبدیل به یک ابزار تهاجمی و حتی بعضی اوقات جذاب کند و آن را قادر ساخت تا زمین های از دست رفته را پس بگیرد”( رهنما، ۱۳۸۲: ۳۷۰ ۳۷۱).
جنبه های مختلف فقر دارای کنش متقابل با همدیگر می باشد و گفته می شود که استبداد بزرگترین عوامل فقر است (گردآوری : انجمن ناجی) راغفر استدلال می کند که ساختار و روابط قدرت در مقیاس جهانی، به رغم شعارهایی که داده می شود، سخت مخالف حاکمیت نظامهای مردم سالار در کشورهای صاحب نفت و منابع طبیعی در جهان سوم است (گردآوری : انجمن ناجی) بنا بر این استدلال، عجیب نیست که در هیچ کشور تولید کننده نفت مردم سالاری محقق نشده است( راغفر، ۱۳۸۴: ۲۷۷). کشورهای صنعتی اگر چه در درون خود به اصول دموکراسی پایبند می باشند ولی در نظام بین الملل از قاعده قانون جنگل تبعیت می کنند. شاید این کشورها خوب می دانند که که اگر همه کشورها بکوشند قوی تر شوند، این امر فقط به بدتر شدن اوضاع دنیا کمک می کند( باسو، ۱۳۸۲: ۱۰۲). به همین دلیل سعی می شود سلسله مراتب قدرت جهانی حفظ شود. لشکرکشی آمریکا به افغانستان و عراق را باید در جهت تلاش برای حفظ سلسله مراتب کنونی قدرت، در سطح جهانی ارزیابی کرد. چرا که افغانستان به