زندگی یک اتاق با دو پنجره نیست ، زندگی هزاران پنجره دارد یادم هست روزی از پنجره نا امیدی به زندگی نگاه کردم احساس کردم میخواهم گریه کنم و روز بعد از پنجره امید احساس کردم میخواهم دنیا را تغییر دهم و دگر روز از پنجره مهربانی احساس کردم همه را دوست دارم ، اما عمر کوتاه است فرصت نگاه کردن از تمامی پنجره های زندگی را ندارم تصمیم گرفته ام فقط از یک پنجره به زندگی نگاه کنم و آن هم پنجره عشق ، چون این پنجره روبه خدا باز میشود هر روز میخواهم خدا را ببینم با او حرف بزنم ، آن طرف پنجره خدا مرا می نگرد